شورش های علویان و دیگران
ابوالسرایا که روزی در میان حزب مامون (۱ در تاریخ طبری، ج ۱۰، ص ۲۳۶ و تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲۴۵ و الكامل ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۷۹ (چاپ سوم) چنین آمده است که مامون به هرثمه گفت: با اهل کوفه و علویان ساختی و آن قدر سستی به خرج دادی تا ابوالسرايا بر ضد ما قیام کرد و آن همه فجایع به بار آورد و او یکی از یاران تو بود در این مقام اتهام هرثمه به این مطالب بسیار مهم است.) جای داشت، در کوفه سر به شورش برداشت. لشکریانش با هر سپاهی که رو به رو می شدند، آن را تار و مار می کردند و به هر شهری که میرسیدند آنجا را تسخیر می کردند.(2)
می گویند در نبرد ابوالسرایا دویست هزار تن از یاران سل(ضحى الاسلام، ج ۳، ص ۲۹۴ ؛ مقاتل الطالبین، ص ۵۳۵ )طان کشته شدند در حالی که از روز قیام تا روز گردن زدنش بیش از ده ماه طول نکشید. (3) ( مقاتل الطالبين، ص ۵۵۰ ؛ البدايه و النهایه، ج ۱۰، ص ۳۴۵) حتی در بصره، که تجمع گاه عثمانیان بود،(4) (الصله بين التصوف و التشيع، ص ۱۷۳.) علویان مورد حمایت قرار گرفتند بطوری که زید النار (5)(این نام بدان جهت انتخاب شده است که زید خانه های عباسیان را در بصره به آتش کشید و هرگاه شخصی را با جامه سیاه که شعار عباسیان بود به نزدش می آوردند او را با جامه اش میسوزاند. طبری، ج ۱۱، ص ۹۸۶ ) لیدن) : الكامل، ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۳۲۶.
در روایات چنین آمده است که امام رضا علیه السلام از اعمال برادرش زید اظهار بیزاری می نمود. شاید علت آن باشد که گذشته از ارتکاب اعمال خلاف دین که در جریان قیامش کرده بود با زیدیه نیز همیاری می نمود. شاید علت دلیل بیزاری امام رضا علیه السلام آن بود که میخواست شر مامون را از زید دور کند و در ضمن این اتهام را که او جریانات قیام وی را تدبیر می کند. از حریم خویشتن دفع نماید.)قیام کرد و همراه با وی علی بن محمد و از پیش
نیز علی منصور به شورش برخاسته بودند.
در مکه و نواحی حجاز محمد بن جعفر ملقب به دیباج قیام کرد که امیر المومنین (1) (۱ در میان علویان بجز حضرت علی - علیه السلام - لقب "امیر المومنین را نداشت. این موضوع در مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۳۹ آمده.) خوانده می شد.
در یمن ابراهیم بن موسی بن جعفر شورش کرد.
در مدینه محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسین ابن علی بن ابی طالب قیام کرد.
در واسطا، که بخش عمده آن مایل به عثمانیه بود، قیام جعفر بن زید بن علی و نیز حسین بن ابراهیم بن حسن بن علی رخ داد.
در مدائن محمد بن اسماعیل بن محمد قیام کرد.
خلاصه سرزمینی نبود که در آن یکی از علویان به ابتکار خود یا به تقاضای مردم اقدام به شورش بر ضد عباسیان نکرده باشد. بالاخره کار به جایی کشیده شده که اهالی بین النهرین و شام که به تفاهم با امویان و آل مروان شهرت داشتند به محمد بن محمد علوی همدم ابوالسرایا، گرویدند و ضمن نامه شورش هایی که از سوی غیر علویان برپا شد نیز بسیار است. برخی از این نوشتند که در انتظار پیکش نشسته اند تا فرمان او را ابلاغ کنند.(2)(- مقاتل الطالبين، ص ۵۳۴ در شرح قیامهای علویان به این کتابها مراجعه کنید البدایه و النهایه، ج ۱۰، ص ۲۴۲ تا ۲۴۷ ؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۱۷۳ و ۱۷۳ ؛ مروج الذهب، ج، ص ۳۳۹ و ۴۰؛ مقاتل الطالبین طبری، ابن اثیر و کتابهای تاریخی دیگر با مراجعه به این منابع معلوم میشود که شورشها در نخستین ایام مامون همه جار را فرا گرفته بود.)
شورشها مردم را به خشنودی خاندان محمد می خواندند، مانند قیام حسن هرش در سال ۱۸۹ هجری (3)(البدايه والنهايه، ج ۱۰، ص ۲۴۳؛ طبری، ج ۱۱، ص ۹۷۵ ( لیدن).) و نیز افرادی دیگر که جای ذکرشان در این کتاب نیست. اگر کسی مایل به مطالعه باشد باید به کتابهای تاریخی مراجعه کند.
در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی می بریم که خطر جدی
از سوی علویان بود زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی بر می خاست و رهبری شان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و با عباسیان بدین لحاظ هرگز قابل مقایسه نبودند.
این که مردم رهبران این شورشها را تایید میکردند و بسرعت، دعوتشان را پاسخ می گفتند خود دلیل بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت و نحوه ی برداشتشان از خلافت عباسیان و نیز بر شدت خشمشان که بر اثر استبداد حاکمان برانگیخته شده بود.
در این میان مامون بیش از هر کس دیگر میدانست که اگر امام رضا - عليه السلام - هم بخواهد از این فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد چه فاجعه ای در انتظارش خواهد بود.
باید بدانیم علویان و بسیاری از مردم و بلکه عموم مسلمانان، قصد بیعت با مامون را نداشتند مانند اهل بغداد که جریان مخالفتشان با مامون مشهورتر از آن است که ذکر شود.
اهالی کوفه نیز که همواره از دوستداران علی و اولادش بودند - با مامون هرگز بیعت نکردند و تا زمانی بر مخالفت خود باقی ماندند که برادر امام رضا - علیه السلام - عباس نزدشان گسیل شد و آنها را به بیعت فراخواند. در اینجا فقط برخی او را پاسخ گفتند ولی بقیه او را چنین خطاب کردند اگر آمده ای ما را برای مامون فرابخوانی و سپس برای برادرت ما هرگز به این دعوت نیازی نداریم و اگر ما را به سوی برادرت یا برخی از خاندان علی و یا حتی خودت فرا میخوانی تو را اجابت خواهیم کرد.(الكامل ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۹۰ ؛ تجارب الامم، ج ۶، ص ۴۳۹ ؛ تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۱۰۲۰ (لیدن) ؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲۴۸)
مامون پس از دست یابی به حکومت و قدرتی که آرزو داشت همواره این
کدام از او خشنود نیستند. حتی غیر عربها نیز از او سلب اطمینان کرده بودند.
از سوی دیگر، شورشهای علویان افزون بر دیگران از هر سو آشکار گشته بود بسیاری از طبقات مردم و بلکه عموم مسلمانان نیز از بیعت با وی خودداری میکردند با توجه به این جریانات مامون چگونه می توانست در برابر تندبادها ایستادگی کند و نظام حکومتی خود را رهایی بخشد؟ مامون دریافته بود که برای رهایی از آن تهدیدهای روزافزون می بایست چند کار انجام بدهد:
۱ - فرونشاندن شورشهای علویان
۲- گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر این که حکومت عباسیان قانونی است.
۳ - از بین بردن محبت و ستایش و احترامی که علویان از سوی مردم برخوردار بودند و پیوسته روزافزون بود او می بایست این احساس عمیق را از نهاد مردم بر میکند و علویان را به طرقی که شک شبهه ی زیادی هم برنیانگیزد در نظرشان بی آبرو میگرداند تا دیگر نتوانند دست به کوچک ترین
حرکتی بزنند و از سوی مردم حمایت شوند.
۴ - کسب اعتماد و مهر اعراب
۵ - استمرار تایید قانونی از سوی تمام ایرانیان به خصوص اهالی خراسان
۶ - راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهانش که با علویان دشمنی داشتند.
۷ - تقویت حس اطمینان مردم نسبت به شخص مامون چه او بر اثر کشتن برادر، اعتماد مردم را نسبت به خود سست کرده بود.
8 - و بالاخره ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که همواره آن را از سوی شخصیتی گرانقدر احساس می کرد.
آری مامون از شخصیت بانفوذ حضرت امام رضا - عليه السلام - بسیار بیم داشت و میخواست خود را برای همیشه از این خطر در امان نگه دارد.
نیاز به اعتماد به نفس
مامون بیش از هر کس میدانست که برای رو به رو شدن با این مشکلات نه می تواند از عباسیان کمک بگیرد چه همواره قتل برادرش را بر او عیب جویی میکردند و نه از عرب ها که از او سلب اعتماد کرده بودند.
از همه مهم تر این که در میانشان شخص با کفایتی که قابل اعتماد باشد باقی نمانده بود. به هر حال در آن زمان که مامون در میان فرزندان پدر خود که عباسی بودند کسی را برای یاری نیافت ناچار شد مشکلات خود را به کمک علویان و هواخواهان ایشان حل کند علویانی که خود هسته اصلی مشکلات او را تشکیل داده و بر سر راه حکمرانی اش پرتگاه ها گسترده بودند. کدام شیوه مفیدتر بود؟ برای مبارزه با مشکلات جای هیچ گونه زورگویی و شدت عمل نبود چه مامون از نتایج همین شیوه ها بود که با بن بست مواجه شده بود. منطق و استدلال نیز مامون را سودی نمی بخشید. زیرا علویان از این لحاظ به مراتب قوی تر از او بودند. اگر منطق آن بود که میان امت اسلامی شایع کرده بودند که جانشینی پیامبر خویشاوندانش را می سزد، پس علویان به خلافت سزاوارتر بودند. اگر عباسیان میخواستند به داشتن لیاقت جهت رهبری به نفع خود استدلال کنند باز علویان را از خود پیشتر می یافتند.
زیرا کسی منکر شایستگی ذاتی آنها برای سمت رهبری نبود. اگر میخواستند به نص قرآن یا سنت استدلال کنند، باز کسانی که جرأت و شایستگی این کار را داشتند همان خاندان علی و امامان اهل بیت بودند. خلاصه هیچ یک از این شیوه ها به نظر مامون کاری نیامد و مامون همچنان در ورطه ی هولناک خود دست و پا میزد. پس او چه می بایست می کرد؟