پیشوای مهر-نگرشی نو بر ابعاد زندگانی امام هشتم(ع)  ( صص 119-117 ) شماره‌ی 5914

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > پيشگويی‌های امام رضا (عليه السلام) > شهادت خود توسط مامون

خلاصه

روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم؛ آن حضرت فرمودند: فردا به مجلس مأمون داخل میشوم اگر با سر پوشیده از آن جا خارج شدمدیگر با من سخنی نگو. روز بعد آن حضرت پس از نماز صبح جامه هایشان را پوشیدند و در محراب نشستند و منتظر ماندند تا این که غلامان مأمون آمدند؛ آنگاه کفش خود را پوشیدند ردای مبارکشان را بر دوش افکندند و به مجلس مأمون وارد شدند. من در خدمت آن حضرت بودم. چند طبق از میوه های گوناگون نزد مأمون بود؛ او خوشه انگوری را که بعضی از دانه های آن را زهر آلود کرده بود در دست داشت و آن دانه هایی که زهر آلود نبود، می خورد تا متهم نشود چون نگاهش به حضرت افتاد مشتاقانه از جای برخاست و دست در گردن مبارک امام علیه السلام انداخت و میان دو دیده ایشان را بوسید و به ظاهر آنچه میتوانست اکرام و احترام نمود.

متن

شهادت امام رضا علیه السلام از زبان شیدای ولایت

اباصلت هروی عاشق و شیدای اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام رضا علیه السلام است تا جایی که افتخار خدمتگزاری آن حضرت را به دست آورد و محرم اسرار آن امام همام علیه السلام گردید. اباصلت، مورد توجه امام رضا علیه السلام  بود و امام او را بسیار دوست میداشتند؛ به طوری که در بیشتر محافل و مجالس او را همراه خود میبردند و شخصیت ایمانی او را می پروراندند. اباصلت هروی که تا آخرین لحظه زندگی امام رضا علیه السلام از ایشان جدا نشد حدیث غم انگیز شهادت آن حضرت را چنین نقل می کند:

روزی در محضر امام رضا علیه السلام بودم؛ آن حضرت فرمودند: فردا به مجلس مأمون داخل میشوم اگر با سر پوشیده از آن جا خارج شدم

دیگر با من سخنی نگو. 

روز بعد آن حضرت پس از نماز صبح جامه هایشان را پوشیدند و در محراب نشستند و منتظر ماندند تا این که غلامان مأمون آمدند؛ آنگاه کفش خود را پوشیدند ردای مبارکشان را بر دوش افکندند و به مجلس مأمون وارد شدند. من در خدمت آن حضرت بودم. چند طبق از میوه های گوناگون نزد مأمون بود؛ او خوشه انگوری را که بعضی از دانه های آن را زهر آلود کرده بود در دست داشت و آن دانه هایی که زهر آلود نبود، می خورد تا متهم نشود چون نگاهش به حضرت افتاد مشتاقانه از جای برخاست و دست در گردن مبارک امام علیه السلام انداخت و میان دو دیده ایشان را بوسید و به ظاهر آنچه میتوانست اکرام و احترام نمود.

 سپس ایشان را به جای خود نشاند و آن خوشه انگور را به امام علیه السلام داد و گفت: یا ابن رسول الله انگوری نیکوتر از این ندیده ام.

 حضرت فرمودند شاید انگور بهشت از این نیکوتر باشد.

مأمون گفت: از این انگور تناول نما.

حضرت فرمودند مرا از خوردن این انگور معاف دار.

 مأمون خیلی اصرار کرد حضرت سه دانه از آن انگور زهر آلود میل فرمودند و حالشان دگرگون شد باقی انگور را بر زمین افکندند و از مجلس برخاستند.

مأمون گفت: ای پسر عمو کجا می روی؟

فرمودند: به آن جا که مرا فرستادی.

آن حضرت غمگین و محزون سر خود را با عبایشان پوشاندند و از خانه مأمون بیرون آمدند.

 اباصلت در ادامه میگوید به دستور ایشان با امام سخن نگفتم تا به خانه خود وارد شدند و فرمودند در را ببند.(۱ - منتهى الأمال، محدث قمی، ج ۲، صص ۳۴۳ - ۳۴۴ )

 امام رضا با همین انگور زهر آلود به دیار ابد شتافتند و شربت شهادت نوشیدند.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی