مناظره با جاثلیق
جائليق اولین سئوال خود را از امام رضا چنین آغاز کرد نظرتان درباره نبوت عیسی [] و کتابش چیست؟ آیا منکر آن دو هستی؟
امام فرمود: من پیامبری حضرت عیسی الله و کتابش و نیز بشارت هایی را که برای جامعه اش آورده است و حواریونی که به آن اقرار کرده اند، می پذیرم.
اما کسی که پیامبری حضرت محمد و کتاب او و بشارت هایی را که او به ملتش داده قبول نداشته باشد پیامبری عیسی الله را نیز قبول ندارد.
جائلیق گفت: آیا احکام به وسیله دو شاهد عادل ثابت نمی شود؟
امام ال آری.
جاثلیق از امام اله خواست تا از میان کسانی که مسلمان نیستند و مسیحیت را نیز انکار نمی کنند، دو تن را برگزیند تا پیامبری محمد را تأیید کنند و همچنین از آنان بخواهد تا دو تن از غیر اهل کتابشان را به عنوان شاهد بر این مدعا معرفی نماید.
امام فرمود: آیا قول شخص عادلی را که نزد عیسی بن مریم مقام و منزلتی نیز داشت می پذیری؟
جاثلیق گفت آری او را معرفی کن
امام الله فرمود: نظرت نسبت به یوحنا دیلمی چیست؟
جاثلیق با شگفتی گفت: به به نام محبوب ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی
امام فرمود: آیا در انجیل نیامده که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد و من آن را به حواریون بشارت دادم و آنها نیز به او ایمان آوردند؟
جائلیق که توان انکار نداشت به ناچار گفت این گفته حق است، اما یوحنا نام او را بیان نکرد تا آشکارا او را بشناسیم.
امام الله فرمود: اگر کسی را بیاوریم که انجیل را به درستی بخواند، و آیاتی از آن که نام محمد ال و اهل بیت و امتش در آنها است را تلاوت کند آیا به او ایمان خواهی آورد؟
جائلیق گفت: آری.
امام الله روی به نسطاس رومی کرد و فرمود: آیا تو سفر سوم انجیل را به خاطر داری؟ نسطاس پاسخ داد: آن را کاملاً از حفظ دارم.
آنگاه امام الله روی به رأس الجالوت (بزرگ) یهودیان کرد و فرمود: آیا تو نیز انجیل را می خوانی؟ گفت: آری.
امام الله فرمود: بنابراین من بعضی از آیات سفر سوم را می خوانم، هرگاه در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده.
آنگاه امام شروع به خواندن بخشهایی از سفر سوم نمود، و چون به نام پیامبر رسید مکث می کرد و از کلام باز می ایستاد سپس رو به جائلیق کرد و فرمود:
تو را به حق مسیح و مادرش آیا میپذیری که از انجیل آگاهی دارم؟
جائلیق گفت: آری.
و امام له به قرائت بخشهایی دیگر از سفر سوم پرداخت و چون نام پیامبر و اهل بیت و امتش را بر زبان آورد از او پرسید که آیا این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر چنانچه آن را تکذیب کنی بدان که موسی و عیسی را انکار کرده ای و در آن صورت کافر شده ای
جاثلیق گفت من آنچه را که در انجیل آمده و بر من آشکار گشته انکار نمی کنم و بدان اعتراف می نمایم
آنگاه امام الله فرمود: همگی شاهد باشید که او اقرار کرد. سپس از جاثلیق خواست تا اگر سئوال دیگری دارد از او بپرسد.
جائلیق پرسید: حواریون عیسی بن مریم و علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام فرمود، حواریون دوازده نفر بودند که اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای بزرگ نصاری سه نفر بودند به نامهای یوحنای اکبر در سرزمین باخ»، یوحنای دیگری در «قرقیسیا» و یوحنای دیلمی در زخار وی مبشر امت عیسی و بنی اسرائیل به پیامبر اکرم ا و اهل بیتش بود امام الله در این هنگام با طرح یک مطلب انحرافی، جاثلیق را به واکنش واداشت او فرمود: به خدا سوگند ما به آن عیسی که اعتقاد به پیامبری محمد ﷺ داشت ایمان داریم اما آنچه بر او وارد است ضعف او در انجام نماز و روزه است، زیرا او کم نماز می خواند و کم روزه می گرفت.
با شنیدن این کلام جاثلیق برآشفت و بانگ برداشت که ما تصور می کردیم که تو عالم ترین فرد مسلمان هستی اما اینک با ایراد چنین مطالبی علم خود را تباه ساختی
امام با آرامش کامل از او پرسید: چرا؟
او گفت: آنچه درباره عیسی گفتی صحت ندارد زیرا او هرگز در روز افطار نمی کرد و شب ها هرگز نمی خفت او همواره روزها روزه دار و شبها به نماز مشغول بود.
امام اله که با طرح مطلب انحرافی انگشت بر نقطه حساس عقاید مسیحیان گذاشته بود. برای نتیجه گیری از بحث خود از جاثلیق چنین پرسید او (عیسی) برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟
جائلیق از کلام بازماند و نتوانست به سئوال امام له پاسخ دهد زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود این بار امام الله در مقام سئوال کننده قرار گرفت و از جاثلیق خواست به او بگوید چرا نمی پذیرد که عیسی مردگان را به اذن و اراده پروردگار زنده میکرده است؟ جاثلیق گفت من کسی که مرده را زنده می کند و کور مادرزاد را شفا می دهد و جذام را بهبود میبخشد خدا دانسته و مستحق پرستش می دانم.
امام فرمود: پس چرا امت حضرت یسع که او نیز همچون عیسی مرده را زنده می کرد و کور و جذامی را شفا می داد و بر روی آب حرکت میکرد او را به عنوان خدا نپذیرفته و کسی وی را پرستش نمی کرد؟ حزقیل نیز سی و پنج هزار مرد را شصت سال پس از مرگشان زنده کرد.
آنگاه امام روی به رأس الجالوت کرد و فرمود: آیا در تورات دیده ای که این مردان از جوانان بنی اسرائیل بودند که بحث النصر در حمله به اورشلیم آنان را به بابل تبعید کرد و چون خداوند حزقیل را به سوی آنان فرستاد همگی مرده بودند و او آنان را زنده کرد. و این حکایت در تورات هست و هیچ کس آن را انکار نکرد مگر این که از کافران بوده است.
رأس الجالوت علم امام الله را نسبت به کتاب آنها ستود.
امام از جاثلیق پرسید؛ آیا اینان قبل از زمان عیسی می زیستند؟
جاثلیق گفت: آری آنها قبل از عیسی بودند.
امام ال آنگاه به شرح یکی از معجزات پیامبر اکرم پرداخت و فرمود: قریش از حضرت رسول خواستند به عنوان معجزه مردگانشان را زنده کند. پیامبر حضرت علی الله را با آنها روانه ساخت و به او فرمود: «چون به قبرستان جبانه رسیدی بیا صدای بلند کسانی را که قریشیان میخواهند بخوان و بگو که محمد رسول خدا ] از شما می خواهد که به اذن خدا از جای برخیزید حضرت به قبرستان رفت و آنچه پیامبر فرموده بود انجام داد. همه از جای برخاستند و گرد و غبار از سر و صورت خود پاک کردند قریشیان به سوی آنها رفتند و درباره اوضاع و احوالشان پرسیدند، و به آنان گفتند که محمد به عنوان پیامبر برگزیده شده است. آنان گفتند چه خوب بود که ما او را می شناختیم و به وی ایمان می آوردیم.
امام رضا آنگاه فرمود: پیامبر اکرم ا کور و جذامی و مجنون را شفا می داد. حیوانات و پرندگان جنیان و شیطان با او صحبت کردند اما ما او را به عنوان ربی غیر از الله نپذیرفتیم. ما همه پیامبران را دوست داریم و به آنان احترام میگذاریم اما تو عیسی را به عنوان خدا می پذیری
اگر چنین است پس تسع و حزقیل را به عنوان دو خداوند بپذیر، زیرا آنان همان کردند که عیسی کرد.
هنگامی که گروهی از بنی اسرائیل از ترس مرگ خانه های خود را ترک کردند خداوند در یک لحظه جانشان را ستاند. مردم دهکده دور آنان حصار کشیدند، و آنها در آنجا ماندند تا استخوان هایشان پوسید تا اینکه یکی از پیامبران بنی اسرائیل (حزقیل) از آنجا گذشت و متحیر شد. پس به اذن پروردگار آنها را صدا زد و آنان جان گرفتند.
از سویی حضرت ابراهیم پرندگانی را گرفت و آنها را قطعه قطعه کرد و هر قطعه ای را بر کوهی گذاشت، آنگاه آنها را صدا زد همگی به سوی او شتابان آمدند.
حضرت موسی چون قومش اصرار ورزیدند که خدا را به آنان نشان دهد، با هفتاد نفر به کوه طور رفتند و صاعقه همه آنان را هلاک کرد.
پس موسی از خدا خواست تا آنان را حیات بخشد تا حجتی برای قومش باشد. خداوند آنان را زنده کرد.
ای نصرانی، آیا می توانی این همه حجت را که در تورات ،انجیل، زبور داود، و فرقان ذکر شده است انکار نمایی؟ و اگر زنده کردن مردگان شفای نابینایان و جذامیان و دیوانگان حجتی برای خدایی است پس آنان که ذکر شد خدایانند؟
جائلیق با شنیدن دلایل امام الله عجز خود را آشکار نمود و سرتسلیم نسبت به استدلالات امام الله فرود آورد.
آنگاه امام الرأس الجالوت را مورد خطاب قرار داد و پرسید آیا در تورات خوانده ای که می گوید: «آن زمان که پیروان آن شتر سوار حضرت محمد ) خداوند را بسیار تسبیح کنند، تسبیحی نو در کنایس جدید مساجد) پس بنی اسرائیل باید به سوی آنان و سرزمینشان شتاب کنند تا قلوبشان آرام گیرد زیرا در دست آنان شمشیرهایی است که به وسیله آن از کافران در سراسر جهان انتقام می گیرند؟
رأس الجالوت گفت: آری آن را در تورات یافته ام.
امام پرسید: آگاهی و علم تو نسبت به کتاب شعیا تا چه حد است؟
رأس الجالوت گفت: حرف به حرف آن را می دانم.
امام الله در این هنگام هر دو جائليق و رأس الجلوت) آنان را مورد خطاب قرار می دهد می فرماید: آیا قبول دارید این کلمات از گفته های اوست ای مردم من چهره الاغ سواری عیسی) را دیدم که لباسهایی از نور بر تن داشت و نیز شترسواری (حضرت محمد را که نورش همچون نور ماه بود.
آنها گفتند: آری، شعیا چنین گفته است.
امام الله فرمود: ای جاثلیق آیا به خاطر داری این سخن مسیح را در انجیل که فرمود: «من به سوی پروردگار خود و شما می روم و فارقلیطا = اشاره به حضرت محمد می آید و درباره من به حق شهادت میدهد و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟
جائلیق گفت: آنچه را از انجیل میگویی به آن معترفیم.
امام آنگاه درباره مفقود شدن انجیل اول سئوال کرد و این که چه کسی آن را یافت و نیز درباره اینکه چه کسی آن را جمع آوری کرده است، پرسید؟
جائلیق ناخودآگاه گفت، ما انجیل را گم نکردیم مگر فقط برای یک روز و یوحنا و متی آن را یافتند.
امام فرمود: اگر چنین باشد پس اختلافی که موجود است درباره انجیلی است که اینک در دست شما است. زیرا اگر این انجیل چون انجیل نخستین می بود، یقیناً درباره آن با یکدیگر هیچ اختلافی نمی داشتید اما من حقیقت را برای شما آشکار می سازم.
بدان و آگاه باش که با مفقود شدن اولین انجیل مردم به نزد علمایشان رفتند و به آنها گفتند: «با کشته شدن عیسی و مفقود شدن انجیل ما را از آنچه در نزدتان هست، آگاه سازید.
لوقا، مرقس يوحنا و متی گفتند: «انجیل در سینه ماست درباره آن نگران نباشید و کلیساها را خالی نکنید زیرا هر یکشنبه یکی از ما چهار تن انجیل را بر شما می خوانیم تا این که کامل شود.
امام الله افزود و آن چهارتن این انجیل را برای شما وضع کردند، و همان ها حواریون اولیه بودند.
جائلیق، امام الله را تحسین نمود و اعتراف کرد که نسبت به آن آگاه نبوده است.
امام الله پس از دریافت اعتراف از جاثقلیق رو به مأمون و حاضران در مجلس کرد و فرمود: نسبت به آنچه گفت شاهد باشید و آنها جملگی شهادت دادند.
امام عالی به جاتلیق فرمود: آیا میدانی متی نسب عیسی را چگونه برشمرده است؟
او چنین آورده است: مسیح پسر داود پسر ابراهیم پسر اسحاق، پسر یعقوب، پسر یهود، پسر خضرون است.
مرقانوس (مرقس) نیز چنین گفته است او کلمة الله است که خداوند او را در بدن انسان قرار داد و به صورت انسان درآمد.
لوقانیز چنین گفته است همانا عیسی بن مریم و مادرش انسانهایی بودند از گوشت و خون که روح القدس در آنها حلول کرد.
امام ال ادامه داد و فرمود: ای جاثلیق آیا میپذیری که شهادت عیسی در حق خودش حق است، آنجا که فرمود به شما ای گروه حواریون میگویم کسی صعود نمی کند، مگر آن که از آنجا نزول کرده باشد مگر شتر سوار خاتم پیامبران زیرا او به آسمانها صعود می کند و سپس فرود می آید. در این باره چه میگویی؟ جاثلیق گفت: این قول و گفته عیسی است و آن را انکار نمی کنیم.
امام اله فرمود: پس درباره شهادت لوقا، مرقس و متى نسبت به نسب عیسی چه می گویی؟
جائلیق پاسخ داد: آنان بر عیسی دروغ بستند.
امام در این هنگام رو به علمای حاضر در مجلس کرد و فرمود: ای مردم، آیا او در لحظه ای قبل به درستی آنان شهادت نداد و اقرار نکرد که آنان علمای انجیل هستند و آنچه می گویند حق است؟
جاثلیق که به کلی درمانده شده و راه گریزی برای خویش نمی یافت از امام با خواست او را از ادامه مناظره معذور دارد.
امام الله او را از ادامه بحث معاف داشت اما از او خواست هر چه می خواهد از او سئوال نماید.
جاثليق ضمن تحسین امام ها و توانمندی علمی آن حضرت از او خواست فرد دیگری را برای پرسش برگزیند و اقرار نمود که هرگز تصور نمی کرد در میان مسلمانان عالمی مانند او باشد.
حاضرین که ناظر این مناظره و مباحثه بودند سراپا شوق با گفتن: لا اله الا الله و الله اکبر مجلس را به لرزه در آورند.(منتهى الامال، صص ۱۹۹ - ۱۹۷ زندگانی امام علی بن موسی الرضا، ج ۱، صص ۲۱۸ - ۲۱۷؛ سیره پیشوایان، صص ۵۲۶ -)
مناظره با رأس الجالوت
پس از مناظره با جاثلیق امام الله رو به رأس الجالوت نماینده و رهبر یهودیان کرد و فرمود: آیا تو در مقام سئوال کننده قرار میگیری و یا من از تو پرسش نمایم؟
او گفت: من سئوال میکنم و هیچ دلیلی جز از تورات ،انجیل زبور داود و صحف ابراهیم و موسی را نمی پذیرم.
امام نیز شرایط او را پذیرفت.
رأس الجالوت اولین سئوال خود را چنین بیان کرد نبوت محمد را چگونه ثابت می نمایی؟
امام الله فرمود موسی بن عمران عیسی بن مریم و داود خلیفه خدا در روی زمین به پیامبری او شهادت داده اند.
رأس الجالوت گفت: قول موسی بن عمران را ثابت کن.
امام فرمود: آیا میدانی که موسی به بنی اسرائیل گفت: از میان برادرانتان برای شما پیامبری خواهد آمد پس او را تصدیق کنید و سخن او را بشنوید؟ آیا قبول داری که در میان بنی اسرائیل برادری غیر از فرزندان اسماعیل نیست؟ آیا خویشاوندی بنی اسرائیل و اسماعیل و دودمان آنها را از طریق ابراهیم میدانی؟
او گفته های امام ها را پذیرفت و گفت: این سخن موسی است و ما آن را انکار نمی کنیم.
امام فرمود: آیا جز محمد الله کسی از برادران بنی اسرائیل برای شما آمده است؟
جواب داد: خیر، اما دوست دارم صحت آن را از زبان تورات ثابت نمایی
امام آیه ای از تورات خواند و فرمود: آیا انکار میکنی نسبت به این مطلب که در تورات آمده است و میگوید نور از جانب کوه طور سینا آمد و برای مردم از جانب کوه ساعیر درخشید و از کوه فاران برای ما آشکار شد؟
رهبر یهودیان آن را پذیرفت و از امام اله خواست تا بیشتر توضیح دهد. امام فرمود: اما جمله نور از کوه سینا ،آمد ،منظور وحی پروردگار است که در کوه سینا بر موسی نازل گردید.
اما جمله از کوه ساعیر برای مردم می درخشد منظور کوهی است که خدای متعال در آن جا به عیسی وحی فرستاد.
اما جمله از کوه فاران برای ما آشکار شد مربوط به کوه فاران که یکی از کوه های مکه است که بین ما و آن کوه یک یا دو روز راه است.
«شعیا» در تورات طبق آنچه که تو و اصحابت میگویید؛ گفته است: «من دو سوار را دیدم که نور آنها زمین را روشن کرده بود یکی از آنها سوار بر الاغ و دیگری سوار بر شتر بوده است. الاغ سوار ،همان عیسی و شتر سوار نیز محمد ﷺ است. آیا انکار می کنی که این مطالب در تورات آمده است؟
رهبر یهودیان پاسخ داد: خیر، من آن را انکار نمی کنم.
امام فرمود: آیا حیقون نبی را می شناسی؟
گفت: آری، او را می شناسم.
امام الله فرمود: او چنین گفته است: «خدای تبارک و تعالی بیان را از کوه فاران می آورد و آسمان ها پر از تسبیح احمد و امتش میشود. او اسبانش را در دریا حمل می کند، همان طور که خشکی حمل میکند او برای ما کتاب جدیدی می آورد پس از آن که بیت المقدس خراب می شود. و این مطلب در کتاب خودتان نیز موجود است. حال آیا به این جملات اعتقاد دارید و آن را می پذیری؟
یهودی آن را پذیرفت.
امام الا بار دیگر دلیلی از زبور برایش آورد که داود در زبور خود گفته است: «ای خدا برانگیز آن کسی را که اقامه سنت کند پس از آن که فترتی پدید آید. آیا تو پیامبری غیر از محمد ال میشناسی که سنت را بعد از فترت اقامه کند؟
رهبر یهودیان از حقیقت روی برتافت و انکار کرد و گفت این سخنان داود است و من آن را انکار نمیکنم اما قصد او عیسی بود و فترت قبل از او بود.
امام پرسید مگر نمیدانی که عیسی مخالف سنت نبود، بلکه موافق سنت تورات بود تا خدا او را به سوی خود بالا برد؟ و این در انجیل آمده است که این بره = منظور عیسی خواهد رفت و فارقلیط = محمد ، بعد از او خواهد آمد و او هر چیزی را برای شما شرح می دهد و به دوستی من گواهی میدهد همانگونه که من به درستی او گواهی دادم. من برای شما امثال را آوردم و او برای شما تأویل را خواهد آورد. آیا به این مطلب در انجیل ایمان داری؟
یهودی گفت: آری، آن را انکار نمی کنم.
امام الله فرمود: اینک میخواهم از پیامبرت موسی پرسش نمایم.
پاسخ داد: سئوال کن
امام الله فرمود چه دلیلی برای پیامبری موسی داری؟
یهودی در اثبات پیامبری موسی گفت: آنچه را که پیامبران پیشین نیاورده بودند، او آورد و سپس به برشمردن معجزات آن حضرت پرداخت.
امام ال ضمن تأیید گفته های یهودی فرمود حال اگر چنانچه کسی ادعای پیامبری کند، و کاری را انجام دهد که همه خلق از انجام آن در مانند به او ایمان خواهی آورد؟
رأس الجالوت پاسخ داد بر ما واجب نیست نبوت هر کسی را که ادعای پیامبری کند بپذیریم و تصدیق کنیم مگر این که نشانه هایی را که موسی برای برای پیامبری خود آورده با خویش داشته باشد.
امام فرمود: در این صورت چگونه نبوت پیامبرانی که پیش از موسی آمدند، چون او دریا را نشکافتند و از سنگ دوازده چشمه آب روان نساختند دست از آستین بیرون نیاورده و ید بیضا نکردند و نیز عصا را به اژدهای دوان بدل نساختند، اقرار کرده اید؟
در اینجا رأس الجالوت از عناد و افکار خود دست برداشت و در برابر منطق امام الله تسلیم شد و اعتراف کرد که هر معجزه ای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، نشانه پیامبری است.
امام الله فرمود: پس به چه علتی به پیامبری عیسی ایمان نیاوردید، در حالی که او نیز معجزاتی آورد که بشر از آوردن آنها ناتوان بود زیرا وی مردگان را زنده می کرد، کوران مادرزاد و دیوانگان و جذامیان را شفا می داد. همچنین چرا به محمد ایمان نیاوردید، در حالی که او قرآن را که معجزه ای خارق العاده است آورد در صورتی که محمد الهامی و درس ناخوانده بود و خط نمی نوشت.
در این موقع رأس الجالوت از کلام با زماند و سکوت اختیار کرد.
(254-263)