دعبل قصیده مدارس آیات را خواند، تا به این شعر رسید:
أَرَى فَيْتَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَدِّماً وَأَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صَفَرَاتٍ " (۲ - می بینم مال و حق آنان آل محمد قوله ) در میان دیگران تقسیم گشته و دستهای آنان از آن خالی است.)
حضرت گریستند و فرمودند: راست گفتی ای خزاعی پس چون به این شعر رسید:
إذا وُتِرَوُا مَدْوُا إِلَى وَاتِرِيهِمُ أكُفَّا عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبَضَاتٍ " (3 - هر گاه هدف تیر ظلم و جنایت واقع میشوند دستهای آنان بسته میگردد.)
حضرت تقلیب کف کرده فرمودند بلی والله منقبضات. و چون رسید به شعر:
لَقَدْ خِفْتُ فِي الدُّنْيَا وَ أَيَّامَ سَعْيِهَا وَ إِنِّي لَأَرْجُ الْأَمْنَ بَعْدَ وَفَائي ( ۱ - من در دنیا با ترس و وحشت زندگی کردم ولی هم امید من این است که پس از وفاتم در امان باشم.)
حضرت فرمودند: خداوند تو را روز فزع اکبر ایمن گرداند. پس چون به این شعر رسید:
وَقَبْرُ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ رَكيَّة تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِي الْغُرُفَاتِ (3 - و قبری در بغداد از آن نفس زکیه ای است که خداوند در غرفه های بهشت او را جای داده است.)
فرمودند: آیا به این موضع از قصیده تو دو بیتی ملحق نکنم که تمام قصیده تو به آن خواهد بود؟
عرض کرد: ملحق فرما يابن رسول الله
فرمودند:
وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَالَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ الحَتْ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفَراتِ
إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ قَائِماً يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْكُرُبَاتِ (۱ - و قبری در شهر طوس است که وامصیبتا از غم و اندوهش که آتش مصیبتش تا روز محشر در اعماق جان شعله می زند؛ مگر خداوند قائمی را برانگیزد و اندوه و درد ما را آرام بخشد.)
دعبل گفت: یابن رسول الله این قبری که فرمودید در طوس است قبر کیست؟
فرمودند: قبر من است و ایام و لیالی منقضی نمی شود، تا آن که طوس محل آمد و رفت شیعه و زوار من می گردد. (2 - عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۶۵۰)