امام رضا و شاعران
از محمد بن یحیای فارسی نقل شده که گفت یک روز علی بن موسی الرضا از نزد مأمون بیرون آمده بود و بر پشت قاطر خوش رنگ نشسته بود. در آن حال با ابونواس شاعر برخورد کرد. ابونواس در حضرت خیره شد نزدیکش رفت و بر او سلام داد و گفت: ای فرزند رسول خدا درباره حضرتت چند بیت سروده ام و دوست دارم آنها را از من بشنوی. حضرت فرمود بخوان پس ابونواس شروع به قرائت کرد میگفت پاکیزگانی که لباسشان از هر آلایشی برکنار است هرگاه اسم مبارکشان برده شود بانک صلوات بر میخیزد هر کس به هنگام تقریر نسبت به علوی تبار نباشد در ژرفای تاریخ از هر موجبی برای فخر و مباهات محروم است. اینان خاندان گرامی رسول اکرم له میباشند - علم قرآن و حقایق سوره های آن نزد ایشان میباشد.
حضرت با شنیدن این ابیات رو به ابونواس کرد و گفت اشعاری برای ما خواندی که سابقه نداشت و هیچ کس پیش از تو نظیر آن را برای ما قرائت نکرده بود. سپس به غلام خود گفت ای غلام چیزی از زیادی مخارج ما نزد تو هست؟ غلام جواب داد: سیصد دینار باقی است. حضرت فرمود آن را به ابونواس بپرداز. سپس وقتی حضرت به خانه رسید اظهار داشت: شاید سیصد دینار در نظر ابونواس ناچیز باشد. ای غلام این قاطر را هم برایش ببر شیخ طوسی (ره) در کتاب غیبت خود به نقل از اباصلت عبد السلام بن صالح هروی آورده است که دعبل خزاعی شاعر معروف در شهر مرو بر علی بن موسی الرضا وارد شد و گفت ای فرزند رسول خدا! من قصیده ای درباره شما اهل بیت سروده ام و با خود عهد کرده ام که آن را قبل از شما برای احدی قرائت نکنم اکنون میخواهم که آن را از من بشنوی امام رضا به او فرمود: بسم الله بخوان دعبل شروع به قرائت قصیده خود کرد و گفت: بیاد محل ربع) در سرزمین عرفات) افتادم و اشک چشم برگونه هایم بارید - صبر و شکیبایی من به من خیانت ورزید و خویشتن داریم را از من گرفت آثار بر جای مانده دیاری که از حضور مردم و آبادانی خالی مانده است مدرسه های آیات الهی که از تلاوت خاموش و مسکوت مانده - و خانه وحی خداوند که از رونق افتاده است جای پای خاندان رسول اکرم را در همه جا از جمله در مسجد حنیف از سرزمین منی در خانه کعبه در عرفات و در محل رمی جمرات میتوان مشاهد کرد محلهای یادشده به علی و حسین و جعفر و حمزه و سجاد که از طول و کثرت سجده زانوانش پینه بسته است تعلق دارد و نیز متعلق است به عبدالله بن عباس برادرش - که همدم رسول اکرم ﷺ در خلوتهای حضرتش بودند خانه هایی که به نماز و تقوی و روزه و پاکیزگی و نیکی ها اختصاص یافته بود خانه هایی که جبرئیل امین در آنها فرود می آمد و سلام و بخشش هایی الهی را به ارمغان می آورد. خانه های وحی که معدن دانش الهی - و صراط مستقیم هدایت و طریق واضح و روشن آن به شمار می رفت - بمان تا از دیاری که مردمش کوچیده اند بپرسم چه هنگام با روزه و نماز تجدید عهد خواهند کرد؟ تا کی این جداییها و گرفتاری غربت و دوری از وطن و تا چه زمان اینجا و آن جا پراکنده و متفرق به سر خواهند برد؟ دوست دارم ردگیری این خانه ها را به خاطر عشقی که به ساکنان آنها میورزم و به همین منظور خانواه خویش و دیگر یاران و دوستانم را ترک میکنم دلداران من به یقین میراث بدان پیامبر اکرم هستند - همانها که بهترین سادات و سروران و گرامی ترین یاران و مددکاران میباشد - کسانی که در هر بقعه گره گشای سختیها و مشکلات بوده شرف و افتخار فضل و بزرگواری و برکت و بخشش را به خود اختصاص داده اند پیشوایان دادگری که در هر کاری به ایشان اقتداء شده خطا و لغزش در حق این عزیزان به خاطر بخشش فراوانشان از پیگرد و مجازات مصون و ایمن میباشند خدایا هدایت و بینایی قلب مرا فزونی بخش و دوستی این بزرگواران را در طومار حسنات من رقم زن من زندگی خود را به عشق اهل بیت در امنیت و آسایش سپری کردم و امیدوارم پس از مرگ نیز به واسطه محبت ایشان از امنیت و آسایش برخوردار شوم آیا نمینگری که من از ورای سی سفر حج - می آیم و می روم و همواره در اندوه و حسرت به سر میبرم مشاهده میکنم که دارایی ایشان در میان دیگران قسمت شده است و دستهای خودشان از اموال و دارائی شان تهی می باشد. وقتی در حقشان اجحاف صورت گیرد دستهای خود را که از ظلم و اجحاف كاملاً بسته است به سوی اجحاف کننده می گشایند چه می توان کرد که خاندان رسول اکرم بدنهای نحیف و لاغر دارند حال آنکه خاندان زیاد به گواهی ستون فقرات درشتشان چاق و فربه میباشد بر مظلومیت خاندان پیامبر خواهم گریست تا زمانی که بنده ای در افق پرتوافشانی کند و تا وقتی که منادیگری به نیکی و صلوات بانگ بردارد بر آنها اشک خواهم فشاند مادامی که خورشید بدمد و سپس غروب نماید و هر شامگاه و بامداد بر ایشان گریه سرخواهم داد چرا باید شهر پیامبر و خانه و کاشانه او به ویرانی گراید در حالی که آل زیاد در حجره ها مسکن گزینند. چرا باید آل زیاد در کاخها آسوده و ایمن زندگی کنند در حالی که خاندان گرامی پیامبر از گرما و سرما در امان نباشند اگر نبود آن مغتنمی که امروز یا فردا انتظار فرجش را میکشم هر آینه در حسرت و اندوه آنچه که بر خاندان پیامبر له می رفت جان می باختم نهضت امام و پیشوایی که قطعاً قیام خواهد کرد و با نام خدا شمشیر انتقام از نیام بیرون خواهد آورد و مایه خیر و برکت خواهد شد حق و باطل را در میان امت متمایز خواهد ساخت و نیکان و بدکاران را به سزای کردار خویش خواهد رسانید. بنابراین ای جان به ستوه آمده ام شادی و صبوری پیشه کن البته دور نخواهد بود هر زمان منتقم حقیقی دست انتقام از آستین بیرون آورد قصیده دعبل خزاعی طولانی است و یکصد و بیست بیت دارد که به نقل همین چند بیت بسنده شد وقتی دعبل (ره) از قرائت قصیده خود فراغت یافت امام از جای مبارک برخاست و به دعبل فرمود بیرون مرو سپس کیسه ای مشتمل بر یکصد دینار برای دعبل فرستاد و از کمی آن عذرخواهی کرد دعبل کیسه حاوی دینار را برگرداند و عرض کرد: به خدا سوگند برای دریافت صله و انعام خدمت حضرت نرسیدم بلکه آمدم خدمت ایشان سلامی عرض کنم و به دیدار چهره مبارکشان تبرک جویم. البته وضع مالی من خوب است و الحمد لله - بی نیازم. اگر مایل است چیزی از لباسش به من عطا فرماید تا به آن تبرک جسته بعنوان تبرک با خود داشته باشم چه اینکه این تبرک جستن خیلی دوست ها دارم امام رضا پیراهنی از خز به او بخشید و کیسه دینار را هم برگرداند و به غلام فرمود: به دعبل بگو اینها را بگیرد و رد نکند که به صرف آنها احتیاج پیدا خواهد کرد. (الفصول المهمه)