زندگانی امام علی ابن موسی الرضا- مناقب الرضا  ( صص193-194 ) شماره‌ی 6268

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > نقشه قتل و سوء قصد > نقشه و حليه کشيدن مامون برای شهادت امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

روزی حضرت رضا علیه السلام بر مأمون وارد شد دید وضو می سازد برای نماز و غلام آب را بر دست او می ریزد، «فقال - علیه السلام - لا تُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ أَحَداً يا أمير المؤمنین » فرمود در عبادت خدا شریک قرار نده ای امیرالمؤمنین . مأمون ظرف آب را از غلام گرفته و خودش وضو را تمام کرد، و این سخن امام «الحَقُّ مُر» حرف حق تلخ است بر کینه و عداوت درونی او افزود و بر او غضب کرد و حضرت رضا علیه السلام به دیده امامت از باطن حسن و فضل پسران سهل بخوبی با خبر بود و میدانست سرشت آنها با نطفه شیطنت عجین شده

متن

صحنه سازی مأمون سبب شهادت حضرت رضا - علیه السلام

هرثمه بن اعین گوید وارد شدم در خانه مأمون که بر مولای و سیدم حضرت رضا - عليه السلام - داخل شوم همان وقتی که شهرت داده بودند در خانه مأمون که حضرت رضا - عليه السلام ، وفات کرده است اخلاق حضرت رضا - علیه السلام - بود که هرگاه با مأمون خلوت میکرد دو نفر بودند با هم او را موعظه میکرد و از خدا می ترسانید و کارهای خلافی را که مرتکب میشد تقبیح می کرد و زشتی آن را گوشزد میکرد مأمون ظاهراً از حضرت قبول میکرد و احترام می نمود ولی در باطن ناراحت بود و گفتار آن حضرت بر او گران می آمد.

 روزی حضرت رضا علیه السلام بر مأمون وارد شد دید وضو می سازد برای نماز و غلام آب را بر دست او می ریزد، «فقال - علیه السلام - لا تُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ أَحَداً يا أمير المؤمنین » فرمود در عبادت خدا شریک قرار نده ای امیرالمؤمنین . 

مأمون ظرف آب را از غلام گرفته و خودش وضو را تمام کرد، و این سخن امام «الحَقُّ مُر» (حرف حق تلخ است بر کینه و عداوت درونی او افزود و بر او غضب کرد و حضرت رضا - علیه السلام - به دیده امامت از باطن حسن و فضل پسران سهل بخوبی با خبر بود و میدانست سرشت آنها با نطفه شیطنت عجین شده هرگاه مأمون از آنها نام میبرد حضرت از نامبردگان نکوهش میکرد و کارهای زشت آنها را برای مأمون بیان میکرد و جلوگیری میفرمود از گوش دادن به حرف آنها، برادران با خبر شدند از رویه حضرت رضا - عليه السلام - متقابلاً آنها هم از حضرت رضا نزد مأمون سعایت میکردند؟ و سخنانی میگفتند که حضرت را مأمون از خود دور کند همواره می ترسانیدند مأمون را که ممکن است مردم را علیه تو بشوراند و ترا هلاک کند، آنقدر سعایت کردند تا مأمون را نسبت به آن حضرت بدبین نمودند و او را به کشتن امام هشتم وادار نمایند؟ تا روزی مأمون و حضرت رضا - عليه السلام - سر سفره با هم غذا خوردند حضرت از غذای مسمومی که تناول فرمود رنجور شد و مأمون هم خود را به بیماری زد.(۱)(ارشاد مفید - قدس سره ، باب ۲۲ ص ۶۱۲ - ۶۱۱ در سبب شهادت حضرت رضا.)

دستور مأمون به عبدالله بن بشیر ناخنهایت بگذار بلند شود

عبدالله بن بشیر گوید مأمون به من دستور داد برخلاف عادت ناخنهای خود را بگذارم بلند شود و کسی را هم از چنین عمل خبر ندهم، من فرمان او را انجام دادم و ناخنهایم بلند شد روزی مرا خواند و چیزی مانند تمرهندی به من داد و گفت این را با دست خود خمیر کن من هم آن را خمیر کردم. پس مأمون حرکت کرد حضور حضرت رضا - علیه السلام - رسید احوال پرسید حال شما چطور است؟ حضرت رضا - عليه السلام - فرمود : امیدوارم حالم خوب باشد.

مأمون هم گفت : منهم بحمد الله امروز حالم خوب است؟ پرسید آیا امروز خدمتکاران شرفیاب حضور شما شده اند؟

حضرت فرمود : خیر

مأمون خشمناک شد و فریاد زد غلامان را به حضور طلبید و اکنون باید آب انار حاضر کنید زیرا ما چاره ای از آشامیدن آن نداریم سپس مرا خواند و به من دستور داد انار حاضر کنم.

 عبدالله گوید انار حاضر کردم دستور داد آن را با دو دست خود بفشارم چون آب انار را گرفتم مأمون آن را به حضرت رضا داد و آشامید و همان آب انار سبب رحلت آن جناب شد و دو روز پس از آن رحلت فرمود. (۲)( ارشاد مفید - قدس سره .، باب ۲۲، ص ۶۱۲)

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه