سفرهای ارشادی
بعد از شهادت امام موسی کاظم ، امام رضا الله به منظور معرفی خود، اثبات امامتش و نیز برای از میان بردن شبهات و آگاهی منحرفین اقدام به سفر به شهرهای اطراف نمود تا ضمن آشنایی با مردم پای صحبتهای آنان نشسته و به سئوالات مشکلات و شبهات آنان پاسخ دهد.
از جمله سفرهایی که امام رضا انجام داد سفر به شهرهای بصره و کوفه است، زیرا این دو شهر از جمله مراکز مهم اجتماع شیعیان بوده است.
۱ سفر به بصره
امام رضا در سفر به بصره در منزل حسن بن محمد علوی سکونت گزید و در جلسه ای که گروهی از مسلمانان حضور داشتند شرکت نمود.
در میان حاضرین فردی به نام عمر و بن هداب که از اهل بیت الله تبری جسته و از آنان برگشته و نسبت به آن خاندان سرسختی می نمود به چشم می خورد.
از دیگر افرادی که در آن مجلس حضور داشتند میتوان از جاثلیق مسیحی و رأس الجالوت نام برد.
امام پس از حضور در آن مجلس رو به جمع آنان کرد و فرمود: من شما را به اینجا احضار کردم تا چنانچه نسبت به سنت پیامبر اکرم و علامت امامت سئوالی دارید، و پاسخ آن را جز از ما اهل بیت ] نمی توانید بیابید در این مجلس مطرح کنید و پاسخ آن را از من بشنوید.
عمر و بن هداب عجله کرد و پرسید محمد بن فضل هاشمی به ما گفت که تو به آنچه خداوند نازل فرموده و نیز همه زبانها و لغات آگاهی داری؟
امام فرمود: محمد بن فضل راستگوست و من اینها را به او گفته ام.
عمرو دوباره عجله کرد و گفت من قبل از دیگران میخواهم آشنایی شما را نسبت به زبانها و لغات امتحان کنم اینک این افراد که یکی رومی یکی هندی یکی فارس و دیگری ترک است نزدتان آورده ایم تا تو را با آنها محک بزنیم.
امام الله فرمود: بگذار آنها خود بگویند هر آنچه میخواهند و من به اذن خدا پاسخشان را خواهم داد.
آنها از امام سئوالاتی کردند و آن حضرت پاسخ آنان را به زبان خودشان داد که تحسین همگان را برانگیخت.
آنگاه امام ها روی به عمرو کرد و فرمود: آیا باور خواهی کرد چنانچه بگویم که در روزهای آینده یکی از خویشانت کشته خواهد شد؟
پاسخ داد: خیر، زیرا کسی جز خدای تبارک و تعالی از غیب آگاهی ندارد.
امام الله فرمود: مگر نه این است که خداوند می فرماید: دانای غیب کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند مگر رسولی را که برگزیند و بی تردید از پیش رو و پشت سرش مراقبینی می گمارد؟ (سوره جن آیات ۲۶ و ۲۷) بنابراین خداوند پیامبرش را برگزیده و ما نیز وارث اوییم و آن اسراری را که خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخته او نیز ما را بدانها آشنا کرده است.
ای فرزند هداب بدان آنچه من درباره تو گفتم پنج روز دیگر حادث می شود، و آن زمان خواهی دانست که مخالف خدا و پیامبرش هستی
سپس امام الله فرمود: اما درباره تو آگاه باش بینایی خود را از دست می دهی و در نتیجه کوه و دشت را نخواهی دید و این حادثه چند روز دیگر اتفاق میافتد. تو پیمانت را خواهی شکست و به مرض پیسی گرفتار خواهی شد.
محمد بن فضل سوگند خورد که بر عمر و همان رفت که امام فرمود.
او پرسیدند آیا امام رضا را در آنچه پیشگویی کرده بود راستگوی میدانی؟ گفت: به خدا سوگند که من در همان زمان نیز به راستگویی او ایمان داشتم، اما صبر پیشه کردم.
سپس امام الله رو به جائلیق کرد و از او پرسید آیا کتاب مقدس دلیلی بر اثبات پیامبری محمد ارائه کرده است؟
او گفت اگر دلیلی آورده بود، ما انکارش نمی کردیم
امام پرسید: آیا می توانی راجع به «سکنه» که در سفر سوم آمده مرا خبر دهی؟
جاثلیق گفت: این یکی از صفات خداست و ما مجاز به آشکار کردن آن نیستیم.
امام الله فرمود: خداوند تصدیق کرده که این نام «محمد» است.
«عیسی» نیز آن را تأیید کرده و آن خبر نیک را به بنی اسرائیل داده است. بنابراین شما نیز نباید آن را انکار کنید.
جائلیق گفت: اگر شما می دانید پس من نیز آن را تأیید میکنم، زیرا قصد انکار و مخالفت با کتاب مقدس را ندارم.
آنگاه امام الا قسمتی از انجیل که پیامبری محمد در آن تذکر داده شده است را خواند.
سپس از جاثلیق پرسید این توصیف چه کسی است؟
گفت: نمی دانم خود توصیف کن
فرمود: او را خدا توصیف کرده و آن توصیف چنین است اوست صاحب ناقه و عصا و ردا. پیامبر بی سوادی که آنها او را در تورات و انجیل مکتوب دیدند. سفارش می کند آنها را به کار نیک و منع میکند آنها را از کاربد کارهای خوب را قانونی و چیزهای ناپاک را غیر قانونی قرار میدهد. بار را از دوش آنها و پابندهایی را که بر پای آنهاست بر می دارد، و آنان را به بهترین راه هدایت مینماید راه خدا که درست ترین و مستقیم ترین راه است.
آنگاه امام اله از جاثلیق پرسید به حق عیسی روح الله و کلمۀ او، آیا توصیف این پیامبر را دیده ای که در انجیل نوشته شده باشد؟
جائليق سر خم کرد و عمیقاً در فکر فرو رفت. از آنجا که نمی توانست کتاب مقدس را انکار کند، پس گفته های امام را تصدیق کرد و گفت عیسی این پیامبر را در کتاب مقدس ذکر کرده است اما مسیحیان این حقیقت را نپذیرفته اند که او پیامبر شماست.
امام ال آنگاه فرمود: حال که کتاب مقدس را انکار نکردی و توصیفات آن را درباره محمد پذیرفتی پس بدان که در سفر دوم آن به او محمد ) و وصی او و دخترش فاطمه و حسن و حسین اشاره شده است.
جائليق و رأس الجالوت دریافتند که امام کاملاً بر تورات و انجیل آگاه است و هیچ راه گریزی از استدلالهای محکم او نیست بنابراین طریقی دیگر را برای انکار پیامبری اسلام پیش گرفتند و گفتند ما خبر خوبی را که موسی و عیسی نسبت به محمد داده اند می پذیریم اما تردید داریم که آن محمد محمد شماست یا فردی دیگر
امام الله فرمود: آیا خداوند در میان فرزندان آدم پیامبری که نامش محمد باشد، غیر از این محمد تعیین کرده است؟ آیا او را در کتابهایی که خدا برای همه پیامبران نازل کرده است، یافته اید؟
آنها از پاسخ صریح خودداری کردند و گفتند: ما مجاز نیستیم که در برابر شما اقرار کنیم زیرا چنانچه محمد وصی و دختر و فرزندانش را طبق آنچه تذکر دادی بپذیریم، ناخواسته ما را به پذیرش اسلام و اداشته ای
امام ال رو به جاثلیق کرد و فرمود تو در پناه خدا و رسولش در امان هستی. هیچ عمل بدی از ما نسبت به تو صادر نمی شود.
جائلیق گفت: حال که به من اطمینان دادی میگویم؛ نام او محمد است و نام وصی اش علی و دخترش فاطمه و دو نوه اش حسن و حسین همه در تورات و انجیل و زبور داود آمده است.
امام الله فرمود: آیا این راستگویی و عدالت است؟
گفت آری این راستگویی و عدالت است.
جائليق حقیقت را پذیرفت و سکوت اختیار کرد.
آنگاه امام الله رو به رأس الجالوت کرد و فرمود بشنو ای رأس الجالوت - فلان سفر را از زبور داود که میگوید.... و امام الله شروع به خواندن کرد تا آنکه به نام محمد علی، فاطمه حسن و حسین رسید، آنگاه پرسید:
ای رأس الجالوت به حق خدا آیا این در زبور داود هست؟
رأس الجالوت گفت آری این نام ها عیناً در زبور داود هست.
امام فرمود به حق دو آیه ای که خدا برای موسی اله فرستاد آیا توصیف محمد، علی فاطمه حسن و حسین را مکتوب در تورات دیده ای و اینکه به آنها نسبت عدالت و فضیلت داده شده است؟
رأس الجالوت آن را تصدیق کرد.
امام الله به خواندن سفر دیگری از تورات پرداخت.
رأس الجالوت فصاحت و بلاغت و علم فراوان امام الله را تحسین کرد و گفت: ای نبیره محمد، به خدا اگر به خاطر ریاستم بر همه یهودیان نبود به احمد پیامبر اسلام می گرویدم و پیرو دستور تو میشدم به خدایی که تورات را به موسی و زبور را به داود نازل کرد هرگز کسی را بهتر از تو ندیدم که تورات و انجیل و زبور را بخواند و تفسیر کند.
مناظره امام الله تا ظهر ادامه یافت چون وقت نماز شد امام الله به نماز مشغول شد و دیگران به وی اقتدا کردند.
پس از نماز امام الله برای انجام کارهای شخصی اش از آنجا خارج شد.
روز بعد امام یه بار دیگر به آن جلسه وارد شد. آنها یک کنیز رومی را برای آزمایش حضرت آوردند. امام ها با آن دختر به زبان خودش صحبت کرد.
امام از او پرسید کدام یک از این دو پیامبر را بیشتر دوست داری؟ محمد یا عیسی را؟ دختر پاسخ داد: در گذشته عیسی را بیشتر دوست داشتم زیرا محمد را نمی شناختم اینک که شناخته ام، او را بیشتر از عیسی دوست دارم
جاثلیق که به زبان رومی آشنایی داشت رو به او کرد و گفت تو دین محمد را پذیرفته ای و از عیسی تنفر داری؟
دختر گفت پناه میبرم به خدا من عیسی را دوست دارم و به او معتقد هستم. اما محمد را بیشتر از او دوست دارم
امام اله رو به جاثلیق کرد و از او خواست صحبتهای آن دختر را برای حاضرین ترجمه کند، و او نیز چنین کرد.
جائلیق این بار از امام خواهش کرد تا با یک نصرانی هندی که عالمی مسیحی بود مناظره کند و امام نیز با او به زبان خودش مناظره کرد.
آن عالم هندی اسلام را پذیرفت و امامت حضرت را تصدیق کرد.
امام اله از محمد بن حفص خواست تا آن مسیحی را به حمام برده و او را پاکیزه گرداند. آنگاه از آن مسیحی تازه مسلمان شده خواست تا به مدینه رفته و پاره ای از علوم را فرا گیرد. امام پس از پایان جلسه با یارانش خداحافظی کرد و رهسپار مدینه شد. (ترجمه بحار الانوار، ج ۱۲، صص ۲۱ - ۲۳)
۲ سفر به کوفه
امام رضا الله در آغاز امامت خویش سفری نیز به کوفه داشت. او در آنجا با استقبال خوب و گرم مردم روبرو شد و در خانه حفص بن عمیر یشکری ساکن شد.
چون علماء و فقهاء از ورود حضرت آگاهی یافتند به دیدار ایشان شتافته و از او نسبت به سئوالات و شبهات علمی خویش پرسش نموده و پاسخ آن را دریافت کردند.
امام الدستور داد تا جلسه ای تشکیل شود و از علمای یهود و نصاری نیز دعوت شود که در آن جلسه حاضر گردند.
مناظراتی بین امام رضا و علمای یهود و نصاری رخ داد که آن حضرت بر همه آنان غلبه یافت.
آنگاه امام الله رو به حاضرین کرد و فرمود: ای مردم آیا منصف تر از همه آن کسی نیست که استدلالش مخالف با دینش کتابش و قانونش باشد؟
همه پاسخ دادند: آری.
امام الله فرمود بدانید که بعد از محمد هیچ پیشوایی نیست، مگر کسی که بتواند آنچه او انجام داده است انجام دهد و هیچ کس شایسته امامت نیست مگر آن کسی که بتواند با دلیل امامت خویش را برای جامعه ثابت کند.
یک عالم یهودی از امام پرسید دلیل شما برای امامت چیست؟
حضرت فرمود امام باید نسبت به کتابهای آسمانی تورات، انجیل، زبور داود و قرآن کریم آشنا و آگاه باشد تا بتواند با اهل تورات از تورات با اهل انجیل از انجیل و با اهل قرآن از قرآنشان بحث کند. امام باید همه زبانها را بداند تا هر زبانی برایش واضح باشد و بتواند با هر کسی با زبان خودش مناظره کند علاوه بر این صفات او باید خدا ترس عاری از هر ناپاکی میری از هر عیب، عادل منصف عاقل با محبت مهربان با گذشت دلسوز راستگو رحیم شفیق، شریف و قابل اعتماد باشد (همان، ص ۲۳)
در این جلسه امام ها با بعضی از مخالفان امامت و همراهان و طرفدارانشان به مناظره نشست و خطاهای مبهم آنها را رد کرد.
(35-40)
مناظرات امام رضا الا با بزرگان مکاتب مختلف
همان گونه که در پیش گفته شد مأمون در تفویض ولایتعهدی به امام رضا به دنبال تحقق اهداف سیاسی و اقتدار حکومت خویش بود. اما چون به آن دست یافت و حکومت خود را تثبیت کرد اندیشه حذف امام الله را پی ریخت. او تصمیم گرفت، امام الله را به عنوان یکی از مخالفان سرسخت و مدعیان بزرگ حکومت از میدان خارج سازد تا خود خلیفه ای بلامنازع باشد.
اما این اندیشه را نمی توانست به سادگی محقق گرداند و امام را از صحنه خارج و به قتل رساند. بنابراین طرح شیطانی تخریب شخصیت آن حضرت را پی ریخت و با چنین اندیشه ای اقدام به برگزاری جلسات مناظره و بحث با بزرگان و سران مکاتب و ادیان مختلف را نمود تا به زعم خویش چنانچه امام از پاسخگویی به سئوالات بزرگان عاجز ماند ضمن تخریب شخصیت آن حضرت اعتبار او را در میان علویان و سایر مردم زایل گرداند و او را به عدم توانایی در پاسخگویی به سئوالات و ادراک نسبت به مسائل علمی و اعتقادی محکوم نماید تا به راحتی بتواند نسبت به عزل او از منصب ولایتعهدی اقدام کند، امامت حضرت را مورد سئوال قرار دهد و رهبریت علویان را تضعیف نماید و موجبات خرسندی عباسیان را فراهم آورد. اما چه خیال خامی زیرا جز سرافکندگی او را حاصل نشد.
مأمون در انتخاب طرفهای مناظره با امام الله سعی کرد برجسته ترین دانشمندان برترین متفکران زمان و نیز سران زندیقان و اصحاب جدل و مناظره را در این مجالس گرد آورد. این ها کسانی بودند که سطوت و قدرت علمی آنها بیم انگیز و مغالطه های پیچیده و خصمانه آن ها که راه را بر دلیل و حجت می بست ترس آور بود و تشکیکات تند آنها دلیل و برهان را سست و ناچیز میکرد. از جمله آنها میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
جاثليق رئيس اسقفها رأس الجالوت دانشمند برجسته یهود، رؤسای صابئی ها بزرگترین هیربد دانشمند هندوها و زرتشتی ها و نسطاس رومی پزشک
حسن بن سهل نوفلی میگوید در خدمت امام رضا الله بودیم که یاسر خادم آن حضرت وارد شد و به امام الله گفت: مأمون به : م الله گفت: مأمون به شما سلام رسانده و پیغام داده است که بزرگان ادیان و مكاتب مختلف و همچنین علمای بزرگ علم کلام اجتماع کرده اند، خرسند خواهیم شد. چنانچه دوست دارید در این مجلس شرکت فرمایید و یا ما به خدمت شما آییم.
امام فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو میدانم چه میخواهی؟ انشاء الله صبح نزد شما خواهم آمد. ( عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۵۵)
نوفلی میگوید هنگامی که یاسر خادم بیرون رفت و جز من کسی در خدمت امام حضور نداشت آن حضرت رو به من کرد و فرمود: ای نوفل تو عراقی هستی و عراقی نرمخو است. درباره اجتماعی که پسر عم من از مشرکان و صاحبان مذاهب مختلف برای مناظره با ما گرد آورده چه نظری داری؟ گفتم فدایت شوم او می خواهد شما را بیازماید و دوست دارد که قدر و منزلت شما شناخته شود ولی بنا را بر پایه ای قرار داده که شالوده آن محکم نیست و به خدا سوگند به بنایی گذاشته است.
امام فرمود: بنای او در این مورد چیست؟
عرض کردم اهل کلام و بدعت رویه ای خلاف علما دارند عالمان جز باطل و ناروا را انکار نمیکنند ولی مشرکان و اهل کلام و بدعت همه چیز را انکار می کنند و تهمت های حیرت آور و بهت انگیز میزنند اگر برای آنها استدلال شود که خداوند یکی است می گویند دلیل صحیح برای یگانگی او بیاور و اگر گفته شود محمد پیامبر خداست می گویند: پیامبری او را ثابت کن سپس با حربه تهمت و افترا آدمی را مات و مبهوت می کنند و در همان هنگام که انسان دلایل آنها را با حجت و برهان باطل می کند، آن چنان او را دچار مغالطه می کنند تا به ناچار قول خود را رها میکند بنابراین قربانت شوم، از آنها دوری فرما
امام تبسمی کرد و فرمود ای نوفلی آیا بیم آن را داری که آنها مرا در اقامه حجت و دلیل ناتوان گردانند؟
عرض کردم نه به خدا سوگند من هرگز چنین بیمی ندارم بلکه امیدوارم خدا شما را بر آنها پیروز فرماید.
آنگاه فرمود: ای نوفلی، آیا دوست داری بدانی مأمون در چه موقع پشیمان خواهد شد؟
عرض کردم: بلی
فرمود: هنگامی که مأمون استدلال مرا با یهودیان به تورات آنها، و با مسیحیان، به انجیل آنها، و با زبوریان با زبور آنها و با هیربدها به پارسی و با رومیان به رومی و با فرقه های مختلف به زبان هر یک بشنود و ببیند که زبان همه اینها بند آمده و برهان آنها دفع شده و همگی ادعای خود را رها ساخته و به قول من رجوع کرده اند در آن هنگام در خواهد یافت که او در خور این نیست که در این راه گام بردارد. در آن هنگام پشیمانی او را فرا می گیرد، و لا حولَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِالله العلي العظيم. (بحار الانوار، ج ۲۹ ص ۱۷۵ - ۱۷۴ تحلیلی از زندگانی امام رضا، صص ۲۰۲ - ۲۰۱)
یکی از دلایلی که نشان میدهد هدف مأمون از برگزاری جلسات مناظره، دستیابی به خواسته های شیطانی و سیاسی و تخریب مقام و منزلت امام رضا الله بوده است روایت زیر می تواند باشد
شیخ صدوق، در عیون اخبار الرضا چنین نقل میکند سلیمان مروزی، عالم مشهور علم کلام در منطقه خراسان نزد مأمون آمد و مأمون او را بسیار گرامی داشت و انعام فراوان به وی عطا کرد، آنگاه به او گفت پسر عمویم علی بن موسی ال از حجاز نزد من آمده و علم کلام و علمای این علم را بسیار دوست میدارد. چنانچه مایلی روز ترویه هشتم ذیحجه) نزد ما بیا و با او به بحث و مناظره بنشین سلیمان با غرور و نخوت گفت: ای امیر مؤمنان دوست ندارم در مجلس تو و در حضور جماعتی از بنی هاشم از فردی چون او امام رضا ) سئوال کنم که از پاسخ و اماند و شأن و مقامش تنزل یابد.
مأمون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او بربندی، زیرا نسبت به علم توانایی تو آگاهم.
سلیمان گفت: حال که چنین است می پذیرم. (عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۷۹؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۷۷)
برگزاری این گونه جلسات تا زمانی که امام الله در حیات بود، ادامه داشت و پس از شهادت آن حضرت انجام نیافت.
یکی دیگر از انگیزه های مأمون در برگزاری این گونه جلسات معرفی امام به عنوان یک عالم دینی و اسلامی بود تا مردم او را به عنوان یک شخصیت سیاسی نشناسند. در حقیقت مأمون قصد داشت دین را از سیاست متمایز سازد. دیگر این که او (مأمون) قصد داشت با تشکیل چنین مناظرات خود را یک زمامدار عالم معرفی نماید و آن را برای حکومت خویش امتیازی می دانست. (سیره پیشوایان، ص ۵۱۴)
نوفلی میگوید چون صبح موعود فرا رسید فضل بن سهل نزد امام آمد و عرض کرد: قربانت شوم پسر عمت و جماعت دانشمندان در انتظار شما به سر می برند، نظر شما چیست؟
امام فرمود: تو پیش رو، و من پس از تو می آیم.
آنگاه امام عالی وضو ساخت و پس از نوشیدن شربتی به سوی مجلس مأمون روان شد و ما نیز به دنبال او از منزل خارج شدیم چون امام الله به مجلس وارد شد، مأمون و تمامی حاضران در مجلس به احترام وی برخاستند. در میان جمع محمد بن جعفر (عموی امام ) و بسیاری از بنی هاشمیان و علویان حضور داشتند. امام و مأمون نشستند، و دیگران به اذن امام بر جای خویش آرمیدند. (منتهی الامال، ص ۱۹۶)
مأمون پس از این که زمانی چند با امام الله به گرمی صحبت کرد، روی به جائلیق نمود و گفت: ای جاتلیق این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر ) از فرزندان فاطمه [] دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب ] است. دوست دارم با او مناظره کنی اما از عدالت عدول ننمایی
جاثلیق گفت: چگونه با فردی مناظره کنم که هیچ وجه مشترکی با او ندارم.
او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان ندارم.
در این جا امام الله فرمود: ای نصرانی اگر به انجیل خودت دلیل آوردم اقرار خواهی کرد؟
جائلیق گفت مگر میتوانم گفتار انجیل را انکار نمایم؟ به خدا سوگند اقرار میکنم، هر چند به زبان من باشد.
امام الله فرمود: پس اینک هر چه میخواهی سئوال کن تا پاسخ آن را بشنوی.
(251-254)