سیره امام رضا  ( صص 39-38 ) شماره‌ی 6434

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > قبول نکردن امام پيشنهاد وزارت را

خلاصه

حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: به خدا قسم پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین - عليهم السلام - و آن حضرت از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - برایم حکایت کرده است که من قبل از تو به وسیله زهر ستم از دنیا میروم و ملائکه آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در بلاد غربت کنار هارون دفن خواهم شد ...... مأمون گفت: شما میخواهید خلافت را نپذیرید تا مردم بگویند شما زاهد و پارسا هستید. حضرت فرمود به خدا سوگند از وقتی خداوند مرا آفریده دروغ نگفته ام و در دنیا به وسیله دنیا زهد پیشه نکرده ام من میدانم منظورت چیست تو میخواهی مردم بگویند علی بن موسی الرضا زاهد و پارسا نیست و دنیا از او برگشته بود اکنون دیدید که چگونه به طمع خلافت ولی عهدی را قبول کرد.

متن

حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: به خدا قسم پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین - عليهم السلام - و آن حضرت از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - برایم حکایت کرده است که من قبل از تو به وسیله زهر ستم از دنیا میروم و ملائکه آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در بلاد غربت کنار هارون دفن خواهم شد ...... مأمون گفت: شما میخواهید خلافت را نپذیرید تا مردم بگویند شما زاهد و پارسا هستید. حضرت فرمود به خدا سوگند از وقتی خداوند مرا آفریده دروغ نگفته ام و در دنیا به وسیله دنیا زهد پیشه نکرده ام من میدانم منظورت چیست تو میخواهی مردم بگویند علی بن موسی الرضا زاهد و پارسا نیست و دنیا از او برگشته بود اکنون دیدید که چگونه به طمع خلافت ولی عهدی را قبول کرد. مأمون خشمگین شد و گفت ولایت عهدی را بپذیر و گرنه به زور و ادارت میکنم و اگر نپذیرفتی گردنت را میزنم حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: داد. خداوند مرا از این که با دست خود خویشتن را به کشتن دهم نهی کرده است. حال که چنین است هر کاری که مایلی انجام بده من ولایت عهدی را در صورتی قبول میکنم که در عزل و نصب فرمانداران و حاکمان و امور حکومت دخالت نداشته باشم و راه و روش مردم را تغییر ندهم و از دور مشاور تو باشم.» مأمون نیز به همین مقدار راضی شد و حضرت را ولی عهد خود قرار یاسر خادم گفت وقتی امام رضا - علیه السلام - ولی عهد شد دیدم دستهای خود را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تو میدانی که به زور ولایت عهدی را پذیرفتم مرا مؤاخذه نفرما همان چنان که یوسف پیامبر را مؤاخذه نکردی وقتی که عهده دار فرمانروایی مصر شد. ریان گفت خدمت امام رضا - علیه السلام - رسیدم و عرض کردم ای فرزند رسول خدا مردم میگویند شما ولایت عهدی مأمون را چگونه پذیرفتی با این که زاهد و پارسا هستید؟ حضرت فرمود: خدا میداند که به میل خود نپذیرفتم وقتی بین کشته شدن و قبول ولایت عهدی مخیر شدم ولایت عهدی را پذیرفتم تا کشته نشوم وای بر مردم مگر مردم نمیدانند یوسف با این که پیامبر بود مجبور شد که متصدی خزانه عزیز مصر که مشرک بود شود و گفت: اجعلنى على خزائن الارض اني حفيظ عليم من نیز به پذیرفتن ولایت عهدی مجبور شدم. و محمد بن عرفه گفت به حضرت رضا - علیه السلام - عرض کردم چه موجب شد که ولایت عهدی را پذیرفتی فرمود آنچه جدم امیرالمؤمین - علیه السلام - را وادار کرد که در شورا وارد شود.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه