فلسفه الهی از منظر امام رضا(ع)  ( صص 97-83 ) شماره‌ی 5763

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد > قضا و قدر

خلاصه

از حضرت رضا از پدران معصوم ایشان از حضرت رسول خدا ﷺ روایت شده است که خدای عزوجل می فرماید : من لم يرض بقضائي ولم يؤمن بقدري فليلتمس إلهاً غيري کسی که به قضای من راضی نگردد و به تقدیر من ایمان نیاورد، باید به خدای دیگری جز من روی آورد. نیز رسول خدا ﷺ فرمود : في كل قضاء الله خيرة للمؤمن؛ در هر قضای الهی خیر و نیکی برای مؤمنان است .

متن

فصل پنجم

استدلال بر قضا و قدر و اینکه هر چیزی در عالم هستی به واسطه قضای الهی پدید می آید

بررسی دلایل قضا و قدر و اینکه اساس وجود اشیا عالم قضای خدای متعالی است اساساً مقتضای توحید ربوبی و اینکه مدبر عالم رب واحد و پروردگار یگانه است ، نیز اطلاق تدبیر نامتناهی الهی آن است که هیچ چیزی در عالم به وجود نمی آید مگر آنکه در سایه تدبیر خدای متعالی باشد. زیرا لازم بیرون بودن وجود شیء از ربوبیت خدای متعالی این است که خود آن چیز ربّ مستقل باشد یا در ربوبیت پروردگار مستقل دیگری واقع باشد با آنکه هر دو حالت ربوبیت استقلالی اشیا یا ربوبیت پروردگار دیگری جز خداوند سبحان با توحید ربوبی ناسازگار است. افزون بر آنکه شرک در ربوبیت زمینه ساز کفر در ربوبیت یا نفی ربوبیت خدا می شود زیرا با تصور ارباب متفرق باید بپذیریم که این تعدد، ملازم با محدودیت و تناهی در هر یک از ارباب گوناگون است در حالی که هیچ موجود محدودی نمی تواند رب مستقل و بی نیاز از غیر باشد. از این رو نتیجه شرك در ربوبیت، انکار بنیان ربوبیت است .

نصوص رسیده در موضوع قضا و قدر نیز در قالب چند طایفه گنجیده می شود :

یکم روایاتی است دال بر ضرورت رضا به قضای خدای متعالی که راضی بودن

84

به قضا را برگرفته از حقیقت ایمان می شمرد. همچنین بر پایه این روایات معصوم ، انسانها را به مباحثه درباره قضای الهی و آگاهی یافتن از آن تشویق کرده اند. زیرا ایمان به چیزی بر اساس شناخت از آن چیز پایه ریزی می شود. آری درجات این شناخت و آگاهی از قضای الهی از جهت وجود یا عدم آگاهی و نیز آگاهی اجمالی یا تفصیلی در پیدایش درجات و مراتب متفاوت ایمان به آن مؤثر است. از حضرت رضا از پدران معصوم ایشان از حضرت رسول خدا ﷺ روایت شده است که خدای عزوجل می فرماید : من لم يرض بقضائي ولم يؤمن بقدري فليلتمس إلهاً غيري ؛ کسی که به قضای من راضی نگردد و به تقدیر من ایمان نیاورد، باید به خدای دیگری جز من روی آورد. نیز رسول خدا ﷺ فرمود : في كل قضاء الله خيرة للمؤمن؛(1) ۱. توحید صدوق، ص ۳۷۱. ) در هر قضای الهی خیر و نیکی برای مؤمنان است .

به همین مضامین روایات(2) ۲. همان، ص ۳۷۱-۳۷۹ ) دیگری هست که ما درصدد بیان آنها نیستیم. زیرا این کتاب ویژه احادیث حضرت رضا است روایاتی که ایشان از پدران بزرگوارشان نقل کرده اند یا روایاتی که مستقیماً از خود ایشان نقل شده؛ نوع دوم از اهمیت بیشتری در این کتاب برخوردار است .

دوم. روایات دال بر دشواری بحث قضای الهی که پیمودن این راه بسیار دشوار است و جز برای اندکی از انسانها رسیدن به ژرفای این بحث، برای سایر مردم ممکن نیست. زیرا حضرت حق بزرگتر از آن است که هر کسی را راهی برای یافتن اسرار او باشد. برای مثال مردی نزد حضرت علی آمد و به ایشان گفت: از قدر الهی برایم سخن بگو حضرت فرمود : بحر عمیق فلا تلجه ؛ قدر الهی دریای عمیقی است که به تو سفارش میکنم به این دریا وارد نشوی. آن مرد دوباره درخواست خود را مطرح کرد و حضرت علی این بار فرمود: طریق مظلم

85

فلا تسلكه ؛ مسئله قدر الهی راه بس تاریکی است در این راه وارد مشو برای سومین بار مرد از حضرت علی پرسید و ایشان همچنان پاسخ داد: سر الله فلا تكلفه ؛ قدر راز خداست خود را درباره آن به زحمت مینداز.

آن مرد از سؤال خود دست برنداشت و برای چهارمین مرتبه از حضرت علی خواست که از قدر الهی برای او سخنی بگویند آنگاه حضرت فرمود : أما إذا أبيت ، فإني سائلك ... (1) ۱ . توحید صدوق، ص ۳۶۵. )

 

گفتنی است: هیچ یک از نهیهای حضرت مولوی و تأسیسی نیست؛ به گونه ای که اساس نهی از بحث را معصومان پایه گذاری کرده باشند، بلکه نهی ارشادی است یعنی مبحث تقدیر الهی چنان وزانتی دارد که اگر حقیقت آن بر کوه فرود آید، برآشفته و شکافته میشود و در برابر حقیقت قدر الهی، خشوع می کند.

آری تقدیر الهی از امور بسیار دشواری است که تنها فرشتگان مقرب و پیامبران یا بنده ای که خداوند قلب او را با تقوا، آزموده تحمل بار گران آن را دارند یا کسانی قدر الهی را درک میکنند که به سان شهر امنیت دار سینه هایی دارند که به وسیله ولایت گشایش یافته است ولایتی که خود در محکمی است که هر کس داخل آن گردد از عذاب ایمن خواهد بود.

اما دلیل آنکه تنها برای تعداد اندکی از انسانهای خردمند و عاقل ممکن است که به اندازه توان خود به به معنای قدر دست یابند آن است که شیوه امیرالمؤمنین در پاسخ به آن پرسش گر مصر اصرار ورز که در سؤال از قدر الهی پافشاری می کرد، این بود که وی را از فروشدن به آن دریای عمیق و آن راه بسیار تاريك و آن عرصه سر خداوندی باز داشت و پس از آن فرمود : أخبرني أكانت رحمة الله للعباد قبل أعمال العباد أم كانت أعمال العباد قبل رحمة الله ؛ به من بگو ببینم آیا رحمت خداوند به

86

بندگانش پیش از اعمال بندگان است یا آنکه اعمال بندگان پیش از رحمت خداوندی؟ پرسشگر پاسخ داد رحمت خداوند به بندگان، پیش از اعمال بندگان است.

حضرت علی خطاب به حاضران فرمود: قوموا فسلموا على أخيكم؛(1) ۱. توحید صدوق، ص ۳۶۵. ) بپاخیزید و بر برادر خود درود و سلام بفرستید. زیرا کسی که از رحمت خداوند سبحان آگاه باشد و بداند که رحمت الهی همه موجودات را در برگرفته است، نیز بداند که رحمت او بر همه اشیای خارجی و اعمال بندگان، پیشی گرفته است . چنان که توضیح آن در بحث جبر و تفویض خواهد آمد و بداند که رحمت مطلق و عام خدا در مقابل غضب واقع نمیشود چون هر امر مطلقی که از همه قیود آزاد است، مقابل چیزی قرار نمی گیرد چنان که رحمت مطلق الهی در تقابل با امر دیگری همچون غضب نیست بلکه آن رحمتی که در مقابل غضب واقع می شود در حقیقت همان رحمت خاص خداست؛ آری برای چنین انسانی با چنین آگاهیهایی که از رحمت خداوند دارد غواصی در دریای ژرف قدر الهی دشواری ندارد، هرچند آن دریا بسیار عمیق است چنان که طی طریق جاده قدر با وجود تاریکی فراوان مشکلی ندارد نیز برای چنین انسانی اطلاع از سر خداوند، سخت نیست زیرا هر کس در حد توان خود خدا را بشناسد در حقیقت محرم سر خداوند والا می شود.

شاهد این مدعا فرمایش موسی بن عمران است یا رب رضيت بما قضيت، تميت الكبير و تبقى الصغير. فقال الله : يا موسى أما ترضاني لهم رازقاً و كفيلاً؟ قال : بلى يا رب، فنعم الوكيل أنت و نعم الكفيل (2) ۲. همان، ص ۳۷۴. )؛ پروردگارا به قضای تو راضی ام،

87

پیران را می میرانی و به خردسالان عمر میدهی. خدای عزوجل به موسی گفت: ای موسی! آیا تو رضایت نداری که من رازق و کفیل اینان باشم؟ موسی پاسخ داد : آری ای خدای من! زیرا تو بهترین وکیل و کفیل مردم هستی .

سوم روایات دال بر نهی از غوص و تفکر در قدر الهی؛ شدت این منع در این دسته از احادیث به گونه ای است که دلالت دارد بر اینکه کسی که از قدر الهی آگاهی پیدا کند در واقع در حیطه سلطنت خداوندی به جنگ با او پرداخته است . امیر المؤمنين على الله فرمود : ألا إن القدر سر من سر الله ، و ستر من ستر الله ، و حرز من حرز الله ، مرفوع في حجاب الله ، مطوي عن خلق الله ، مختوم بخاتم الله ، سابق في علم الله ، وضع الله العباد عن علمه و رفعه فوق شهاداتهم و مبلغ عقولهم لأنهم لاينالونه بحقيقة الربانية و لا بقدرة الصمدانية و لا بعظمة النورانية و لا بعزة الوحدانية ، لأنه بحر زاخر خالص الله تعالى ، عمقه ما بين السماء والأرض ، عرضه ما بين المشرق و المغرب، أسود كالليل الدامس كثير الحيات و الحيتان، يعلو مرة و يسفل أخرى، في قعره شمس تضيء، لا ينبغي أن يطلع إليها إلا الله الواحد الفرد . فمن تطلع إليها ، فقد ضاد الله عزوجل في حكمه و نازعه في سلطانه و كشف عن ستره و سره و باء بغضب من الله و مأواه جهنم وبئس المصير؛(1) ۱. توحید صدوق، ص ۳۸۳. ) ؛ آگاه باشید که قدر رازی از اسرار خداوند است و پرده ای از حجابهای او قدر حرز خداوند است که در حجاب او بر کشیده شده است قدر از مردم پوشیده و به مهر الهی مهر شده است، تقدیر الهی پیشاپیش در علم خداوند موجود بوده است حال آنکه آگاهی بندگانش را پایین تر از مرتبه تقدیر قرار داد و تقدیر را بلند مرتبه تر از شهود و نهایت عقل آنان وا نهاد. چون بندگان را به حقیقت ربانی او راهی نیست و به قدرت صمدانی و عظمت نورانیت او و عزت وحدانیتش دستیابی نیست. زیرا شناخت این حقایق، دریایی ژرف است که

88

راهیابی به آن تنها در قدرت خدای متعالی است. تقدیر به سان دریایی است که عمق آن به وسعت فاصله آسمان و زمین، عرض آن به پهنای مشرق تا مغرب است . دریایی سیاه چون شب تاریک دریایی پر از جانداران خطرناک چون مارها و ماهیانی که گاهی بالا می آیند و گاهی پایین میروند. دریایی با عظمت که خورشیدی در قعر آن است که نور می تاباند و کسی شایستگی آگاهی از آن را ندارد و تنها خدای یگانه و بی همتا از آن مطلع است و هر کسی جز او که اطلاعی از آن یابد، در حکم خدای متعالی با خدای خود به دشمنی و ضدیت پرداخته در حیطه سلطنت او با او جنگیده حجاب و راز خداوندی را دریده گرفتار غضب الهی گشته، پناهگاه و جایگاه جهنم را برگزیده که بسیار بد پناهگاهی است!

اگر این دسته از روایات را به منع افرادی حمل نکنیم که از عمیق شدن در شناخت راز تقدیر الهی ناتوانند ناچار باید به منع از غوص در شناخت قدر الهی نیز منع از شناخت راز هر چیزی حمل کنیم؛ یعنی به استناد این طایفه از روایات مردم را از جست و جوگری در راز مرگ فلان دانشمند با تقوا یا عمر طولانی فلان جاهل بی تقوا، نیز راز فقر حکیم الهی یا غنای سفیه گرفتار در مادیات بازداریم یا این روایات را به منع از کسانی حمل کنیم که به دنبال کشف این راز که خداوند سبحان به کسی فرزند پسر میدهد و به دیگری فرزند دختر و به برخی فرزند دختر و پسر در حالی که بعضی دیگر را عقیم و بدون فرزند قرار میدهد یا نمونه هایی دیگر چون اندیشیدن درباره راز ستم کشیدن اولیا و دوستان خدای متعالی و در رفاه و آسایش و متنعم بودن دشمنان او و نیز راز سیلابهای مخرب در مناطق محروم که مردمان آن شبانگاه و صبحگاهان خدای خویش را میخوانند و تنها در پی رضای اویند، ولی کسانی که در زمین به ناحق استکبار میورزند بهترین مناطق، یعنی کوهها را برای زندگی برگزیده اند و در دل آن کوهها خانه ها و قصرهایی محکم بنا می کنند، به گمان اینکه در آن خانه ها جاودان خواهند بود و دیگر نمونه هایی از اسرار جزئی که نمی توان

89

برای آنها دلیل آورد. زیرا استدلال در امور کلی رواست و در موارد جزئی کارآیی ندارد. این موارد جزئی شبیه نمونه هایی است که گفت و گوی آن میان حضرت موسی و بنده صالح خداوند روی داده است بنده) صالح خداوند همان حضرت خضر است که از سوی خداوند به او علم لدنی عطا شده بود. با وجود آنکه حضرت موسی از جمله کسانی است که سخن وی در طایفه دوم روایات مطرح گردید، یعنی روایاتی که راز قدر الهی را يك مسئله بسیار مشکل معرفی می کنند و شناخت آن را تنها در توان تعداد اندکی از انسانها میداند، آنجا که می فرماید: پروردگارا تو پیران را میمیرانی و خردسالان را عمر میدهی...» با این وجود در سفری که با عبد صالح (حضرت خضر ( خداوند داشت، و در آن سفر حضرت خضر ل به کارهایی دست میزد و از حضرت موسی میخواست که درباره راز این اعمال نپرسد و صبر کند تا به راز آنها پی برد ولی اساساً صحت رفتار حضرت خضر مورد پذیرش حضرت موسی نبود رفتاری همچون کشتن پسر بچه ای بی گناه یا سوراخ کردن کشتی کوچکی که وسیله امرار معاش چند فقیر بود، نیز بازسازی دیواری خراب بدون آنکه دستمزدی دریافت کند. از این رو در همه موارد ندای اعتراض سرداد و از همسفر خود یعنی عبد صالح خداوند، پرسش های اعتراض آمیزی مطرح کرد و از سر کشتن کودک بی گناه و معیوب ساختن کشتی و بازسازی دیوار رو به انهدام پرسید؛ ولی عبد صالح تنها این پاسخ را برای همه سؤالات او داد : إنك لن تستطيع معى صبراً؛(1) ا . سوره کهف، آیه ۶۷ . ) تو توانایی همراهی با من را نداری! تدبّر در عالم نشان میدهد که بسیاری از حوادث جهان نیز نظیر مواردی است که آن عبد صالح به اذن خداوند مرتکب شده است ولی آگاهی مختصر از راز این امور برای کسی که بخواهد از راز تقدير يك يك وقایع اطلاع پیدا کند، کفایت نمی کند؛

90

برای مثال علم به اینکه بعضی از بندگان باید فقیر باشند و شایستگی ثروت را ندارند به گونه ای که اگر خداوند آنان را بی نیاز سازد حتماً به هلاکت می رسند، يك علم اجمالی است و در چنین اموری با این گونه علم اجمالی هر اندازه که تدبر و اندیشه دقیق تر و موشکافانه تر باشد به سرگردانی فرد افزوده میشود تحیری که سودمند نبوده بلکه موجب نگرانی است. شاعری در این زمینه چنین می سراید:

هذا الذي ترك الأوهام حائرة *** و صير العالم التحرير زنديقاً

اندیشه درباره تقدیر امور جزئی اوهام را متحیر و سرگردان می سازد و عالم دانشمند را به زندیق و کافر تبدیل میکند.

مگر اینکه انسان به جایی برسد که آگاهی یافتن از اسرار قدر الهی برای او مضر نباشد و به قول ابن سینا انسان عارف به حدی میرسد که پرس و جو کردن برای او معنایی ندارد، چنان که با مشاهده زشتیها غضبناک نمیشود چنان که گویی رحمتی بر او عارض شده است انسان عارف هنگامی که امر به معروف میکند و مردم را به نیکیها فرا می خواند مدارای ناصحانه و دلسوزانه به کار میبرد و از خشونت و تندی پرهیز میکند و هنگامی که کار نیکی انجام میدهد دیگران بر او غبطه می خورند و رشک می برند. »(1) ۱. شرح اشارات و تنبیهات، ج ۳، ص۳۹۲، فصل ۲۳ از نمط ۹ . )

اما گروهی از انسانها مانند آن بنده صالحی که با حضرت موسی ها همسفر بود . یا انسانهایی که در مقامی بالاتر از او هستند - به حدی میرسند که به قول ابن سینا : سخن گفتن درباره آنان، مقام آنها را تفهیم نمیکند و عبارات از شرح حال آنان قاصر است و سخنها درباره آنها چیزی را روشن نمی سازد، جز آنکه تصور خیالی پدید آورد ولی عده کمی از انسانها که آنها را میشناسند خود اهل مشاهده اند، نه اهل گفت و گوهای زبانی نیز از کسانی هستند که با چشم به حقایق عالم

91

رسیده اند نه از راه گوش چیزهایی شنیده باشند .»(2) . همان، ص ۳۹۰ )

 از این رو شنیده نشده است که رسول خدا ﷺ درباره حادثه ای که اتفاق نیفتاده است بفرمایند: ای کاش این حادثه اتفاق می افتاد یا درباره حادثه ای که اتفاق افتاده، چنین بفرماید: ای کاش این حادثه اتفاق نمی افتاد زیرا رسول خدا ﷺه به مصلحت وقایع، آگاهی شهودی داشت. چون علم اجمالی به هندسه قدر الهی که پس از حکم و قضای رحمت او پدید آمده است در این روحیه پیامبر تأثیری ندارد، چنان که علم اجمالی به اینکه نظام هستی تابع نظام ربوبی است، در این حالت ایشان بی تأثیر است. از این رو لم یکن رسول الله ﷺ يقول لشيء قد مضى لو كان غيره ؛ (1)۱ . وافی ، ج ۴، ص ۲۷۹ ، ح ۱۳) هیچ گاه رسول خدا درباره امری که واقع شده بود، نمی فرمود : ای کاش غیر از آن واقع شده باشد. زیرا پیامبر خدا آگاه ترین مردم به خداوند و تقدیر الهی است نیز أعلم الناس بالله أرضاهم بقضاء الله تعالی؛(2) ۲. همان، ح ۳. ) آگاه ترین مردم به خداوند راضی ترین ایشان به قضای خدای متعالی است .

چهارم . روایات دال بر اینکه قضای الهی که از عالم بالا به عالم ماده و حرکت نازل می شود و برخی از موارد قضای خداوند متعلق به افعال بندگان است تغییر پذیر است اما آنچه در مخزن غیب پوشیده است و به مجاری عالم شهادت فرود نیامده است و تبدیل نمی پذیرد و از هرگونه دگرگونی ایمن است، چون اساساً عالم غیب از هرگونه حرکتی - همچون حرکتهای عالم شهادت - محفوظ است .

شاهد این مدعا روایتی است از حضرت رضا از جد بزرگوارشان حضرت على الا كه فرمود : لعلك تظنّ قضاءً حتماً و قدراً لازماً؛(3) توحید صدوق، ص ۳۸۰ . ) شاید تو گمان می کنی که بازگشت ما از سفر قضای حتمی و قدر لازم و تغییر ناپذیر است؟ بر پایه ظهور کلام

92

حضرت علی قضایی که در عالم حرکت یا ماده محقق می شود، آن قضایی است که به حد اقتضا و زمینه سازی رسیده است ولی آن علیت تامه ای که در آن معلول از علت انفکاک ناپذیر است و به تعبیر دیگر قضای حتمی و لایتغیر است، نمی تواند

قضای جاری در عالم ماده و حرکت باشد.

شاید بتوان تغییر پذیری این قسم از قضا یعنی قضایی را که از عالم بالا به عالم شهادت و عالم حرکت نازل شده است از این آیه استفاده کرد : هو الذي خلقكم من طين ثم قضى أجلاً وأجل مسمى عنده ثم أنتم تمترون .(1) ۱ . سوره انعام، آیه ۲ . ) زیرا طبق آیه، اجل مقضی در مقابل اجل مسمی نزد خداوند است و روشن است که اجل مسمی تغییر ناپذیر است و اگر اجل مسمای کسی فرا رسد لحظه ای تأخیر ندارد، چنان که لحظه ای تقدم نیز ندارد زیرا این اجل نزد خداوند متعین است(2) ٢. تفسير الميزان، ج ۷، ص ۵۰۷ . ) و آنچه نزد اوست، ثابت و تغییرناپذیر است، همچنان که یکی از اصول قرآنی آن است که ما عندكم ينفد و ما عند الله باق (3) ۳ سوره نحل، آیه ۹۶ . ) آنچه نزد انسانهاست نابود میشود، ولی آنچه نزد خداوند است باقی است و هرگز نیستی در آن راه ندارد بلکه همواره ثابت است .

با توجه به معنای اجل مسمی که تغییر ناپذیری در آن ملحوظ است، باید اجل مقضی که در مقابل آن است زوال پذیر باشد. بنابر این آیه، بعضی از موارد قضا یعنی قضایی که به عالم حرکت نازل میشود، تغییر پذیر است .

پنجم روایات دال بر اینکه مقتضای رضا به قضای خداوند متفاوت است، زیرا گاهی مقتضا آن است که انسان از دشمن خود پرهیز و خود را از گزند خطرات حفظ کند، ولی گاهی چنین اقتضایی ندارد. چون برای هر مورد جزئى يك حكم جداگانه ای هست و تنها کسی که به راز قدر الهی آگاه است، حکم مربوط به مورد

93

جزئی خاص را میشناسد ولی کسی که به سر قدر جاهل باشد، از این حکم ویژه بی خبر است. کسی به حضرت رضا عرض کرد شما این گونه سخن بی باکانه می گویید در حالی که از شمشیر خون میریزد و خطر شما را تهدید می کند؟ حضرت در پاسخ او فرمود : إن الله تعالى وادياً من ذهب حماه بأضعف خلقه النمل فلو رامه البخاتي لم يصل إليه؛(1) . وافی ، ج ۴، ص ۲۷۲ ، ح ۹ . ) خداوند سرزمینی از طلا دارد که به وسیله ناتوان ترین آفریده ها یعنی مورچگان آن را حفظ میکند اگر خوش بخت ترین انسانها هم به آن سرزمین حمله برند باز هم به طلا نمیرسند. این در حالی است که در برخی موارد حضرت رضا احتیاط و از خود مراقبت می‌کردند.

نظیر این مطلب از حضرت علی مشاهده میشود که بعضی اوقات از دشمن خود پرهیز و خود را در مقابل آن حفظ میکرد ولی گاهی پرهیز و حراستی از ایشان دیده نمیشد برای مثال ایشان از کنار دیواری که در حال سقوط بود برخاست و در جای دیگری نشست کسی به ایشان عرض میکرد یا امیرالمؤمنین آیا شما از قضای الهی میگریزید؟ حضرت على فرمود : أفرّ من قضاء الله إلى قدر الله عزوجل؛(2) . توحید صدوق، ص ۳۶۹ ) از قضای خداوند میگریزم و به قدر او پناه میبرم . پس حضرت علی از قضا گریخته است همچنان که روایت شاهد بر آن است که برخی از موارد قضا تغییر پذیر است و از قضای حتمی الهی نیست. [شاید قضای غیر حتمی خداوند بر ریزش دیوار تعلق گرفته و حضرت از این قضا پرهیز و خود را از آن حفظ کرده است اگر این مورد از قضای حتمی خداوند بود گریز از آن ممکن نبود.]

نمونه دیگر حسین بن علی یا حسن بن علی نزد معاویه رفت و معاویه به ایشان گفت: چه چیز سبب شد که پدرتان مردم بصره را بکشد و پس از آن با دو

94

قطعه لباس عادى ( بدون سلاح ) در خیابانهای بصره قدم بزند؟ حضرت حسین بن علی در پاسخ او فرمود : حمله على ذلك علمه أن ما أصابه لم يكن ليخطئه و أن ما أخطأه لم يكن ليصيبه؛ پدرم چنین عمل میکرد. زیرا می دانست آنچه برای او رخ می دهد ممکن نیست از او دور شود و آنچه از او دور شده است، ممکن نیست به او اصابت کند .

معاویه گفت : آری درست می فرمایید .

هنگامی که امیرالمؤمنین قصد جنگ با خوارج را داشت، یکی از اصحاب به ایشان گفت: بهتر نیست در جنگیدن با آنان احتیاط کنید؟ حضرت علی در پاسخ او فرمود :

أي يومي من الموت أفر *** أيوم لم يقدر أم يوم قدر

يوم ما قدر لا أخشى الردى *** و إذا قدر لم يغن الحذر(1) ۱. توحید صدوق، ص ۳۷۵ )

در کدامین روز از عمرم از مرگ گریخته ام. آیا روزی که تقدیر من فرا نرسیده است که در آن روز بمیرم یا روزی که تقدیر است در آن بمیرم. روزی که تقدیر الهی فرا نرسیده است. از مرگ و نابودی نمیترسم و روزی هم که مرگ من فرا رسیده باشد، احتیاط سودی نمی بخشد.

آری با توجه به کلام علی در می یابیم که گاه برای انسان روزی فرا می رسد که تقدير الهی در آن روز چنین است که اگر مراقب خود باشد، ایمن می ماند و از مرگ نجات می یابد ولی اگر خود را حفظ نکند نیستی به سراغ او می آید. حال اگر همان انسان از راز تقدیر الهی آگاه باشد میتواند این روز را شناسایی و در آن روز با اذن خدای متعالی از خود حراست کند و با اذن او از مرگ نجات یابد.

از حضرت علی روایت شده است که ایشان کنار دیوار شکسته ای نشسته بود و

95

قضاوت می فرمودند. عده ای به ایشان گفتند نزدیک این دیوار ننشینید، ممکن است به شما آسیبی برسد امیرالمؤمنین فرمود: حرس امرء أجله فلما قام سقط الحائط ؛ نگهبان هر انسانی اجل اوست. حضرت این را گفت و از جا برخاست و بلا فاصله دیوار فرو ریخت.

این موارد از حضرت علی بسیار اتفاق افتاده است و این نمونه ها نشان دهنده یقین ایشان است.(1) . وافی ، ج ۴، ص ۲۷۰ ، ح ۶ . ) این گونه عمل کردن در حقیقت عمل به مقتضای یقین در هر مورد خاص است به گونه ای که گاهی مقتضای یقین داشتن به تقدیر خدا آن است که انسان از خود حراست کند و گاهی مقتضای یقین به تقدیر الهی آن است که انسان گستاخی کرده محافظت را ترک کند چنان که هرگاه اصحاب به امیر المؤمنین میگفتند: اجازه میدهید که از شما محافظت کنیم؟ حضرت علی در پاسخ آنان می فرمود: حرس كل امرء أجله؛(2) ۲. توحید صدوق ، ص ۳۷۹. ) نگهبان هر کسی اجل اوست!

وقتی یکی از اصحاب ایشان در جنگ صفین به ایشان گفت: یا امیرالمؤمنین از خود مراقبت نمایید. چون بیم آن داریم که این ملعون شما را غافلگیر و ترور کند . حضرت علی در پاسخ او فرمود :

لئن قلت ذاك إنّه غير مأمون على دينه وإنه لأشقى القاسطين و ألعن الخارجين على الأئمة المهتدين ، و لكن كفى بالأجل حارساً، ليس أحد من الناس إلا و معه ملائكة حفظة يحفظونه من أن يتردّى في بئر أو يقع عليه حائط أو يصيبه سوء، فإذا حان أجله خلوا بينه و بين ما يصيبه ، و كذلك أنا ، إذا حان أجلي انبعث أشقاها فخضب هذه من هذا - و أشار إلى لحيته و رأسه - عهداً معهوداً و وعداً غیر مکذوب (3)؛ ۳. همان، ص ۳۶۸. ) اگر بر این

96

اعتقادی و این گونه سخن میگویی بدان آن که مرا غافلگیر کند و بکشد در دین خود امین نبوده به آن خیانت کرده است و چنین کسی از شقاوتمندترین قاسطین دشمنان حضرت علی در جنگ صفین است او از ملعون ترین سرکشانی است که علیه پیشوایان هدایت یعنی امامشان شوریده است اما آگاه باشید که اجل هر کسی برای حفظ او بس است و بدانید که همراه هر انسانی فرشتگانی هست که از او مراقبت میکند تا مبادا در چاهی افتد یا دیواری بر سر او بریزد، یا پیش آمد ناگواری او را تهدید کند؛ اما هنگامی که اجل او فرا رسد فرشتگان محافظ، انسان را با اتفاقاتی که برای او رخ میدهد تنها میگذارند. من نیز این گونه هستم هنگامی که زمان مرگم رسیده باشد شوم ترین فرد خوارج اقدام، و این را با این خضاب میکند. در حالی جمله آخر را میفرمودند که با دست مبارک به سر و ریش مبارک خود اشاره میکرد . ] فرا رسیدن این زمان عهدی است ثابت شده و وعده ای است تخلف ناپذیر.

به این مضمون روایات دیگری از حضرت علی رسیده است.(1) ۱. توحید صدوق، ص ۳۷۹ ) شاید علت آنکه گاهی حضرت علی از خود مراقبت و از خطرات پرهیز می کرد، ولی گاهی لازم نمی دانست که به محاظت از خود بپردازد علم ایشان به خصوصیت و ویژگی هر کدام از موارد جزئی است که سبب تفاوت در عملکرد ایشان میشد و شاید به علت اختلاف حالات ایشان در قرب و حضور یا عدم آن دو باشد .

از آنچه گذشت این مطالب روشن می گردد:

۱. هیچ چیز در عالم خارج ایجاد نمیشود مگر قضا و قدر خدای متعالی بر آن حکم کند؛ افزون بر آنکه خدای متعالی در ربوبیت خود شریک و همتایی ندارد بلکه او پروردگار عالمیان است و پروردگاری جز او نیست .

97

۲. ایمان به قضای خدا و راضی بودن به آن از واجبات است و این ایمان تنها در سایه شناخت خداوند حاصل میشود و اساساً آگاه ترین مردم نسبت به خداوند، خشنودترین آنان نسبت به قضای اوست .

3. خوض در راز قدر الهی که راهی بس تاریک و دریایی بسیار ژرف است، تنها برای شمار اندکی از مردم شدنی است.

4.  برای انسانی که از مخلصین باشد پیمودن این راه تاریک آسان است همچنان که برای چنین انسانی فرورفتن در این دریای عمیق نیز سهل است زیرا توصیف خداوند سبحان نیز تنها برای چنین انسانهای مخلص شدنی است، چنان که خدای تعالی می فرماید: سبحان الله عما يصفون * إلا عباد الله المخلصين»؛(1) ۱. سوره صافات ، آیات ۱۵۹ - ۱۶۰ . ) پس این بندگان میتوانند قضا و قدر الهی را نیز پیاده کنند، چون اینان به حقیقت آن دو آگاهند و در سیرت آنها چیزهایی میشود دال بر اینکه آنها به اذن خداوند سبحان از قضا و قدر الهی آگاهند .

۵. قضای الهی دو قسم است: یکی در عالم غیب واقع شده است و از هرگونه دگرگونی در امان است و دیگری در عالم شهادت و دنیا واقع می شود دگرگون شدنی است، چنان که گاهی به وسیله دعا و صدقه و ... تغییر می یابد .

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه