کرامات رضویه - معجزات امام هشتم جلد دوم  ( صص 235-230 ) شماره‌ی 6381

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > اصحاب و راويان امام > اصحاب راستين > دعبل خزاعی

خلاصه

مشهور آن است که نام او دعبل بوده و دعبل بر وزن فلفل است و یک معنی آن ماده شتر توانا است و بعضی نامش را حسن و بعضی محمد و بعضی عبد الرحمن دانسته و کنیه او ابوعلی و یا ابا جعفر بوده و پدرش علی بن رزین خزاعی است و خزاعه یکی از قبایل معروف عرب است.بعضی اصل او را از کوفه دانسته اند لکن سکونتش در بغداد بوده و ولادتش در سال وفات حضرت صادق ۱۴۸ روی داده و از سعادت او این بود که عمرش طولانی در محبت اهل بیت عصمت شد و در سال دویست و چهل و شش وفات نمود.بنابر این دعبل زمان امامت چهار نفر از ائمه طاهرین را تا امام دهم درک نموده بلکه پنج نفر را اگر ولادتش پیش از وفات امام صادق بوده چون تاریخ روز و ماه ولادتش به دست نیامده فقط سالش ذکر شده.

متن

عنوان اول

در ذکر نام و کنیه و سال ولادت و ابتدای شاعری او تا وفاتش

بدانکه

مشهور آن است که نام او دعبل بوده و دعبل بر وزن فلفل است و یک معنی آن ماده شتر توانا است و بعضی نامش را حسن و بعضی محمد و بعضی عبد الرحمن دانسته و کنیه او ابوعلی و یا ابا جعفر بوده و پدرش علی بن رزین خزاعی است و خزاعه یکی از قبایل معروف عرب است.

بعضی اصل او را از کوفه دانسته اند لکن سکونتش در بغداد بوده و ولادتش در سال وفات حضرت صادق ۱۴۸ روی داده و از سعادت او این بود که عمرش طولانی در محبت اهل بیت عصمت شد و در سال دویست و چهل و شش وفات نمود.

بنابر این دعبل زمان امامت چهار نفر از ائمه طاهرین را تا امام دهم درک نموده بلکه پنج نفر را اگر ولادتش پیش از وفات امام صادق بوده چون تاریخ روز و ماه ولادتش به دست نیامده فقط سالش ذکر شده.

بالجمله آن جناب از مشاهیر شعرای عرب است که دارای طبعی روان و ادیب و فاضل و متعصب در دیانت و مادح اهل بیت عصمت و از اشراف شیعه و ممدوح علمای رجال است.

در منهج المقال فرموده است دعبل در ایمان و علو منزلت و عظم شان مشهور است و تصنیف نموده است کتاب طبقات الشعراء را و نیز کتاب الواحد في مثالب العرب و مناقبها انتهى.

و در تشیع وی بزرگان سنی و شیعه تردیدی ندارند و اشعارش در نهایت ملاحت و فصاحت و بلاغت است و مشتمل بر نکات معانی و بیان و محسنات بدیعیه است و آورده اند که اکثر اشعارش ضبط نشده به واسطه اشتمال آنها به بدگوئی اکابر و خلفاء وقت و از این جهت ارباب تألیف تقیه و رعایت حال اکابر نموده و از ضبط آنها خودداری کرده اند و نیز بسیاری از مدائح اهل بیت را کتمان نموده اند.

مع ذلک اشعار بسیاری از وی در دسترس است خصوص در مناقب و مصائب آل رسول .

و ابتدای شهرتش به شاعری در خلافت هارون الرشید بوده چنانکه از کتاب اغانی نقل شده که روزی یکی از خوانندگان مشهور در مجالس هارون شعری خواند که هارون را خوش آمد و پرسید گوینده این شعر کیست گفتند جوانی است از طائفه

خزاعه که تازه شروع به شعر گفتن نموده.

هارون دو هزار درهم با خلعتی برای او فرستاد و نیز نقل شده که وقتی خواننده ای نزد هارون از اشعار دعبل تغنی میکرد هارون را بسیار خوش آمد و امر کرد تا دعبل را حاضر کردند و او را برای همنشینی خود اختیار کرد و مدتی دعبل در بغداد به سر می برد.

لكن محبت و علاقه مندی دعبل به آل عصمت که لازمه ایمان است او را وادار میکرد که هجو و مذمت کند مخالفین ایشان را و چون خودش جسارتها و تعديات و جور و بی دینی خلفا را به اولاد علی و جگر گوشه های فاطمه زهرا از حبس کردن و کشتن و مسموم نمودن ایشان میدید و میدانست از این جهت ظالمان را که خلفای بنی امیه و بنی العباس بودند هجو میکرد و بدگوئی مینمود و خلفاء و ملوک از زبان او بیمناک بودند و دعبل نیز خائف و ترسان و فراری بود و با این حال باز دست از مدح مخالفین بر نمی داشت.

نقل شده است وقتی به یک نحوی مأمون را هجو کرد مأمون تهدید به کشتنش کرد این بود دعبل فرار کرد و رفت به نزد ابی دلف عجمی و چندی نزد او بود تا مأمون امانش داد و نیز نقل شده که وقتی معتصم را به قصیده ای هجو کرد که از جمله ابیاتش این است.

ملوک بنی العباس في الكتب سبعة

ولم تاتنا عن ثامن لهم كتب

كذلك اهل الكهف في الكهف سبعة

خيار اذا عدوا و ثامنهم كلب

وانی ارى فضلا عليك لكلبهم

لانک دو ذنب وليس له ذنب

و بعضی این ابیات را با تغییری در هجو مأمون دانسته لكن صحيح همان است در مذمت معتصم گفته زیرا که هفتم از خلفای عباسی برادرش مأمون بوده بدین ترتیب اول سفاح دوم منصور سوم مهدی چهارم هادی پنجم هارون ششم امین هفتم مأمون هشتم معتصم بوده و دعبل او را به منزله سگ قرار داده و از او به سگ تعبیر نموده بلکه زیاده مذمت کرده به اینکه به معتصم گفته برای تو مرتبه بلندتری از سگ میباشد و آن این است که سگ اصحاب کهف گناهی نداشته و تو بار گناه را بر دوش خود نهاده ای در هر حال دعبل از هجو مخالفین خودداری نمی کرد و از این جهت از ترس در خفا عباسیان میزیست که در شرح قصیده نقل نموده که احمد بن مدبر گفته است وقتی دعبل را ملاقات کردم به او گفتم (انت اجسر الناس) تو جسورترین مردمی که مانند مأمون کسی را هجو میکنی و میگوئی

اني من القوم الذين سيوفهم

قتلت اخاک و شرفتک بمقعد

رفعوا محلک بعد طول خموده

واستنقذوك من الحضيض الأوهد

دعبل در جواب فرمود چهل سال است که من چوب دار خود را به دوش خود برداشته ام و به فکر این هستم مرا به پای دارم ببرد و هنوز کسی پیدا نشده و به روایتی گفته است پنجاه سال است چنانکه در روضات الجنات است و حقیر برای ترجمه دو بیت مذکور می گوید.

چون دعبل از قبیله خزاعه بوده و قاتل امین برادر مأمون طاهر بن حسين خزاعی بوده لذا دعبل خطاب به مأمون کرده و گفته است من از آن طائفه ای هستم که شمشیرهای ایشان برادر تو را از پای در آورد و کشت و تو را آن وقت بر تخت خلافت نشانید و نام تو را بعد از مدتی خمول و گمنامی بر زبانها آورد و از پستی به اوج عزت و خلافت رسانید.

بالجمله جناب دعبل آخر عمر در پیری در سال ۲۴۶ به سن نود و هشت سالگی اقتدا کرد به موالیان خود یعنی به فیض شهادت فائز گردید.

چنانکه در شرح قصیده نقل نموده که به ملک بن طوق گفتند دعبل تو را هجو کرده است او هم قصد نمود کشتن دعبل را و چون دعبل فهمید به جانب بصره فرار کرد و از آنجا به اهواز و ابن طوق دو هزار درهم به یک نفری داد برای کشتن دعبل آن یک نفر هم در جستجوی دعبل بر آمد تا او را در قریه ای از نواحی شوش یافت.

پس شبی بعد از نماز عشاء خود را به دعبل رسانید و عصای آهنین زهر داری به پشت پای او فرو کرد که از پای در آمد و صبح آن شب به رحمت الهی واصل گردید رحمة الله علیه.

و شوش از پایتختهای ایران بوده و اکنون در شش فرسخی شوشتر است و مرحوم حاج شیخ عباس قمی در هدية الزائرين فرمايد قبر حضرت دانیال پیغمبر در شوش است و بارگاه عظیمی بر آن ساخته اند انتهی و در عیون شیخ صدوق از ابی نصر محمد بن حسن کرخی کاتب روایت کرده است که گفته من خود دیدم بر قبر دعبل این ابیات نوشته بود.

اعد الله يوم يلقاه

دعبل ان لا اله الا هو

يقولها مخلصاً عساه بها

يرحمه في القيمة الله

الله مولاه والرسول ومن

بعد همافا لوصى مولاه

یعنی مهیا کرده است دعبل برای خدای خود در روز قیامت هنگامی که خدا را ملاقات میکند کلمه طیبه لا اله الا الله را یعنی خدائی نیست جز ذات مقدس او و این کلمه لا اله الا الله را با اخلاص میگوید شاید به همین کلمه شهادت دادن به وحدانیت خدا پروردگار بر او رحمت فرماید و دیگر آنکه خدای تعالی آقا و صاحب اختیار اوست و بعد از خدا و رسول مولای او وصی رسول خدا على بن ابی طالب است صلوات الله عليه.

در مجالس المؤمنین است که شیخ اجل ابوالفتوح رازی خزاعی در تفسیر (شهد الله انه لا اله الا هو گفته است این ابیات را دعبل هنگام رحلتش به نظم آورد و وصیت نمود که آنها را در کفنش بگذارند و چنان نمودند.

و پس از اینکه از دنیا رفت کسی او را در خواب دید و از او پرسید که ما فعل الله بک خدا با تو چه کرد گفته بود خدا بر من ترحم فرمود به واسطه آن دو بیت.

و نیز در عیون است باب ۶۶ که داود بکری گفته است که من از علی پسر جناب دعبل شنیدم که میگفت چون پدرم خواست از دنیا برود هنگام احتضارش نگاه کردم دیدم روی او متغیر شد و زبانش گرفت و بند شد و رویش سیاه گردید چون چنین دیدم پریشان شدم و شیطان مرا وسوسه کرد به نحوی که نزدیک شد از طریقه و مذهب او برگردم.

لکن پس از سه روز او را در خواب دیدم در حالتی که جامه ای سفید پوشیده بود و کلاه سفیدی بر سر داشت من چون او را به آن حال دیدم قلت له يا ابت ما فعل الله بک گفتم ای پدر خدای تعالی با تو چه کرد گفت ای فرزند آنچه تو دیدی از سیاه شدن روی من و بند شدن زبان من به جهت آن بود که من در دنیا شراب خواری داشتم و به همان حالی هم که مرا دیدی بودم تا وقتی که ملاقات کردم حضرت رسول خدا پیغمبر اکرم را و دیدم آن بزرگوار جامه های سفید در بردارد و کلاه نورانی سفیدی بر سر مبارک او است فقال لى انت دعبل چون نظر مبارکش به من افتاد فرمود توئی دعبل عرض کردم آری یا رسول الله فرمود بخوان برای من از اشعاری که درباره فرزندان من گفته ای پس من این دو شعر را خواندم.

لا اضحك الله من الدهر ان ضحك

و آل احمد مظلومان قد قهروا

مشردون نفوا عن عقر دار هم

كانهم قد جنوا ما ليس يغتفروا

یعنی خدای تعالی خندان نگرداند دندان روزگار را اگر روزی یا وقتی بخواهد بخندد و شادی کند و حال آنکه آل پیغمبر همه مظلوم و ستمدیده و مقهور شدند و ظالمان ایشان را از خانه های خودشان بیرون و دور کردند.

گویا ایشان گناهی را مرتکب شده اند که آمرزیده نمی شود و من چون این دو بیت را خواندم رسول خدا فرمود احسنت مرا تحسین فرمود و درباره من شفاعت فرمود و جامه هایی را که در برداشت به من خلعت داد و اینک نگاه کن ببین اینها جامه های پیغمبر است که در بر من است.

حقیر گوید اگر دعبل در خواب از ظلم ظالمان اشعاری خدمت پیغمبر اکرم به عرض رسانیده شاعری هم در بیداری خطاب به رسول خدا ﷺ نموده چنین گفته است

قم يا رسول الله وانظر ماجرى

في كربلا لبنيك من خصائها

فلقد غدو اطعم الردى بيد العدى

قتلى و اسرى في السبا كامائها

هذا الحسين بها على عفر الثرى

في حلة حمرا بنسج دمائها

مقطوع راس هشمت اضلاعه

عريان من اثوابه بعرائها

حيكت له قمصان ترب اغبر

من مور ارباح الفلا و هوائها الخ

مفادش این است که میگوید ای پیغمبر خدا یک نگاهی به زمین کربلا بفرما ببین دشمنان با فرزندانت چه رفتار کرده اند اولادت را دو قسمت نموده اند یک قسمت را طعمه شمشیرها قرار داده اند و یک قسمت دیگر را دستگیر و اسیر نموده اند و نگاه کن ببین بدن عزیزت حسین برهنه روی خاک گرم افتاده و همه جامه های او را برده اند.

لکن یک حله قرمزی به بدن مجروح او است و آن جامه قرمز از خون بدن شریف آن حضرت است و لا حول و لا قوة الا بالله.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه