ساختن ساعت در زمان حضرت رضا (ع)
علی بن مهران چنین نقل کرده است :
من از جانب حضرت رضا علیه السلام مأموریت یافتم که ساعت زنگ داری بسازم چون کار ساختن ساعت به پایان رسید و آن را از نظر امام گذرانیدم مورد توجه فراوان قرار گرفت.
به عقیده مورخین ساعت از اختراعات مسلمانان بوده و بعدها به وسیله اروپاییان تکمیل گردید و به صورت امروزی درآمد. شایستگی بیشتر حضرت امام رضا نسبت به دیگر فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع) مورد تصدیق دوست و دشمن است. وقتی حضرت موسی بن جعفر وفات یافت حضرت رضا در مدینه اقامت داشت و اوقات خویش را به طاعت و عبادت خداوند میگذرانید و در نشر علم و دانش سعی فراوان مبذول میفرمود.
شیعیان علی بن ابیطالب در زمان حضرت رضا جرأت پیدا کردند و علناً به تبلیغ مذهب شیعه پرداختند و مبلغینی به شهرها و ولایات اعزام داشتند تا به نام آن حضرت مردم را دعوت کنند و بدین ترتیب بنیان مذهب شیعه مستحكم گردید.
حضرت رضا نسبت به زیر دستان بسیار مهربان و همیشه حافظ حقوق مردم زحمتکش بود. مثلاً یک روز وقتی داخل منزل گردید مشاهده فرمود که عده ای از غلامان مشغول کاه گل مالی آخور اسبها هستند و در میان آنها غلام سیاهی را دید که قبلا ندیده بود. سئوال فرمود: این شخص چه کاره است؟
عرض کردند: این غلام بیکار بود و از ما خواست تا به او اجازه دهیم در کار با ما کمک کند ما هم قبول کردیم و او مشغول کار شد.
حضرت فرمود: آیا با او طی کرده اید که روزی چند اجرت بگیرد؟
عرض کردند: با او قرار نگذاشتیم، زیرا خودش گفته هر مبلغی که به او بدهیم، راضی خواهد بود.
حضرت فرمود مگر من به شما دستور ندادم هر وقت کارگری را به کار میگمارید قبلا اجرتش را طی کنید؟ زیرا چنانچه در آخر کار چندین برابر اجرت واقعیش را هم به او بپردازید، باز پیش خود خیال میکند آنچه به او داده شده کمتر از اجرت حقیقی اش بوده اما وقتی که قبلا با او طی کردید، اگر کمترین کمکی با و بکنید، ممنون خواهد شد.
مأمون خلیفه عباسی که از مادری ایرانی به دنیا آمده و در ایران پرورش یافته بود خود را ایرانی می دانست و تعصب عربی نداشت. ضمناً نسبت به علويين، مخصوصاً بني فاطمه ارادت مخصوصی می ورزید و به علی بن موسى الرضا علاقه خاصی داشت روی همین اصل بود که تصمیم گرفت آن حضرت را به خراسان دعوت کند. بدین منظور رجاء بن ضحاک را که بسیار مورد توجه و اعتمادش بود خواست و پس از دادن تعلیمات کافی روانه عراق ساخت.
این نقشه را فضل بن سهل که از شیعیان بود، طرح کرد و در سال ۲۰۰ هجری رجاء بن ضحاک باتفاق فرناس» که از محارم خلیفه محسوب میشدند، به دستور مأمون با نامه مفصلی به مهر و امضاء خليفه روانه مدینه گردیدند و مخصوصاً به ضحاک تأکید شد که حضرت رضا را با نهایت شکوه و جلال حرکت دهد و در طول راه مواظب باشد که کوچکترین ناراحتی پیش نیاید. وقتی نامه مأمون به دست حضرت رضا علیه السلام رسید و از مضمون آن آگهی یافت و دانست که مأمون خیال دارد مقام ولیعهدی را به حضرتش تفویض کند خواست از قبول این امر سرباز زند.
موکب مبارک امام هشتم پس از وداع از قبر مطهر پیغمبر در اول سال ۲۰۱ هجری با شکوه فراوان به سوی عراق روان گردید تا از آن جا به جانب ایران حرکت نماید.
به دستور مأمون هودج مخصوص خلیفه را بر قاطر نهادند و حضرت را در آن هودج نشانیدند.
گروه عظیمی از رجال و بزرگان عرب در التزام رکاب امام رضا حرکت کردند.
در تواریخ آمده است که وقتی موكب مسعود حضرت رضا به شهر اهواز وارد شد به علت گرمی هوا مزاج مبارک امام را کسالت عارض گردید.
ابوهاشم که یکی از دوستداران امام علیه السلام بود، با آن که از محل سکونتش تا اهواز فاصله زیادی بود وقتی خبر ورود آن حضرت را به اهواز شنید به خدمت امام شتافت و همین که از ناراحتی و کسالت حضرت رضا مستحضر گردید، بی درنگ طبیبی آورد. چون طبیب به بالین امام رسید حضرت رضا شخصاً نام گیاهی را با خصوصیات آن به طبیب فرمود. طبیب عرض کرد که هیچ کس در این شهر چنین گیاهی را که میفرمایید نمی شناسد و تصور هم نمیکنم در این فصل پیدا شود.
حضرت رضا فرمود اگر این گیاه پیدا نمی شود، پس مقداری نیشکر بیاورید.
طبيب مجدداً به عرض رسانید این دیگر از اولی تعجب آورتر است زیرا موسم نیشکر در این فصل نیست.
امام فرمود ولی من میدانم هر دو چیزی که خواستم در همین فصل در این سرزمین پیدا میشود. هم اکنون به نشانی که می دهم کسی را بفرستید چون به آن نقطه رسید، مردی را ملاقات خواهد کرد وقتی اسم آن گیاه و نیشکر را بگوید بدون شک آن شخص طریق به دست آوردنش را نشان خواهد داد.
ابوهاشم برای امتثال امر امام شخصاً روانه شد و چون به محل موعود رسید، شخصی را با لباس سیاه ملاقات کرد و از او طریق به دست آوردن آن گیاه و نیشکر را پرسید. آن شخص وقتی فهمید که آنها را برای امام علیه السلام می خواهد، مقداری نیشکر و آن گیاه را که در انبار خصوصی خود ذخیره داشت به ابوهاشم داد.
وقتی ابوهاشم مراجعت کرد طبیب از مشاهده آنها در تعجب شد، زیرا به تصور او در آن فصل نه نیشکر پیدا می شد و نه آن گیاه.
طبیب که چنین دید از ابوهاشم پرسید: ممکن است به من بگوئی این مریض کیست؟
ابوهاشم گفت: او نواده پیغمبر مسلمانان است.
طبیب متوجه شد که این امر غیر عادی فقط از جانب خاندان نبوت و مردان خدا آسان است.