زندگانی امام علی ابن موسی الرضا(ع) و یاران آن حضرت  ( صص 123-117 ) شماره‌ی 6329

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

ناظر

متن

شهادت امام رضا اليا

توطئه قتل امام

هر ثمة بن اعین میگوید شایع شده بود که امام رضا دار فانی را وداع کرده است در حالی که صحت نداشت بنابراین اجازه خواستم تا خدمت حضرت مشرف شوم. صبيح دیلمی را که از غلامان مورد اعتماد مأمون و از ارادتمندان امام بود دیدار کردم. او با دیدن من گفت میدانی که من مورد اعتماد مأمون و آگاه از ا اسرار اویم گفتم آری گفت: بدان که مأمون مرا با سی نفر از غلامان مورد اعتمادش احضار کرد ثلثی از شب گذشته بود که بر مأمون وارد شدم در تالاری روشن که از کثرت شمع ها چون روز می نمود نشسته بود، و در مقابلش شمشیرهایی زهرآلود و برهنه قرار داشت و هیچ کس جز ما در آنجا . حضور نداشت. آنگاه هر یک از ما را طلبید و عهد و پیمان گرفت که آنچه دستور دادم، سرپیچی نکنید و همگان سوگند یاد کردیم. سپس گفت هر کدام یک شمشیر بردارید و به خانه على بن موسى الرضا الله بروید و او را در هر حالتی یافتید بدون درنگ شمشیرهای خود را بر پیکرش فرود آورید و خون و گوشت و پوست و موی او را با مغز استخوانش مخلوط کنید، آنگاه فرش اطاقش را بر می گردانید و دم شمشیرهای خود را با آن پاک می کنید و چون چنین کردید به سوی من باز گردید و در ازاء آن ده کیسه در هم و ده باغ عالی دریافت کنید، و تا زمان حیات من بهره های کافی ببرید.

ما شمشیرها را برداشتیم و وارد منزل شدیم او را در بستر یافتیم که دست خویش را تکان می دهد و چیزی می گوید که آن را درک نمی کردیم.

غلامان شمشیر کشیدند و بروی حمله بردند اما من اقدامی نکردم و آن صحنه را نظاره می نمودم. گویا امام ه از چنین توطئه ای آگاه بود و در زیر لباس های خود چیزی پوشیده بود که شمشیر در آن کارگر نبود فرش را در هم پیچیدند و نزد مأمون رفتند. مأمون پرسید چه کردید؟ گفتند آنچه خواستید انجام دادیم گفت: مبادا درباره این عمل کسی را مطلع سازید. نزدیک با مداد، مأمون در حالی که سر و پای خویش را برهنه و سینه را چاک زده و خود را به هیبت عزاداران در آورده بود به مجلس وارد شد و از آنجا به سوی منزل حضرت رفت تا او را ببیند و من هم در کنار او بودم چون وارد اطاق شد صدای حضرت را شنید، از این صدا لرزه بر اندام مأمون افتاد. پرسید: کیست نزد او ؟

گفتم: نمی دانم، مأمون از من خواست به داخل رفته و موضوع را پیگیری نمایم.

چون داخل شدم مولایم را نشسته در محراب مشغول نماز و تسبیح یافتم.

بازگشتم و آنچه دیدم به او گفتم.

مأمون سخت هراسان شد و گفت مرا فریب دادید، خدا شما را لعنت کند.

آنگاه رو به من کرد و گفت تو حضرت را خوب میشناسی برو و ببین آن کسی که نماز می خواند کیست؟

چون به در خانه امام الله رسیدم صدای آن حضرت بلند شد و مرا به نام خواند. عرض کردم بله آقای من و به زمین افتادم.

امام الله فرمود: برخیز، خدا تو را رحمت کند.

بازگشتم و مأمون را دیدم که صورتش چون شب تار سیاه شده بود تا مرا دید گفت: چه بود؟ گفتم یا امیرالمؤمنین به خدا سوگند در میان خانه نشسته بود و مرا صدا زد و چنین گفت.

مأمون که دریافت امام الله زنده است گریبان خود را بست و دستور داد تا لباس هایش را بیاورند. آنگاه گفت بگویید بیهوش شده بود و اینک به هوش آمده است.

هر ثمه گفت: شکر خدا را به جا آوردم سپس خدمت امام رسیدم.

حضرت همین که مرا دید فرمود مبادا آنچه را صبیح گفت به دیگری بازگو کنی، مگر کسانی را که میدانی خداوند دلهای آنها را به نور ولایت و محبت ما روشن کرده است.

عرض کردم بسیار خوب

آنگاه فرمود: هرثمه به خدا سوگند مکر و حیله آنها در ما اثر ندارد تا هنگام آن فرا رسد. (بحارالانوار، ج۱۲، صص۰۲۷۷۵۷)

چگونگی شهادت امام رضا

سرانجام مأمون آخرین خاکریز ورود به جرگه عباسیان و جلب اعتماد آنان را در نوردید.

او با به شهادت رساندن هشتمین گوهر نورانی ولایت و امامت موانع حضور خود را در بغداد از میان برد.

شیخ مفید در الارشاد از عبدالله بن بشر نقل کرده که گفته است:

مأمون به من دستور داد ناخن هایم را از حد معمول بلندتر نگه دارم و این راز را به کسی اظهار نکنم، من نیز چنان کردم چندی بعد مرا احضار کرد و چیزی شبیه تمر هندی به من داد و از من خواست آن را با هر دو دست خود نرم کنم. من نیز آن را انجام دادم. آنگاه از آن جا برخاست و رفت و بر امام رضا وارد شد و به او عرض کرد: حالتان چگونه است؟

امام فرمود: امیدوارم خوب باشم.

مأمون گفت: من نیز به حمد خدا امروز خوبم آیا از پرستاران کسی خدمت شما رسیده است؟

امام الله فرمود: خیر.

مأمون خشمناک شد و بر غلامان بانگ زد که آب انار حاضر کنید که از آن نمی توان بی نیاز بود. سپس مرا صدا کرد و گفت یک دانه انار بیاور و چون آوردم گفت: با دست خود آب آن را بگیر و چون آب آن را گرفتم مأمون آن را به امام خورانید و همین سبب شهادت آن حضرت شد و دو روز پس از آن وفات یافت.

اباصلت هروی میگوید هنگامی که مأمون از نزد امام رضا بیرون رفت من بر او وارد شدم. حضرت به من فرمود: ای اباصلت کار خود را کردند و شروع به حمد و ثنای الهی نمود.

محمد بن جهم میگوید امام رضا الله انگور را بسیار دوست می داشت. مقداری از آن را تهیه و در ته دانه های انگور سوزن فرو کردند و چند روزی به همان حال نگه داشتند، سپس سوزن ها را جدا کردند و انگور را نزد امام آوردند. آن حضرت از آن تناول فرمود و به همین علت به شهادت رسید و گفته اند که سم مزبور بسیار لطیف و ناپیدا بوده است. (ارشاد، ص ۲۹۷)

کیفیت قتل به هر نحوی که باشد با ملاحظه نصوص تاریخی و بررسی اوضاع خاص سیاسی آنچه از نظر ما ارجح میباشد این است که مأمون آن حضرت را مسموم و ناگهانی به شهادت رسانیده است و در این باره هیچ گونه شک و تردیدی نداریم. (تحلیلی از زندگانی امام رضا لایه، ص ۱۶۶)

هر ثمة بن اعین درباره نحوه شهادت امام رضا می گوید نیمه شبی تاریک امام علی مرا احضار کرد. چون خدمت او رسیدم فرمود: ای هر ثمه اکنون زمان مرگ من فرا رسیده و باید به سوی پروردگار رجعت کنم و به جد و پدرانم ملحق شوم به تو میگویم این مرد ستمکار (مأمون قصد آن کرده است تا مرا با انگور و انار مسموم سازد و رشته ای را به زهر آلوده و آن را به سوزن کرده و در حبه انگور فرو برده و آن را زهرآگین نموده است. و اما طریقه آلوده کردن انار به سم بدین صورت است که سم را در کف دست یکی از غلامانش ریخته تا بدان بیالاید و با همان دست آلوده انار را حبه حبه کند و آن را چنگ بزند تا سم به خورد آن رود. و فردا مرا دعوت میکند و آن انار و انگور را به رسم پذیرایی نزد من می نهد و از من می خواهد که آن را بخورم و من آن را میخورم، سپس آنچه خدا تقدیر و حکم کرده انجام می شود.

پس چون من از دنیا رفتم مأمون خواهد گفت: من خود باید او را غسل دهم. چون چنین گفت: از قول من محرمانه در گوشش بگو: «ابوالحسن به من گفته است تا به تو بگویم این کار را انجام ندهی زیرا عذاب الیمی که قرار است مدتی بعد بر تو نازل شود، به زودی فرود می آید و از آنچه دوری میکنی با شتاب به تو خواهد رسید و او از تو می پذیرد و دست از این کار بر می دارد.

او سپس تو را برای تغسیل من خواهد گماشت و خود در مکان مرتفعی که مشرف بر محل تغسیل میباشد مینشیند که بر کار تو نظارت نماید. اما تو هرگز به تغسيل من اقدام مکن تا این که خیمه سفیدی در کنار خانه ببینی آنگاه مرا با همان لباسی که بر تن دارم درون آن خیمه ببر و در پشت خیمه با دیگران به انتظار باش و خیمه را بالا مزن که مرا ببینی زیرا هلاک خواهی شد.

در این هنگام مأمون نزد تو آید و گوید ای هرثمه آیا شما نمی گویید که امام را کسی جز امام غسل نمی دهد؟ پس این ابوالحسن را چه کسی غسل داد در حالی که فرزندش محمد در مدینه است؟ پس تو در پاسخ او بگو: «امام» را نباید کسی غسل دهد مگر امام پس از او، اما چنانچه کسی تعدی کرد و آن را انجام داد امامت امام برای تجاوزکاري غسل دهنده باطل نخواهد شد، و نیز امامت امام پس از او هم باطل نمی گردد با این که دیگری بر او غلبه کند و نگذارد او پدرش را غسل دهد. پس اگر علی بن موسی [] در مدینه بود و از دنیا می رفت پسرش محمد او را غسل میداد حال که چنین شد او را در پنهانی غسل داده است. و چون خیمه برداشته شود تو مرا خواهی دید که در کفن پوشیده شده ام پس مرا بردار و در تابوت قرار بده و حمل کن مأمون برای آماده کردن قبر من قصد دارد قبر پدرش هارون را قبله قبر من قرار دهد مرا زیر پای او دفن کند و این هرگز عملی نخواهد شد زیرا هر چه کلنگ ها را بر زمین فرود آورند تأثیری نخواهد داشت و به اندازه ناخنی زمین حفر نخواهد شد. آنگاه از قول من به مأمون بگو به من امر کرده است که در قبله قبر پدرت هارون (بالای سر او) کلنگ را بر زمین بزنم و چون زد قبری ساخته و آماده آشکار میشود و چون پذیرفت و قبر پیدا شد، مرا در آن نگذارید تا از انتهای قبر آب سفیدی بیرون آید که قبر را پر کند و هم سطح زمین شود. سپس در آن یک ماهی به طول قبر نمایان شود و به حرکت درآید. تا زمانی که ماهی در حرکت است مرا در قبر نبرید و چون ماهی نهان گشت و آب فرو نشست، مرا درون قبر برده و لحد را بگذار. (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۷)

آنگاه امام به هرثمه فرمود هر آنچه را به او گفته حفظ کند، و هرثمه به حضرت پاسخ مثبت داد.

روز بعد مأمون به دنبال امام الله فرستاد. چون حضرت وارد شد مأمون برخاست و با او معانقه کرد و بین دو چشمش را بوسید و او را در طرف راست خود نشانید و شروع به صحبت کرد و در همان حال به یکی از غلامان خویش دستور داد که انگور و انار بیاورد.

هر ثمه میگوید با دیدن این صحنه و یادآوری گفته های امام تاب نیاوردم و ترس وجودم را فرا گرفت.

مأمون خوشه انگوری به امام داد و گفت: ای پسر رسول خدا، انگوری بهتر از این ندیده ام.

امام از خوردن آن امتناع و رزید و فرمود چه بسا در بهشت انگوری بهتر از این باشد. مأمون از امام خواست تا مقداری از آن را میل فرماید.

امام امتناع کرد.

مأمون بانگ برداشت شاید ما را به چیزی متهم می کنی!؟

امام سه حبه از آن را خورد و مابقی را کنار گذاشت و از جای برخاست.

مأمون پرسید به کجا می روی؟

امام ا نگاهی به او کرد و فرمود: به آنجا که مرا فرستادی. (همان، ص ۲۲۳)

آنگاه امام در حالی که سم در تمام وجودش اثر گذاشته بود، شتابان به سوی منزل حرکت کرد.

مأمون کسی را فرستاد تا برای خود از امام الله تقاضای وصیت کند.

امام الله به فرستاده مأمون فرمود به او بگو سفارش میکنم تو را که چیزی به کسی مده که بعد از آن پشیمان شوی. (عيون التواريخ، ج ۳، ص ۲۲۷)

امام پس از مسمومیت دریافت که دیدار پروردگارش حتمی است، پس به تلاوت قرآن مشغول شد و در حالی که برای خود از پیشگاه احدیت استغفار می کرد برای مؤمنین نیز دعا می فرمود.

وضعیت جسمانی امام به گونه ای بود که اطرافیان را متأثر کرد، و جملگی از خوردن و آشامیدن امتناع ورزیدند امام الله رو به سوی یاسر کرد و فرمود: آیا اطرافیان چیزی خورده اند؟ یاسر با صدای حزینی گفت در چنین وضعیتی چه کسی رغبت به خوردن می کند؟

در این هنگام امام الله برخاست و فرمود: سفره را بیاورید و از تمامی خدمه خواست تا در کنار سفره حاضر شوند. امام یک به یک از آنها احوال پرسی نمود و نسبت به آنان محبت کرد. آنگاه دستور داد تا او را نزد خانواده ببرند تا آنان نیز غذا بخورند. چون همه از خوردن فارغ شدند حال حضرت به هم خورد و حالت غش بر ایشان عارض شد. (همان، ص ۲۴۱)

رسید امام الله به تلاوت قرآن مشغول شد تا این که به آیه: «قُل لَو كُنتُم فی بيوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القتل إلى مضاجعهم -(سوره آل عمران، آیه ۱۵۴) بگو: اگر در خانه هایتان هم بودید، آنهایی که سرنوشتشان کشته شدن بود به قتلگاه خود میرفتند. رسید و با اتمام آن جان به جان آفرین تسلیم کرد.

شهادت امام رضا در طوس در ده سناباد از دهات نوغان اتفاق افتاد و در خانه حمید بن قحطبه در قبه ای که گورهارون در یک سمت آن قرار دارد نزدیک قبله دفن شده است. (زندگانی امام علی بن موسی الرضا، ج ۳، ص ۵۸۷)

مأمون برای جلوگیری از هر گونه خطر احتمالی و شورشهای مردمی، خبر شهادت امام رضا الله را یک روز و یک شب پنهان داشت و اعلام نکرد و از نیروهای امنیتی خود خواست تا آماده مقابله با هر گونه خطری باشند. (زندگانی امام علی بن موسی الرضا، ج ۳، ص ۵۸۷)

آنگاه محمد بن جعفر بن محمد و گروهی از آل ابی طالب را احضار کرد و جسد مبارک امام الله را بدون آن که اثری بر آن باشد به آنان نشان داد و پس از آن که اظهار حزن و اندوه کرد و اشک می ریخت خطاب به پیکر مطهر امام میگفت ای برادر، بر من دشوار است که تو را به این حالت ببینم در حالی که آرزو میکردم که من پیش از تو بمیرم، اما خداوند آنچه می خواهد می کند. (مقاتل الطالبين، ص ۳۷۸)

سپس عمامه از سر برداشت و پای برهنه از منزل امام خارج شد، در حالی که بر سر می زد و ریش خود را گرفته و اشک می ریخت فریادکنان میگفت: «نمی دانم کدامین مصیبت برای من بزرگتر است از دست دادن تو و جدایی ات یا تهمت . مردم که من تو را کشته ام. (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۱.)

مأمون و علویانی که در منزل امام له حاضر بودند جنازه را بر دوش گرفتند و تا محل دفن و جایی که امروز زیارتگاه عاشقان حریم مقدسش می باشد، تشییع کردند. (مقاتل الطالبين، ص ۳۷۸)

نقل کرده اند برای تشییع پیکر مطهر امام ، تمامی اقشار و طبقات شرکت کردند و بر گذرگاه ها پرچم های سیاه بر افراشته شد و صدای شیون و زاری از همه جا برخاست. پیشاپیش جنازه مأمون با سر و پای برهنه راه می رفت و در پی او وزراء و بزرگان دولت.... و لشگریان حرکت می کردند. (زندگانی امام علی بن موسی الرضا، ج ۲، صص ۵۸۸-۵۸۷)

جنازه امام به همان طریقی که حضرت به هر ثمه سفارش کرده بود، تغسیل، تکفین و تدفین شد.

مأمون به مدت سه روز در کنار قبر امام له ماند و روزها را روزه میگرفت و به تلاوت قرآن مشغول بود و ضمن اظهار اخلاص و دوستی به امام از خدا می خواست که به آن حضرت ترحم کند تا بدین وسیله خود را از این جنایت مبرا نشان دهد. (همان )

خبر شهادت امام رضا مسلمانان را متحیر و محزون کرد و همه از این مصیبت بزرگ اشک ماتم جاری ساختند. آنان بر امید و آرزوی از دست رفته خود که روزی آن حضرت زمام امور خلافت را به دست گرفته و مشعل حق را که مدتها به دست خلفای جور، بی نور و خاموش مانده بود فروزان و تابان سازد اشکها ریختند و شعرا در این ما تم عظمی شعرها سرودند. 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی