امام رضا و نماز عید:
همان گونه که گذشت امام رضا مقام ولیعهدی را پذیرفت مشروط بر اینکه در هیچ یک از امور حکومت دخالتی نکند و مسؤولیتی به حضرتش محول نگردد و در شهر اقامت گزید علاوه بر این آن حضرت به خوبی واقف بود که در شرایط موجود مسأله ولیعهدی به انجام نمیرسد. در نتیجه انتظار انتقال خلافت پس از مرگ مأمون به اهل بیت را نمیکشید تا از این راه نقش امامت و خلافت شرعی خود را انجام دهد. البته امام رضا کاملاً اعتقاد داشت که حق امامت و خلافت از آن اوست و لذا تعیین مأمون برای او مفهومی نداشت مگر اینکه ایمان و اعتقاد امام او را از تصرف قدرت در صورت امکان و اداره نظام سیاسی کشور مطابق میل خود و طبق قرآن و سنت پیامبر باز نمیداشت. البته موقعیت ممتاز آن حضرت وی را برای پیشگیری از برخی ستمها و انحرافها و تحقق بعضی مصالح شایستگی و قدرت بخشیده بود چه اینکه آن موقعیت خاص سیاسی جهت اجرای امر به معروف و نهی از منکر به اندازه ای که دست کم برخی از مصالح فرزندان امت اسلامی را تأمین نمود. به گواهی تاریخ در ایام ولیعهدی امام رضا موقعیت تبلیغاتی مهمی برای حضرت در جهت مصالح اهل بیت پیش آمد موقعیت ارزنده ای که از منویات حقیقی مأمون پرده برداشت و ترس او را از امام رضا بر ملا ساخت و هدف واقعی وی را از نزدیکی به امام رضا و گرفتن بیعت برای حضرت را آشکار کرد هدف واقعی مأمون از این کار کنترل جو عمومی طرفدار اهل بیت و جلب توجه آن به سمت خویش و پیشگیری از انقلابات علوی بود که عن قریب در اینجا و آن جا حمام خون به راه می انداخت و چنان آشوب و بلوایی می آفرید که به عنوان یک خطر جدی حکومت و خلافت بنی عباس را تهدید به انهدام میکرد روایت حاکی از این موقعیت بنا به نقل مورخین از این قرار است که مأمون پس از ابلاغ بیعت به تمام مردم و نشر آن در سراسر حوزه تحت نفوذ خویش از امام خواست تا دست به کار شود و به عملی مبادرت ورزد که مردم حضور امام را در دستگاه خلافت و دخالت او را در امور جاری لمس نمایند. لذا امام از قبول این امر امتناع ورزید امام را به اقامه نماز عید با مردم وادار کرد و امام به متن عهدنامه و شروط خویش مبنی بر عدم دخالت در شئون حکومت اشاره کرد. اما مأمون آن را رد کرد و بر تصمیم خود اصرار به خرج داد. امام خود را در تنگنای اصرار بیش از حد مأمون یافت و از روی ناچاری اقامه نماز عید را قبول کرد و به قصد اقامه نماز خارج گردید. لذا خروج حضرت به این منظور برای عموم طبقات ناگهانی و برای ،رجال مشاهیر دانشمندان و سران حکومت که امام را همراهی میکردند موجب شگفتی بود. جالب توجه است که امام به صورت ساده که متوجه خدای متعال است بیرون آمد و هیچ پیرایه ای با خود نداشت. با این حال آن حضرت از شکوه و عظمت امامت و جلال و جبروت شایستگان و مقربان درگاه خداوند برخوردار بود آن شکوه و عظمت در انبوه نمازگزارانی که حضرت را همراهی میکردند تأثیر عمیقی گذاشت و شمایل و هیأت خاص حضرت مسلمانان را به یاد رسول اکرم له و روش آن حضرت در میان یارانش انداخت اینجا بود که شور عظیمی در جمعیت پدیدار شد و به شورش مبدل گردید برخورد نمازگزاران با این حادثه بزرگ از حالت طبیعی خارج شد و خیابانهای مرو به صحنه تظاهرات پرخروشی در جهت ابراز عشق نسبت به اهل بیت مبدل گردید.
این وضعیت فوق العاده ترس و بیم دستیاران حکومت را موجب شد و ارکان سلطنت را به لرزه درآورد. یکی از وزیران مأمون به نام فضل بن سهل که در پیشاپیش ایشان حرکت میکرد خود را هراسان به بارگاه خلیفه رساند و با او به مشورت پرداخت. فضل از مأمون خواست تا دیر نشده دستور مراجعت امام را صادر نماید و نگذارد امام به مصلا برسد و نماز عید را اقامه نماید. قابل ذکر است که فضل، وزیر مأمون از دشمنان امام بود و از انتقال قدرت به امام و ولیعهدی آن حضرت خرسند نبود. مأمون نصیحت او را قبول کرد و از امام خواست که از ادامه حرکت به سمت مصلا خودداری کند و بازگردد. امام نیز ناگزیر مردم را رها کرد و قبل از اقامه نماز عید برگشت. در این جا متن تاریخی شیخ صدوق (ره) را در این خصوص می آوریم: «عید فرا رسید. مأمون قاصدی نزد امام رضا فرستاد و از آن حضرت خواست تا سواره خارج شود و به مصلای عید در آید و خطبه ایراد کند تا دلهای مردم آرامش یابد.
امام رضا به او پاسخ داد و گفت: شروطی که میان من و تو در مورد دخالت در این امر مقرر شده است را به خوبی میدانی؟ مأمون اظهار داشت البته من با این کار در صددم و مسأله ولیعهدی را در دلهای مردم و لشگریان جای گیر کنم و به آنان آرامش و اطمینان داده و ادارشان سازم تا به این وسیله به فضل خدادادی حضرتت اقرار و اعتراف نمایند گفتگو در این باره همچنان ادامه داشت تا اینکه حضرت در برابر اصرار مأمون فرمود: ای امیرالمومنین اگر از این پیشنهاد معافم داری نزد من محبوب تر است ولی هر گاه معاف نباشم برای نماز آنچنان خارج میشوم که رسول خدا و امیر المومنین خارج میگردیدند. مأمون در پاسخ گفت: هر طور دوست داری خارج شو مأمون سپس به فرماندهان و طبقات مردم دستور داد تا سپیده دم بر درب منزل امام رضا اجتماع نمایند هنوز سپیده دم نزده بود که مردم از مرد و زن و کودک اطراف منزل امام را احاطه کردند. فرماندهان بر درب منزل امام اجتماع نمودند. آفتاب که طلوع کرد امام رضا به پا خاست غسل نمود و عمامه سپیدی از پنبه بر سر نهاد و یک طرف آن را به روی سینه مبارک و جانب دیگر آن را در میان شانه های مبارکش قرار داد و آماده خروج برای نماز گردید. آنگاه به جمیع اطرافیان خود فرمود: چنان» کنید که من کرده ام. سپس عصای مخصوصی به دست مبارکش گرفت و بیرون گشت در حالی که ما همراه حضرت بودیم و او با پای برهنه بود و پیراهن عربی خود را تا زیر زانو بالا زده بود و لباسهای مخصوصی بر تن داشت. وقتی حضرت روانه شد و ما پشت سرش به راه افتادیم سرش را به سوی آسمان بلند کرد و چهار تکبیر سرداد ما چنان پنداشتیم که فضا و هوا و در و دیوار و زمین و آسمان به حضرت جواب میدهند فرماندهان و سایر مردمان در حالی که لباسهای فاخر پوشیده و خود را زینت کرده و اسلحه ها را حایل داشتند و از هر نظر آماده و مهیا بودند جلو درب انتظار میکشیدند هنگامی که ما با شکل و شمایل مخصوصی به جلو درب رسیدیم امام رضا با پای برهنه و هیأت مخصوصی در برابر چشمان منتظران ظاهر شد مکث کوتاهی فرمود و زبان به تکبیر گشود: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اكبر على ما هدينا خدا بزرگتر است نسبت به آنچه ما را هدایت فرموده است. خداوند بزرگتر است بر آنچه به ما از چهارپایان روزی داده است.» «حمد و ستایش خدای را بر آنچه امتحان و آزمایشمان فرموده است.
صدای حضرت رفته رفته اوج گرفت ما نیز صدای خود را بلندتر کردیم شهر مرو از گریه و فریاد به تلاطم درآمد حضرت تکبیرها را سه بار تکرار فرمود. فرماندهان از مرکب ها فرود آمدند و چشمشان که به حضرت افتاد کفشهای خود را از پای درآورده به دور انداختند مرو یکپارچه فریاد شد و مردم نمیتوانستند از گریه و ناله خودداری کنند. امام رضا به راه خود ادامه میداد و در هر ده قدم توقف کوتاهی میکرد و چهار مرتبه تکبیر میفرمود جریان به گوش مأمون رسید فضل بن سهل معروف به ذوالریاستین به او گفت ای امیرالمومنین اگر علی بن موسی الرضا به همین کیفیت به مصلی درآید مردم را می فریبد و فتنه ای را برپا می سازد. مصلحت در این است که از او بخواهی مراجعت نماید مأمون قاصدی نزد حضرت فرستاد و از او خواست تا از همان جا برگردد. امام کفش و لباس خود را خواست و مراجعت فرمود. (عیون اخبارالرضا ا جلد ٢)