پنجره فولاد  ( صص 23 ) شماره‌ی 6025

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > سخن گفتن با زبان های مختلف

خلاصه

در باغی با سلیمان بن جعفر قدم میزدند. ناگهان گنجشکی جیک جیک ،کنان خود را از بالای درخت به پای امام رضا (ع) انداخت سلیمان خم شد تا گنجشک را بردارد؛ فکر کرد بالش شکسته اما پرنده به سرعت پر زد و بالای درختی رفت و دوباره از بالا خودش را به پای آقا انداخت سلیمان حیران شده بود. امام (ع) عصایش را به سلیمان داد و فرمود: برو بالای آن درخت مار سیاهی را که میخواهد جوجه های این گنجشک را بخورد بکش سلیمان عصا را گرفت و از درخت بالا رفت مار سیاهی روی شاخه میخزید و لحظه به لحظه به لانه ی پرنده نزدیک تر می شد. جوجه ها با نگرانی جیک جیک میکردند. سلیمان عصا را بلند کرد و با قدرت بر سر مارکوبید مار از بلندی بر زمین افتاد و گنجشک به لا نه برگشت.

متن

زبان گنجشک

در باغی با سلیمان بن جعفر قدم میزدند. ناگهان گنجشکی جیک جیک ،کنان خود را از بالای درخت به پای امام رضا (ع) انداخت سلیمان خم شد تا گنجشک را بردارد؛ فکر کرد بالش شکسته اما پرنده به سرعت پر زد و بالای درختی رفت و دوباره از بالا خودش را به پای آقا انداخت سلیمان حیران شده بود. امام (ع) عصایش را به سلیمان داد و فرمود: برو بالای آن درخت مار سیاهی را که میخواهد جوجه های این گنجشک را بخورد بکش سلیمان عصا را گرفت و از درخت بالا رفت مار سیاهی روی شاخه میخزید و لحظه به لحظه به لانه ی پرنده نزدیک تر می شد. جوجه ها با نگرانی جیک جیک میکردند. سلیمان عصا را بلند کرد و با قدرت بر سر مارکوبید مار از بلندی بر زمین افتاد و گنجشک به لا نه برگشت.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی