زندگانی امام علی ابن موسی الرضا(ع) و یاران آن حضرت  ( صص 147-141 ) شماره‌ی 6197

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون

خلاصه

از هنگامی که عبدالله مأمون امین را از خلافت خلع نمود و لشکری برای نبرد با امین روانه بغداد کرد اکثر مردم خراسان با مأمون بیعت کردند و چون بر امین استیلا یافت، مردم بغداد نیز او را خلیفه نامیدند. ولادت مأمون در سال ۱۷۰ قمری در شبی که پدرش هارون به خلافت رسید رخ داد. مادر مأمون کنیزی خراسانی به نام مراجل» بود که در روزهای پس از تولد مأمون از دنیا رفت. وی چهره ای بسیار زشت داشت و کثیف ترین کنیز در آشپزخانه هارون بود.

متن

دوران عبدالله مأمون

از هنگامی که عبدالله مأمون امین را از خلافت خلع نمود و لشکری برای نبرد با امین روانه بغداد کرد اکثر مردم خراسان با مأمون بیعت کردند و چون بر امین استیلا یافت، مردم بغداد نیز او را خلیفه نامیدند.

ولادت مأمون در سال ۱۷۰ قمری در شبی که پدرش هارون به خلافت رسید رخ داد. مادر مأمون کنیزی خراسانی به نام مراجل» بود که در روزهای پس از تولد مأمون از دنیا رفت. وی چهره ای بسیار زشت داشت و کثیف ترین کنیز در آشپزخانه هارون بود. 

می گویند روزی هارون الرشید در بازی شطرنج مغلوب همسرش زبیده می گردد. زبیده او را حکم میکند که باید با زشت ترین و کثیف ترین کنیز آشپزخانه همبستر شود. رشید که از این امر بسی کراهت داشت حاضر شد مالیاتهای سراسر مصر و عراق را به زبیده ببخشد تا او را از اجرای این حکم معاف دارد اما زبیده نپذیرفت و رشید به ناچار مراجل» را که دارای چنین خصوصیاتی بود یافت و با او همبستر شد و مأمون متولد گردید. (حياة الحيوان، ج ۱، ص ۷۲)

پس از ولادت مأمون پدرش او را به جعفر بن یحییٰ برمکی سپرد تا او را در دامان خود بپروراند. مربی مأمون فضل بن سهل بود که به «ذوالریاستین شهرت داشت و در زمان خلافت مأمون وزیر وی شد. فرمانده کل سپاه مأمون را طاهر بن حسین ذوالیمینین بر عهده داشت.

زندگی مأمون بر خلاف برادرش امین سراسر کوشش فعالیت و خالی از تنعم بود، او که از ناحیه مادر اصالتی نداشت و همواره از این امر رنج میبرد، آینده خویش را مبهم می پنداشت و یقین میدانست که هرگز عباسیان به خلافت و حکومت او تن در نخواهند داد. بنابراین چاره ای جز اتکاء به خویش نیافت. او تحت تربیت فضل بن سهل از خطاهای امین عبرت گرفت و خلاف روشهای او عمل کرد.

 او از لهو و لعب دوری جست و پارسایی پیشه کرد رفتاری نیکو از خود بروز داد و به کسب علوم و فنون مختلف پرداخت تا آنجا که درباره او گفتند در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود. (همان، ص ۷۲)

ابن ندیم درباره او چنین میگوید: «آگاه تر از همه خلفا نسبت به فقه و کلام بود. (فهرست این ندیم ص ۱۷۴ )

محمد فريد و جدی نیز چنین میگوید: بعد از خلفای راشدین کسی با کفایت تر از مأمون نیامد. (دائرة المعارف الاسلاميه، ج ۱، ص ۶۴۰)

از امام علی الله نیز نقل شده که روزی درباره بنی عباس سخن می گفت تا بدینجا رسید که فرمود: هفتمی از همه آنان دانشمندتر خواهد بود. (مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۲۷۶)

هارون خود میگوید ..... تصمیم گرفتم ولایتعهدی را تصحیح کنم و به دست کسی بسپارم که رفتارش را بیشتر می پسندم و راه و روشش را می ستایم و به حسن سیاستش اطمینان دارم و از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم و او کسی جز عبدالله نمی باشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش محمد را می طلبند چه در او یک پارچه متابعت از خواهشهای نفسانی است دستش به اسراف باز است زنان و کنیزکان در رأی او شریک و مؤثر واقع میشوند. در حالی که عبدالله شیوه ای پسندیده و رأیی اصیل داشته و برای چنین امر بزرگی قابل اطمینان است.

 اگر به عبدالله روی بیاورم بنی هاشم عباسیان) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم از تباهی ام که بر سر ملت خواهد آورد، ایمن نیستم...... ( مروج الذهب، ج ۳، صص ۳۵۲ و ۳۵۳)

 و در جایی دیگر میگوید ... اگر ام جعفر - زبیده - نبود و بنی هاشم هم اصرار نمی ورزیدند. د حتماً عبدالله را بر او - امین - مقدم می دانستم..... (زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۱۰۰)

همه نمونه های ذکر شده بالا دلالت بر برتری مأمون بر امین میکند.

مأمون خود را فردی اهل فکر اندیشه دوستدار علم و دانش اهل دین و تقوی و طرفدار علویان معرفی مینمود تا بتواند دوستداران اهل بيت الله ، خصوصاً شیعیان خطه خراسان را به سوی خود جلب کرده و از حمایت آنان برای استحکام حکومت خویش بهره جوید. بنابراین آوردن امام رضا از مدینه به خراسان و اعطاء ولایتعهدی به آن حضرت، بر همین اندیشه استوار است.

مأمون پس از قتل برادرش «امین» خود را بیشتر در مخاطره افکند، او که از ناحیه مادر و نسب او بسیار رنج میبرد و در میان عباسیان جایگاه مناسبی نداشت، و حتی پس از مرگ هارون نیز بارها مورد شماتت و لعن امین قرار میگرفت اینک با کشتن برادر، خشم و نفرت عباسیان و اعراب را علیه خویش برانگیخت شهرت خود را خدشه دار کرد، و اعتماد مردم را نسبت به خویش متزلزل نمود تا آنجا که اثر سوء این اعمال سال های طولانی حتی پس از فروکش کردن شورش مردم و بازگشت به بغداد همچنان ادامه یافت.

 از طرفی شورشهای پیاپی که بیشتر نقاط کشور را فرا گرفته بود عرصه را بر حکومت مأمون تنگ کرده بود.

ابو السرایا که روزی در میان حزب مأمون جای داشت در کوفه سر به شورش برداشت. لشکریانش با هر سپاهی که روبرو میشدند آن را تار و مار میکردند و به هر شهری که می رسیدند، آنجا را تسخیر می نمودند. (مقاتل الطالبین، ص ۵۳۵ )

 می گویند در نبرد ابوالسرايا دویست هزار تن از یاران خلیفه کشته شدند، در حالی که از روز قیام تا روز گردن زدنش بیش از ده ماه طول نکشید. (زندگی سیاسی هشتمین امام، صص ۱۲۳ - ۱۲۲)

در بصره که محل تجمع عثمانیان بود علویان مورد حمایت قرار گرفتند. زید النار در آنجا قیام کرد و همراه با وی علی بن محمد و از پیش نیز علی منصور به شورش برخاسته بودند.

 در مکه و نواحی حجاز محمد بن جعفر ملقب به «دیباج قیام کرد که «امیر المؤمنین» خوانده می شد. 

در یمن نیز ابراهیم بن موسی بن جعفر شورید در مدینه محمد بن سليمان بن داود بن حسن بن حسین بن علی الله قیام کرد.

 در واسط که بخش عمده آن مایل به عثمانیه بود جعفر بن زید بن علی، و نیز حسین بن ابراهيم بن حسن بن علی قیام نمودند و در مدائن نیز محمد بن اسماعیل بن محمد قیام کرد.

 با این اوصاف سرزمینی نبود که در آنجا یکی از علویان به ابتکار خود یا با تقاضای مردم اقدامی به شورش بر ضد عباسیان نکرده باشد.

بالاخره کار به جایی کشیده شده بود که اهالی بین النهرین و شام که به تفاهم با امویان و آل مروان شهرت داشتند به محمد بن محمد علوی همدم ابوالسرايا گرویده و ضمن نامه ای نوشتند که در انتظار پیکش نشسته اند تا فرمان او را ابلاغ کند. (همان، ص ۵۵۰)

هر چند از سوی غیر علویان نیز شورشهایی برپا شد ولی آنچه به عنوان خطر جدی حکومت مأمون را تهدید میکرد خطر قیام و حرکتهای انقلابی علویان به شمار می رفت. بنابراین مأمون برای بقای خلافت خویش ناگزیر بود اقدامات زیر را انجام دهد:

۱ فرو نشاندن شورشهای علویان

۲ گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است

3.بی اعتبار کردن علویان در انظار عمومی تا از گسترش روزافزون حرمت آنان در میان مردم جلوگیری نماید

4.کسب اعتماد و مهر اعراب

۵. استمرار تأیید حکومت از سوی اهالی خراسان و تمام ایرانیان

 ۶ جلب اعتماد و رضایت عباسیان و هواخواهان آنها به جهت کینه و عداوت با علویان

7. تقویت حس اطمینان مردم نسبت به خود که با کشتن برادرش سست شده بود 

8. ایجاد مصونیت برای خود در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گرانقدر تهدید می کرد. او که از موضع عربها نسبت به خود آگاه بود و با طرد طاهر بن حسین» از صحنه سیاست که خود از سازندگان بنای حکومتش بود و به چیزی جز خودخواهی مأمون توجیه نمی شد اعتماد اهالی خراسان را نیز نسبت به خود سلب کرده بود بنابراین در آغاز از طریق شرع و احترام به سنت رسول الله ﷺ پای به میدان نهاد.

 به گفته ژنرال جلوب او در نخستین خطبه ای که ایراد کرد به مردم وعده داد که حکومتش بر اساس شرع باشد و خود نیز فقط در خدمت خدا خواهد بود. این گونه وعده های پارسامنشانه شوری در دل مردم برانگیخت و خود یکی از عوامل پیروزیش به شمار آمد.... ( زندگی سیاسی هشتمین امام ص ۱۲۰ به نقل از امير الطورية العرب، ص ۵۷۰ )

 او از یک سو هیچ یک از خلفا و یا صحابه دیگر را به زشتی یاد نمی کرد و حتی از ناسزاگویی به غیر صحابه و یا کسانی که علیه دین قیام کرده بودند مانند حجاج بن یوسف) احتراز می جست تا مبادا در جایی احساسی علیه او برانگیخته شود.

و از سویی دیگر نسبت به امام علی الله به احترام یاد میکرد و بیزاری از معاویه را آیین رسمی قرار داد. او علی الله را از تمام مردم برتر می شمارد و به اولاد آن حضرت تقرب جسته و نسبت به آنها ابراز دوستی و هواخواهی میکرد. (زندگی سیاسی هشتمین امام، ص ۱۳۰)

مأمون در اظهار تشیع بسیار مبالغه میکرد پیوسته میگفت بهترین فرد پس از پیغمبر علی بن ابی طالب است. او رسماً بیزاری خود را از کسانی که معاویه را به نیکی یاد می کردند. اعلام کرده بود اما از عمر و ابوبکر بدی نمی گفت و بلکه آن دو را به عنوان پیشوا پذیرفته بود.... (تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۸)

او همیشه با توجه به شرایط و مقتضیات زمان گام بر می داشت. بنابراین جای تعجب نیست که وی زمانی علویان را به خود نزدیک سازد و اکرامشان کند و روزی دیگر حتی اجازه ورود به دستگاه خود را از آنان سلب کرده و به آزار و قتلشان بپردازد.

او با این اعمال و رفتار سعی داشت علویان و ایرانیان که بیشتر از شیعیان بودند را به خویش نزدیک کند و از دشمنی اعراب نسبت به خود نیز بکاهد. اما این اقدامات برای فرو نشاندن شورشهای علویان و رسیدن به اهداف مأمون کافی به نظر نمی رسید. بنابراین طرحی نو در اندیشه خویش پروراند و آن را به اجرا گذارد. 

این طرح و اندیشه همانا آوردن امام رضا از مدینه به مرو، و گرفتن بیعت برای ولا يتعهدى آن حضرت بود. پس مأمون او را امیر همه بنی هاشم چه عباسیان و چه طالبیان - قرار داد و خود نیز لباس سبز پوشید عباسیان برای به دست آوردن حکومت با شعار حمایت از اهل بیت و خونخواهی امام حسین شیعیان را به خود نزدیک کردند و لباس سیاه بر تن نمودند و مأمون برای فریب مردم به تأسی از علویان لباس سبز - لباس مخصوص علویان - را بر تن کرد

 مأمون با نزدیک کردن خود به امام رضا الله و انتخاب او به ولایتعهدی خویش توانست علویان را مجاب کند که طرفدار و دوستدار علویان است و آنان را از هر گونه اقدام ایذایی و ایجاد شورش علیه حکومت باز دارد. اما همین که بر اریکه قدرت قرار گرفت و شورشهای گسترده علویان فروکش نمود اقدام به از میان بردن بزرگترین رقیبان سیاسی و عاملان به قدرت رسیدن خود کرد.

او با کشتن هرثمه بن اعین فرمانده بزرگ خویش فضل بن سهل و به شهادت رساندن امام رضا خود را خلیفه بلا منازع یافت پس بدون دغدغه راهی بغداد شد و با عباسیان در آمیخت. 

مأمون در عین اینکه خود را شخصیتی زاهد عالم و عالم دوست معرفی می کرد. سیاستمداری زیرک فریبکاری کارآمد و جنایتکاری بی رحم بود.

 او برای رسیدن به حکومت و بقاء آن از هیچ جنایتی حتی کشتن برادرش «امین» آبایی نداشت. او با بهره گیری از دانش و زیرکی فضل بن سهل دلاوری فرماندهانی چون هرثمه بن أعين و طاهر ذوالیمینین و اعتبار و پایگاه مردمی امام رضا الله توانست تمامی موانع پیش روی خویش را برداشته و حکومتی فراگیر و مستبد ایجاد کند. 

مأمون در آغاز زندگانی زاهدانه ای را دنبال میکرد؛ با علماء نشست و برخاست داشت مجالس و مناظرات علمی برگزار مینمود به تشویق علماء و دانشمندان می پرداخت، در گسترش علوم مختلف و تجهیز کتابخانه ها و جمع آوری کتابهای علمی از سراسر عالم همت می گماشت. اما زمانی که پایه های لرزان حکومت خویش را مستحکم یافت آن کرد که خلفای سلف او کردند.

 رخدادهای دوران حکومت مأمون را میتوان در چند محور مورد بررسی قرار داد

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی