نگاهی اجمالی بر واقفیه و برخورد امام رضا با آن
دکتر خسرو کمالی سروستانی(۱ )(عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان)
رقیه مقدم(۲)(دانشجوی کارشناسی تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه زنجان)
چکیده
مسلمانان پس از رحلت رسول اکرم و با توسعه ی سرزمین های اسلامی به فرقه های گوناگون تقسیم شدند و به تدریج انحرافاتی در عقاید آنها پدیدار شد ائمه که جانشینان رسول خدا در میان امت اسلامی هستند به مقابله با این انحرافات پرداختند و در زمانهای مناسب عقاید نادرست ایشان را بیان فرموده حق مطلب را ادا میکردند. امام رضا الله که در دوران خلافت مأمون از طرفداران مکتب اعتزال در پایتخت زندگی می کردند با فرقه های مختلف مواجه بودند از جمله آنها فرقه ی واقفیه بود. پس از مرگ امام موسی کاظم الله این فرقه شروع به تبلیغات علیه امامت امام رضا له کرد که معتقد بودند امام کاظم نمرده است. برخی از بزرگان اصحاب امام کاظم پدیده ی وقف را رواج داده اند واقفیه جزء گروه هایی بودند که جامعه شیعه را با خطر جدی مواجه کرده بودند، لذا امام رضا با آنان برخوردهای جدی داشتند. در آن شرایط که عصر اختلافات فرقه ای بود،
(ص105)
امام رضا با شیوه هایی مانند مناظره تربیت شاگردان و ... با این فرقه ها برخورد کردند و نادرستی افکار آنها را یادآور شدند. این مقاله به بیان
شیوه های کلی مقابله امام با افکار منحرف پرداخته است.
واژگان کلیدی واقفیه امام رضا شیوه های مبارزه و برخورد امام
(ص106)
مقدمه
شهرستانی در کتاب ملل و نحل نحله های باقریه» و «جعفریه» را واقفیه می خواند وی واقفیه را کسانی میداند که به امامت این دو امام توقف کردند(۱)(شهرستانی، ص ۱۳۲۱، ۱۲۵ ه ق ). در تعریف دیگر واقفیه نام عموم فرقه های شیعه ای است که در مقابل گروه قطعیه منکر رحلت امام کاظم شدند. نام های دیگر این فرقه «موسویه»، «مفضلیه» و «ممطوره» است واقفه اسم عام برای هر گروهی است که بر خلاف جمهور در یکی از مسایل امامت در قبول رأی اکثریت توقف می کردند(۲)(اشعری، ص ۱۹۶۳، ۲۳۶ ه ق). این لقب نام عمومی فرقه هایی از شیعه است که در مقابل قطعیه منکر رحلت امام موسی کاظم شدند و امامت را به آن حضرت قطع کردند و منکر امامت فرزندش شدند این فرقه را ممطوره نیز خواننده اند(۳)(مشکور، ص ۴۵۴ ، بی تا). به هر حال واقفه در صورت اطلاق به عدم قرینه در اصطلاح رجال شیعه به همان فرقه ی موسویه اطلاق میشود(۴)(شهرستانی، ص ۱۳۲۱، ۲۲۳ ه ق). کشی در رجال خود مینویسد در هنگام محبوس بودن حضرت امام موسی کاظم دو نفر از نمایندگان وی که به امام بدهکار بوده اند مرگ وی را انکار کرده و درباره ی مرگ وی درنگ و توقف کرده اند و از آن جهت پیروان ایشان را واقفه خوانده اند(۵)(شیخ صدوق، ص ۱۳۷۲، ۲۲۵ هـ ق)). واقف در اصطلاح فقهی به معنی وقف و درنگ آمده است(۶)(مصاحب، ص ۳۱۲۴ بی تا).
(ص107)
رهبران و انگیزه های پیدایش جریان واقفیه
امام رضا بعد از شهادت پدرش در موقعیت اسفناک و دشواری قرار گرفت که از هر جهت غم انگیز و موجب تاثر آن حضرت بود زیرا از یک سو دستگاه خلافت در تلاش بود که موجبات قتل او را فراهم آورد و از این حیث آن حضرت رنج میبرد و از سوی دیگر شکاف عمیقی که موجب اختلاف میان اصحاب و یاران پدرش شده بود او را دچار غم و اندوه کرده بود. همان طور که قبلا اشاره شد پدیده ی وقف را برخی از بزرگان اصحاب امام موسی بن جعفر همچون علی بن ابی حمزه بطائنی زیاد ابن مروان قندی عثمان ابن عیسی رواسی رواج دادند. این سه تن از نخستین کسانی شمرده میشوند که این فرقه را پدید آورده و نسبت به آن اظهار اعتقاد و برای آن دعوت کرده اند(۱)(محمد جواد فضل ... ، ص ۱۳۸۷۰،۵۳). تردیدی نیست انگیزه ی پیدایش وقف و گرایش بدان ناشی از عقیده ی محض و درک واقعیت نبوده است بلکه برخواسته از تمایلات مادی و دواعی نفسانی و دنیوی بوده که آنها را از راه راست منحرف ساخته است و این که واقفیان ادعا کرده اند که در این باره اخباری از امام صادق شنیده اند بی گمان محتوای این اخبار را در نیافته اند و عقل آنها از درک آن اخبار قاصر بوده است. شاید هم در این امر تعمد داشته اند زیرا امام رضا در دوران زندگی خود ، معانی صحیح اخباری را که مدعی شده اند برای آنان بیان فرموده است. در کتاب غیبت شیخ طوسی از حسن بن حسن ضمن نقل حدیثی روایت شده است که گفته است:
به ابوالحسن موسی عرض کرده ام پرسشی دارم.
فرمود: بپرس از امام خود.
گفتم :چه کسی را در نظر داری؟ زیرا من امامی جز شما نمیشناسم
فرمود: علی فرزندم را که کنیه ی خود را به او بخشیده ام
گفتم :سرورم مرا از آتش رها کن زیرا ابو عبد الله الله فرموده است شما قائم به این امر هستید.
(ص108)
فرمود: آیا من قائم نبودم؟ سپس فرمود ای حسن هر امامی که در میان امت قائم و زنده است. قائم آن امت است و چون درگذشت جانشین او قائم و حجت است تا این که از آنها غایب شود بنابراین ما همگی قائم هستیم و تو تمامی آنچه را میان خود و من داری به سوی فرزندم علی بازگردان به خدا من این امر را برای او قرار نداده ام بلکه خداوند از جهت دوستی او برای وی مقرر کرده است(۱)(شیخ طوسی ، ص ۳۴، بی تا).
این حدیث از چگونگی کسانی که به وقف گراییده اند پرده بر میدارد و نیز مشخص میکند که پدیده ی وقف مولود زمان پس از امام موسی بن جعفر نبوده بلکه به سبب ورود روایاتی که محتوای آنها از نظر راویان مبهم بوده در روزگار امام صادق نیز وجود داشته است. امام در این حدیث اشتباه مدعیان وقف را نسبت به مضمون این روایات بیان و تأویل نادرست و کوته فهمی آنان را آشکار فرموده است.
امام موسی بن جعفر له و محکومیت دیدگاه واقفیان
امام موسی بن جعفر با بیانات صریح و مکرر خود به این که امام پس از او فرزندش علی است کوشیده است بر نادرستی اندیشه ی وقف تأکید فرماید و اضافه بر این گروهی از اصحاب و خاندان خود را بر این انتخاب گواه گرفته است. از حیدر بن ایوب نقل شده است که گفته است: در مدینه در محلی از قبا بودیم جایی که محمد بن زید بن علی اقامت داشته او دیرتر از موقعی که معمولاً ما را در آن جا دیدار میکرد وارد شد به او گفتیم فدای تو شویم موجب دیر آمدنت چه بود؟ گفت : ابو ابراهیم موسی بن جعفر ما را فراخواند و ما هفده نفر مرد از فرزندان علی و فاطمه الله بودیم که ما را گواه گرفت بر این که علی ، فرزندش در دوران زندگی و پس از مرگش وصی و وکیل اوست و امر وصی او به سود یا زیان جایز و نافذ است. سپس محمد بن زید گفت به خدا سوگند ای حیدر ابو ابراهیم امروز عقد امامت را برای فرزندش علی بست و بر شیعه است که پایبند امامت پس از ابو ابراهیم باشد(۲)(شیخ صدوق، ص ۲۸، ۱۳۷۲).
(ص109)
از عبدالله بن حارث نقل شده است که گفته است ابو ابراهیم در پی ما فرستاد و ما را نزد خود خواند سپس فرمود: آیا میدانید چرا شما را در این جا جمع آورده ام؟ گفتیم نه فرمود: گواهی دهید که این فرزندم علی وصی من سرپرست امور من و پس از من جانشین من میباشد. اگر به کسی بدهی دارم آن را باید از همین فرزندم بستاند و اگر به کسی وعده یا قراری داده ام انجام آن را از او بخواهد و هر کس ناگزیر از دیدار من است از او نوشته یی بیاور.
عبدالرحمن بن الحجاج گفته است موسی بن جعفر الله فرزندش علی الله را وصی خود قرار داده و در این باره وصیت نامه یی نوشت و شصت تن از بزرگان اهل مدینه را بر آن گواه گرفت(۱)(همان منبع ، ص ۲۷). از این که امام در این خصوص صریح و از طریق اقدامات دیگر بر وصایت فرزندش تأکید میکند و تصریح میفرماید که او هم ناگزیر از مرگ است از نظر ما برای جلوگیری از اندیشه و رد تکذیب کنندگان میباشد. برخی از سران وقف و پدیدآورندگان آن احادیثی را نقل کرده اند که دلالت بر کذب مدعای آنها در خصوص وقف دارد که از آن جمله است:
از زیاد بن مروان قندی روایت شده که گفته است:
بر ابو ابراهیم وارد شدم و فرزندش علی الله نزد او بود ابو ابراهیم فرمود: ای زیاد این نامه اش نامه من سخنش سخن من فرستاده ی او فرستاده ی من و سخن حق همان است که می گوید(۲)(کافی ، ص ۱۳۶۲،۳۱۲ق.).
احمد بن محمد المیثمی که واقفی مذهب است از محمد بن اسماعیل بن فضل هاشمی روایت می کند که گفته است بر ابوالحسن موسى بن جعفر له وارد شدم آن حضرت به شدت ناراحت بود به او عرض کردم اگر آنچه را از خدا میخواهیم پیش نیاورد و اتفاق افتد به چه کسی باید مراجعه کنیم؟ فرمود به فرزندم علی نامه اش نامه ی من است و او وصی من و پس از من جانشینم می باشد(۳)(صدوق ص ۱۳۷۲،۲۰).
(ص110)
از غنام بن قاسم نقل شده که گفته است منصور بن یونس برزج به من گفت بر ابوالحسن یعنی موسی بن جعفر وارد شدم به من فرمود: آیا میدانی امروز چه کرده ام؟
عرض کردم نه فرمود: فرزندم علی را وصی و جانشین خود کرده ام بر او وارد شو و به او تهنیت بگو و آگاهش کن که من تو را به این کار دستور داده ام(۱)(شیخ طوسی، ص ۷۶۸،۱۴۰۴ هـ .ق. ).
گفت من بر او وارد شدم و تهنیت گفتم و او را آگاه کردم که پدرت مرا به این کار دستور داده پس از این منصور امامت علی بن موسی الرضا الله را انکار و اموالی را که نزد او بود با زور تصرف کرد.
انگیزه ی مادی واقفیه
هنگامی که موسی بن جعفر به شهادت رسید نزد ابو حمزه ی بطائنی سی هزار دینار و نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار و نزد عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار و شش کنیزک بود. تمایلات نفسانی آنها را از تسلیم این اموال به فرزند امام و جانشین پس از او بازداشت آنان را برانگیخت که مرگ امام موسی بن جعفر الله را انکار کنند و او را زنده و در نزد پروردگارش مرزوق بدانند و اموال را نگه دارند تا بازگردد و به او تسلیم کنند(۲)(شیخ صدوق، ص ۱۳۷۲،۱۱۳ هـ.ق.).
از احمد بن حماد روایت است که گفت یکی از کارگزاران امام عثمان بن عیسی است که در مصر بود و اموال بسیاری از جمله شش کنیز در نزد او بود امام رضا درباره ی کنیزکان و اموال به او پیغام فرستاد در پاسخ نوشت پدرت نمرده است امام در پاسخ بدو نوشت که او مرده و میراث او را قسمت کرده ایم و در صحت خبر مرگ او تردید نیست و بر عثمان اقامه ی حجت فرمود عثمان در جواب نوشت اگر پدر تو نمرده تو را در این اموال حقی نیست و اگر چنانچه مرده است او به من دستوری نداده که چیزی از این اموال را به تو بدهم و من کنیزکان را آزاد کرده، به شوی داده ام(۳)( شیخ طوسی، ص ۱۴۰۴،۴۳ هـ.ق).
(ص111)
وصیت امام کاظم درباره ی امامت فرزندشان حضرت رضا
شیخ صدوق در کتابش به ۲۹ مورد از وصیت امام موسی کاظم اشاره کرده که ما در این جا به ۵ مورد از آن را اشاره میکنیم(۱)(شیخ صدوق، ص ۶۳-۷۵،۱۳۷۲ ه ق ).
۱ -امام فرمود: پس از مرگم به فرزندم علی مراجعه کنید.
۲ -امام فرمودند: فرزندم علی سرور فرزندانم است و من کنیه خویش را به او اهدا کردم.
۳-امام با اشاره به فرزندشان علی فرمودند: او فقیه ترین و عالم ترین فرزند من است.
۴-امام به منصور بن یونس بزرج فرمودند: امروز فرزندم علی را وصی و خلیفه بعد از خود قراردادم.
۵- داود رقی از امام پرسیدند امام پش از شما کیست؟ ایشان با اشاره به حضرت رضا فرمودند بعد از من امام شما اوست.
یونس بن عبدالرحمن میگوید وقتی امام کاظم از دنیا رفت نزد هر یک از نمایندگان و کارگزاران آن حضرت اموال زیادی جمع شده بود همین امر باعث شد که مرگ آن حضرت را انکار کنند یونس ادامه داد وقتی این قضیه را دیدم و حق برایم روشن شد و قضیه ی امامت امام رضا را دانستم لب به سخن گشوده مردم را به سوی آن حضرت دعوت مینمودم. آن دو نفر (زیاد و بطائنی) کسی را به سراغ من فرستادند و گفتند چرا این کارها را میکنی؟ اگر به دنبال مال هستی ما تو را بی نیاز میکنیم و ده هزار دینار به من وعده دادند تا از این کار دست بردارم ولی من امتناع ورزیدم و به آنها گفتم از آن دو امام روایت شده است که هرگاه بدعت ها ظاهر شد بر فرد عالم واجب است که دانسته ی خود را آشکار کند و اگر این کار را نکرد نور ایمان از او سلب خواهد شد و من کسی نیستم که کوشش و فعالیت در راه خدا را کنار بگذارم و لذا آن دو با من دشمن شدند(۲)(شیخ صدوق، ص ۴۸، ۱۳۷۲ هـ.ق ).
(ص112)
شیوه های مبارزاتی واقفیه و تدابیر امام
واقفیه برای رسیدن به اهداف شوم خود با ایجاد شبهات فراوان در امامت حضرت رضا تشکیک وارد کردند. از جمله این شبهات:
۱- وجود نقص جسمی در امام رضا ؛
۲-اختلاف شیوه ی امام رضا با ائمه ی قبل
۳-شرکت نکردن امام رضا در تشییع پدرش
۱- وجود نقص جسمی در امام
امام رضا در اوایل امامت فرزندی نداشت لذا واقفیه میگفتند:« حضرت عقیم است و فرزندی ندارد بنابراین نمیتواند امام باشد» و در این زمینه با امام مناظراتی داشتند.
از جمله «حسین بن قیاما در این زمینه نامه یی به امام نوشت که مضمون آن چنین بود «چگونه مدعی امامت هستی در حالی که فرزندی نداری؟ امام در پاسخ چنین نوشتند: «از کجا میدانی که مرا فرزندی نباشد؟ دیری نپاید که خداوند به من فرزندی عطا خواهد کرد که به وسیله ی وجود مبارکش حق را از باطل جدا مینماید(۱)(کافی، ص ۳۲، ۱۳۶۲ ه ق).»
این شبهه باعث شد عده ی زیادی از امامت امام رضا الله منحرف شوند؛ اما با به دنیا آمدن امام جواد گروه کثیری از واقفیه به امامت امام رضا ایمان آوردند و به تشیع راستین بازگشتند. از همین رو بود که امام هشتم ، ولادت امام جواد ها را بزرگترین برکت ها برای جامعه شیعی دانستند(۲)(همان، ج ۱، ص ۳۲۱ ).
۲-اختلاف شیوه ی امام رضا با ائمه ی قبل
شیوه ی زندگی اجتماعی امام رضا الله به گونه یی بود که امامت خود را آشکارا و علناً اعلام کردند؛ در حالی که ائمه ی قبل در این زمینه تقیه میفرمودند واقفیه این مسأله را دست آویزی برای انکار امامت امام رضا قرار دادند و امامت ایشان را منکر شدند. «علی بن حمزه بطائنی»
(ص113)
از جمله کسانی است که امام را به خاطر آشکار کردن امامت خود مورد انتقاد قرار داد و او را بر خلاف شیوه ی پدرانش دانست؛ اما حضرت در پاسخ وی فرمود:« اولین نشانه ی امامت من این باشد که از جانب هارون به من آسیبی نرسد و گرنه من دروغگو باشم»(۱)(صدوق، ص ۵۱۶، هـ ق ۱۳۷۲ ) همان طور که امام فرمودند امام در زمان هارون در کمال صحت و تندرستی به ترویج دین پرداختند و گزندی از وی به ایشان نرسید.
۳-شرکت نکردن امام رضا در تشییع پدرش
در اعتقاد شیعه هر گاه امامی از دنیا برود امام بعدی باید امور مربوط به غسل و کفن و نماز او را انجام دهد؛ لذا در کتاب شریف کافی نیز بابی تحت عنوان« إن الامام لا يغسله الا امام من الائمة» وجود دارد واقفیه از این عقیده سوء استفاده کردند و گفتند اگر ابوالحسن الرضا امام بعد از موسی بن جعفر است پس چرا امام هفتم را که در زندان بغداد به شهادت رسید غسل نداد؟ زیرا حضرت امام رضا در آن وقت در شهر مدینه بود و چون برای غسل پدر بزرگوارش به بغداد نرفته است لذا امام نیست امام رضا خود با این تفکر به مقابله پرداختند و در پاسخ شبهات آنها اعلام کردند که خودشان امام کاظم را تشییع نموده اند. در کتاب اختیار معرفة الرجال نیز روایاتی در این زمینه از« احمد بن عمر هلال» نقل شده است(۲)(طوسی، ص ۴ و ۲ و ۱۴۰۴،۸۶۱ ه ق).
برخورد امام با واقفیه
واقفیه جزء گروه هایی بودند که جامعه ی شیعه را با خطر جدی مواجه کرده بودند؛ لذا امام رضا با آنان برخوردهای جدی داشتند. از جمله این که
۱- مرگ آنها را به مرگ زندیق و زندگی آنان را در سرگردانی تشبیه می کردند؛
۲- شیعیان را از مجالست با آنان پرهیز میدادند؛
۳- اعتقاد آنان را به آمیزه یی از کفر و الحاد تشبیه می نمودند؛
۴-شیعیان را از پرداخت زکات به آنها منع می کردند(۳)(طوسی، ص ۴۷، ۱۴۰۴ هـ.ق).
(ص114)
امام هشتم بدین گونه از انگیزه های شیطانی آنان پرده برداشت و آنها را نزد همه رسوا کرد تا نفوس ضعیف و سست اعتقاد در دام آنان گرفتار نشوند علاوه بر این امام رضا با موعظه و ارشاد واقفیه گروه زیادی از آنان را به امامت خویش فراخواند و هدایت فرمود(۱)(همان، ص ۴۹).
شیوه های مبارزه ی امام رضا با افکار منحرف
۱ - مناظره ۲ - تربیت شاگردان ۳- مکتوبات حدیثی
۱. ابراهیم بن صولی میگوید:« هرگز ندیدم از علی بن موسی الرضا السوالی شود مگر این که پاسخ آن را میدانست. وی مطلع ترین شخص در زمینه ی تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خویش بود. مأمون با هر سوال از هر چیز مرتب وی را امتحان میکرد و ایشان پاسخ می فرمود. علاوه بر این تمام گفتار و شواهد ایشان از قرآن بود امام رضا در مناظراتی که با سران ادیان و مکاتب داشتند پاسخ خود را برمبنای اعتقاد شخص مخاطب بیان می فرمودند و این مظهر دیگری از توانمندی امام بود (۲)(صدوق، ص ۱۶۴ و ۵۲۵،۱۳۷۲ ه ق ).لذا هنگامی که مأمون از بزرگ مسیحیان (جاثلیق) خواست با امام (ع) مناظره کند او گفت چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال میکند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبری احتجاج میکند که من به او ایمان ندارم و حضرت فرمود: «ای مرد مسیحی اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم میپذیری؟ جائلیق گفت: «آری»(۳)(همان، ص ۳۱۸)؛ در واقع امام بر اساس مشترکات قابل قبول با وی مناظره نمود به گونه یی که جاثلیق پس از مناظره با ایشان گفت به حق مسیح گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد(۴)(همان، ص ۳۶۳). »
آنچه در مناظرات امام با اهمیت میباشد این است که این مناظرات در شناسایی مکتب تشیع نقش مهمی داشت؛ زیرا با توجه به این که رهبران ادیان ادعای برتری آیین خود را داشتند و هر کدام برای شکست امام آمده بودند شکست آنان توسط امام به پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان تبدیل گشت و به پیروان آنان ثابت کرد با وجود اسلام هیچ آیینی قابل
(ص115)
پیروی نیست و در میان مسلمانان مکتبی برتر از تشیع نیست؛ زیرا سایر عالمان مسلمان از پاسخ گویی به علمای ادیان دیگر عاجز میشدند به گونه یی که عمران صابئی متکلم بزرگ زمان امام ، ادعا داشت که کسی نتوانسته است در مناظره او را شکست دهد وی بعد از مناظره با امام رضا مسلمان شد(۱)(همان، ص ۳۵۸).
۲ . سلیمان بن جعفر جعفری میگوید در محضر امام رضا درباره ی جبر و تفویض صحبت شد. حضرت فرمودند آیا میخواهید در این مورد اصلی را به شما آموزش دهم که هیچ زمان دچار اختلاف نشوید و با هر کس بحث کردید پیروز شوید؟ گفتیم اگر صلاح است بفرمایید فرمودند: خداوند به اجبار اطاعت نگردد همگی مختارند و اگر انسانها نیز نافرمانی میکنند از این بابت نیست که برخداوند غلبه پیدا کرده اند و در عین حال او بندگان خود را به حال خویش رها نکرده است. او خود مالک همان چیزهایی است که به آنان عطا فرمود و نیز نسبت به آنچه آنان را در آن مورد توانا ساخته قادر و تواناست اگر مردم تصمیم به اطاعت خدا گیرند خداوند مانع آنها نخواهد شد و اگر تصمیم به معصیت و نافرمانی بگیرند اگر بخواهد از کار آنان جلوگیری میکند ولی اگر از کار آنان جلوگیری نکرد و آنان مرتکب معصیت شدند او آنها را به گناه و معصیت نینداخته است. سپس فرمود هر که حدود این گفتار را دریابد و مراعات نماید بر هر فردی که در این مورد با او مخالفت کند پیروز است (۲)(صدوق، ص ۲۲۹،۱۳۷۲ ه ق)»
در روایت دیگر احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی گوید به حضرت رضا عرض کردم بعضی از شیعیان قایل به جبر و بعضی قایل به تفویض شده اند. حضرت فرمودند: بنویس خداوند می فرماید ای فرزند آدم این تو هستی که به مشیت و خواسته ی من می توانی اراده کنی و به نیرو و قدرت من واجباتت را انجام دهی.... هر آنچه نیکی به تو رسد از ماست و هر آنچه سختی به تو رسد از خودت است... من در مورد کارهایم مورد سوال و بازخواست نیستم ولی از تو درباره ی کارهایت سوال خواهد شد.....(۳)(همان، ص ۲۹۳)
(ص116)
۳.مکتوبات حدیثی؛ یعنی نامه ها دستور العملها و پیغامهای امام و پاسخ سوالات نمایندگان یا شیعیان حضرت ساکن در نواحی دیگر که برای آنها ارسال می کردند. امام در آن نامه ها وظایف آنان را در مقابل پیش آمدهای سیاسی و اجتماعی روشن می ساختند. نمونه ی این مکتوبات در زمان امام رضا مسایل آزمونی و شرعی بود؛ به گونه یی که نقل کرده اند مجموع مسایل شرعی در زمان امام الله بالغ بر پانزده هزار مسئله شرعی شده بود این مکاتیب امام رضا که در زمینه های گوناگون فقهی سیاسی اعتقادی فقهی و ... نگارش شده است. دویست مکاتبه است که در کتابی به نام مكاتيب الامام الرضا الله به چاپ رسیده است.
طرد واقفیه در مکتب اهل بیت
این فرقه به دلیل ضلالت آشکاری که دارد نمیتوانست در دیدگاه شیعه جای بگیرد و به همین دلیل از سوی ائمه ی اطهار مطرود شدند تا جایی که شیعه را از همنشینی با این گمراهان نهی نمودند. امام رضا الله فرمودند:
۱. واقفی از حق گذشته است و بر گناه ماندگار است. اگر در این حال بمیرد جهنم جایگاه اوست که بد فرجامی است(۱)(علامه مجلسی، ص ۱۴۰۹۰۵۳ ه ق).
۲. ایشان (واقفیه) کافر مشرک و زندیق هستند(۲)(حر عاملی ، ص ۱۴۰۹۰۵۳ ه ق).
امام هادی علیه السلام فرمودند زیدیه و واقفیه و نصاب اهل سنت یک منزلت دارند(۳)(علامه مجلسی ۳۴ ۱۴۰۴۰ هـ.ق).
بزرگان اصحاب به تبع سیره ی ائمه ی اطهار به مبارزه ی علمی و علنی با واقفیه پرداختند. علی بن اسماعیل هیثمی و یونس بن عبدالرحمن از کسانی میباشند که با مناظرات علمی در تضعیف ادله ی واقفیه کوشش شایانی نموده اند و ایشان بوده اند که لقب ممطوره یا کلاب ممطوره را بر واقفیه گذاشتند(۴)(البغدادی، ص ۵۲، بی تا). هم چنین از طرف عالمانی همچون فارس بن حاتم بن ماهويه الحسين بن على بن سفيان بن خالد إسماعيل بن على بن إسحاق ، الحسن بن موسى
(ص117)
أبو محمد النوبختی رساله هایی در زد واقفیه نوشته شده است مانند: (نجاشی، ص ۳۱ و ۳ ۶ و ۸ و ۳۱۰، ۱۴۰۴ هـ ق)
نتیجه گیری
جریان واقفیه مدتی نسبتاً طولانی ادامه یافت اما این پدیده همانند فرقه های بی پایه ی دیگر سقوط کرد و انقراض یافت؛ چراکه بر اساس درستی استوار نبود و انگیزه ی مادی و دنیوی داشت. اما امامت حقه ی اهل بیت عصمت و طهارت با وجود مقدس امام رضا و فرزندان بزرگوار ایشان در جهت تشیع صحیح ادامه یافت و روز به روز شکوفاتر و بالنده تر گردید. در دوران امام رضا فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گسترده یی در میان شیعه روشن شده بود و انحرافات جزیی تأثیری در اصل تشیع نداشت از زمان امام باقر به بعد و نیز توسط امام صادق و امام کاظم شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانه یی در فقه و کلام شیعی به حساب می آمدند؛ از سوی دیگر بیشتر منحرفین از افراد ضعیف النفسي بودند که جز در شرایط خاصی زمینه ی رشد نداشتند(۱)(جعفریان، ۱۳۸۳، ص ۴۳۰ )، از این رو دوران امام هشتم به سبب ویژگی هایی که داشت به عصر طلایی معروف شد(۲)(قرشی، بی تا، ج ۲، ص ۱۸۱)؛ به گونه ای که جامعه ی اسلامی آن زمان به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی به موقعیت ویژه یی رسید طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفتهای سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان علوم و دانشهای آن کشورها به محیط جامعه ی اسلامی راه یابد و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه ی اسلامی بود، ترجمه شود(۳)(قیومی، ۱۳۷۳، ص ۲۹) عواملی که سبب شکست واقفیان گردید را میتوان بدین ترتیب برشمرد الف تلاشها و بیانات روشنگر امامان معصوم علیه واقفیه که به سه دسته تقسیم می شود:
(ص118)
۱. سخنانی که در نکوهش و مذمت واقفیه بیان گردیده است مانند سخن امام رضا درضمن روایات متعدد که می فرماید:
«اینها معاند حق و برپا کننده ی گناه هستند و برگشتشان به طرف جهنم خواهد بود.سرگردان زندگی میکنند و بی دین میمیرند لعنت خدا بر آنان باد که بسیار دروغ میگویند. آنانیکه گفتند دست خدا بسته است واقفیانند.»
۲.تاکید بر ادامه داشتن امامت تا حضرت مهدی (عج) این مطلب را در زیارت نامه ی هر یک از ائمه مشاهده مینماییم تاکیدهای فراوان بر زیارت قبر على بن موسى الرضا نیز خود اعلام مبارزه یی آشکار علیه واقفیه میباشد.
۳.نبرد مالی و اقتصادی با واقفیان به گونه یی که شیعیان را از پرداخت زکات به واقفیه منع کردند.
ب :تلاش شیعیان که بخشی از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود همچون مناظره ی علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمان با بعضی از آنان و بخشی به صورت تالیف کتاب در رد واقفیه نجاشی از رجال بزرگ شیعه کتابهای زیادی تحت عنوان «الرد على الواقفه بر می شمرد که از سوی اصحاب ائمه تالیف شده است.»
ج :بی پایگی و بطلان واقفیه سنت الهی بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند که باطل چند روزی جولان دارد؛ اما دولت از آن حق است. بر بطلان و بی اساس بودن واقفیان با توجه به عوامل پیدایش آنان و روشهای کاربردی این گروه میتوان پی برد چرا که ابزاری که آنان در پیش برد اهداف خود در اختیار داشتند عبارت بود از تطمیع ،تحریف تهدید و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایقی تاریخی اثبات میگردد.
(ص119)