هشتیمن پیشوای شیعه  ( 39-43 ) شماره‌ی 5885

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > کرامت و معجزه در نيشابور

خلاصه

گرچه آغاز این فصل را به اختصار برگزار کردیم لیکن چون ورود به نیشابور دارای اهمیت خاصی است لهذا آنچه مربوط به ورود آنحضرت است به نیشابور در حد اطلاع خود ایراد میکنیم. نیشابور در آنروزگار از شهرهای آباد و مهم خراسان بودو محدثان و دانشمندان بسیاری از همه جا در آنسر زمین گرد آمده بودند و حضرت رضا ع در محله غز در بلاشاد نزول اجلال فرمود . مهمترین اثری که از آنحضرت در شهر نیشابور بظهور رسید و بدین ملاحظه شهر مزبور بر سایر از شهرهای مسیر راه برتری پیدا کرد حديث شريف سلسلة الذهب است که پس از این بخواست خدا ایراد خواهیم کرد .

متن

ورود به نیشابور

گرچه آغاز این فصل را به اختصار برگزار کردیم لیکن چون ورود به نیشابور دارای اهمیت خاصی است لهذا آنچه مربوط به

ورود آنحضرت است به نیشابور در حد اطلاع خود ایراد میکنیم.

نیشابور در آنروزگار از شهرهای آباد و مهم خراسان بودو محدثان و دانشمندان بسیاری از همه جا در آنسر زمین گرد آمده بودند و حضرت رضا ع در محله غز در بلاشاد نزول اجلال فرمود .

مهمترین اثری که از آنحضرت در شهر نیشابور بظهور رسید و بدین ملاحظه شهر مزبور بر سایر از شهرهای مسیر راه برتری پیدا کرد حديث شريف سلسلة الذهب است که پس از این بخواست خدا ایراد خواهیم کرد .

عيون اخبار الرضا مینویسد احمد بن اسحق نیشابوری روایت کرده از جده ام خدیجه دختر حمدان بن پسنده شنیدم میگفت هنگامی که حضرت رضا (ع) وارد نیشابور شد در محله غز در کوچه ایکه بنام بلاشاد شهرت داشت در خانه پسنده وارد شد و از آنجا که نامبرده مورد پسند و علاقه حضرت رضا (ع) قرار گرفته بود حضرت او را پسنده نام کرد ) معلوم میشود قبلا بنام دیگر موسوم بوده ) بمجردی که حضرت وارد خانه نامبرده شد بادامی در یکی از گوشه های منزل بزمین غرس کرد همانسال سبز شد و رشد کرد و بارور گردید مردم که از این اعجاز ، اطلاع پیدا کردند از بادام آن بعنوان استشفا استفاده مینمودند و بیماران خود را بدان وسیله مداوا میکردند و هرگاه کسی بدرد چشم مبتلا میشد بادام دردناك خود را از برکت بادام پاک آندرخت بهبودی میداد حامله ایکه وضع حملش سخت میشد از آن بادام میخورد حملش به آسانی و مبارك قدمی بدنیا می آمد و هر چهار پائیکه بقولنج و درد دل مبتلا میگردید از برك آندرخت میگرفتند و بشکم آنحیوان می مالیدند هماندم شفا پیدا میکرد .

متاسفانه چند روزی درخت مزبور بیش سبز نماند پس از آن خشک گردید با حمدان جد من شاخه های آنرا برید بلا فاصله کور شد ابو عمر و پسر حمدان درخت را از روی زمین برید ؛ مبلغ هفتادیا هشتاد هزار در هم که در شیراز داشت از دست داد و چیزی برای او باقی نماند .

ابو عمر و مذکور دو فرزند داشت بنام ابوالقاسم و ابو صادق و هر دو كاتب ابوالحسن محمد سمجور بودند خواستند آنمنزل را تعمیر کنند و بطرح جدیدی در آورند بیست هزار درهم خرج ساختمان آنمنزل کردند و بدون آنکه بسر انجام خود توجه کنند آندرخت را ریشه کن کردند . فاصله نشد یکی از آنها بتولیت زمینهای امیر خراسان برقرار گردید موقعیکه از خراسان به نیشابور برای انجام ماموریتی آمد پای راست او سیاه گردید آنرا بریده پس از یکماه خود او هم مرد . برادر دیگرش که بزرگتر و كاتب سلطان نیشابور بود و در دیوان سلطان اشتغال داشت و چند نفر کاتب زیر دست او کار میکردند . روزی مشغول امور دیوانی خود بود یکی از کاتبان گفت خدا چشم بد را از خط نویسان دور کند بلافاصله ، دست پسر حمدان لرزید و قلم از دستش افتاد و دملی در دست او پیدا شد بمنزل خود رفت .

ابو العباس كاتب باتفاق جمعی بعیادت او رفتند اظهار داشتند این دمل از حرارت است خوبست امروز رك بزنيد نامبرده قصد کرد و فردا و پس فردا را نیز طبق پیشنهاد نامبردگان قصد نمود آخر الامر دستش سیاه گردید و بریدند او هم به برادرش ملحق گردید آرى مرك اينعده در ظرف کمتر از یکسال و براثر قطع این درخت بود که مایه امید در ماندگان و بینوایان بود.

حوض کاهلان

ابن شهر آشوب مینویسد هنگامیکه حضرت رضا (ع) در محله فورای نیشابور نزول اجلال فرموده بود دستور داد حمامی در آنجا بنا کردند و قناتی حفر فرموده و حوضی بالای آن برای وضو و محلی برای نماز ترتیب دادند و در آنحوض غسل کردند و در همان محل نماز خواندند و پس از آن مردم بجهت تبرك از آن حوض استفاده میکردند و همانجا نماز میخواندند و آنحمام را گرمابه رضا و حوض را بعدها حوض کاهلان نامیدند .

وجه تسمیه آنرا بكاهلان چنین گفته اند مردی از اهل نیشابور در کنار همان حوض آمد و همیانی داشت آنرا در طاق همانحوض گذارد که پس از غسل بردارد اتفاقا فراموش کرد از آنجا خارج شد و همانسال عزیمت مکه مکرمه نمود در مراجعت برای غسل کردن بجانب هما نحوض رهسپار شد دید درب حوضخانه را بسته اند علتش را پرسید گفتند ماری در طاق حوض خوابیده و ما را از استفاده از آن ممانعت کرده آنمرد بد و نهیچگونه هراسی در را گشوده وارد حوض خانه شد پس از غسل ، همیان خود را که پیش از سفر حج بیت الله در طاقچه حوضخانه گذارده بود برداشته بیرون آمد و اظهار داشت این امر از معجزه حضرت رضا (ع) بود .

مردم که از چنین پیش آمدی اطلاع حاصل کردند بیکدیگر نگریسته گفتند ای کاهلان ) مردم تنبل ( چرا زودتر در ران گشودید و همیانرا برنداشتید از آنروز ، حوض را بنام کاهلان خواندند .

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی