دعوت مأمون از حضرت علی بن موسى الرضا - عليه السلام به ایران در سال ۲۰۰ ۵ که رجاء بن ابی الضحاک را به مدینه فرستاد
شیخ مفید - قدس سره در ارشاد گوید: مأمون از آل ابی طالب و حضرت رضا على بن موسى الرضا - عليه السلام - دعوت کرد از مدینه بوسیله جلودی از راه بصره به حضور خود پس از ورود نامبردگان را در خانه ای و حضرت رضا علیه السلام را در منزل دیگری وارد کرد و مقدمش را گرامی داشته و در تعظیم آن جناب کوتاهی ننموده پس فرستاد به حضور آن حضرت که میخواهم خود را از خلافت خلع کنم و شما را بدان مقام سرفراز دارم پس رأی خود را ابراز فرمائید؟
حضرت انکار کرد و نپذیرفت و فرمود به او پناه به خدا ای امیرالمؤمنین از این هدف که در نظر داری و شایسته است کسی هم از نظر تو خبردار نشود.
فرستاده مأمون رأی آن حضرت را گزارش کرد سپس فرستاده را مأمور ساخت عرضه بدارد هرگاه حاضر نمیشوید از پذیرفتن منصب خلافت ناگزیر باید ولا يتعهدى مرا بپذیرید بعد از من خلافت با تو باشد.
حضرت رضا علیه السلام این پیشنهاد را نیز به شدت رد کرد مأمون جلسه خلوتی که جز او و حضرت رضا و فضل بن سهل دیگری حضور نداشت تشکیل داد عرض کرد به آن بزرگوار همانا میخواهم امر مسلمانان را به شما بسپارم و باز کنم آنچه در گردنم هست؟ و در گردن تو بگذارم.
حضرت رضا - علیه السلام فرمود: ای امیرالمؤمنین از خدا بترس من توان و طاقت آن را ندار م و قدرت چنین بار سنگینی را ندارم.
مأمون گفت : پس شما را به ولایتعهدی بعد از خودم برگماردم.
حضرت فرمود : مرا هم از این سمت معاف بدار یا امیر المؤمنين، مأمون ناراحت شده و تهدید کرد اگر ولایتعهدی را نپذیری؟ و اضافه کرد عمر بن خطاب شورا را در میان شش نفر که یکی از آنها جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابي طالب - عليه السلام - بود قرار داد و شرط کرد هر کدامشان مخالفت کردند گردنش را بزنید شما هم ناگزیر باید خواسته مرا بپذیرید و من چاره ای غیر از این ندارم.
پس حضرت رضا - عليه السلام - فرمود: در صورتی ولایتعهدی ترا می پذیرم که امر و نهی نکنم و فتوا ندهم و قضاوت نکنم و عزل و نصب ننمایم و آئینی که هم اکنون در عصر خلافت تو رایج است تغییر ندهم؟
مأمون تمام شرائط و خواسته های حضرت را پذیرفت (۱)(نقل از ارشاد مفید - قدس سره ۱۰ ص ۳۱۰، طبع نجف ، سنه ۱۳۸۱ هـ . ).