بحث و مناظره
مأمون در سیاست مزدورانه خود علیه امام توطئه های دیگری نیز اندیشیده بود؛ او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج میبرد میکوشید با روبرو کردن دانشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره علمی و استفاده از دانش امام شکستی بر آن گرامی وارد سازد تا شاید به این وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد و در نظر مردم امام را بی مایه و بی مقدار سازد؛ اما این خدعه و مکر مأمون نتیجه ای جز افزایش عظمت امام و شرمساری مأمون نداشت و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان میدرخشید که خفاش مزوری چون مأمون را هر بار در آتش حسد کورتر می ساخت.
شیخ صدوق فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش می زیسته است مینویسد: مأمون از متکلمان گروههای مختلف و گمراه افرادی را دعوت می کرد و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند و این به جهت رشگ و حسدی بود که نسبت به امام در دل داشت؛ اما آن حضرت با کسی به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت امام اعتراف کرد و به استدلال امام سر فرود آورد.».( بحار، ج ۴۹، ص ۱۷۵-۱۷۶ ) نوفلی میگوید: مأمون عباسی به فضل بن سهل فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون؛ جاثلیق و رأس الجالوت و بزرگان صائبین و بزرگ هربذان و پیروان زرتشت و نسطاس رومی و متکلمان (جائلیق رئیس اسقفان مسیحی، رأس الجالوت رئیس علمای یهود صائبین فرشته پرستان یا ستاره پرستان یا کسانی که به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند هرید مغرب هرید است و به خادم آتشکده و قاضی گبران و آتش پرستان گفته می شود. نسطاس: پزشک رومی، متکلمان کسانی که در علم عقائد، مهارت داشتند. ) را جمع کند، فضل ایشان را گرد آورد.
مأمون به وسیله یاسر متصدی امور امام رضا از امام تقاضا کرد در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد. چون یاسر بازگشت امام به من فرمود: ای نوفلی تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است؛ از این که مأمون مشرکان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه میفهمی؟»
گفتم: فدایت شوم میخواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد.
فرمود: آیا میترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟
گفتم: «نه به خدا سوگند هرگز چنین بیمی ندارم و امیدوارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند».
فرمود: «ای نوفلی دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان میشود؟
گفتم: «آری».
فرمود: «آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صائبین با زبان عبری خودشان بر هربدان با زبان پارسیشان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال کنم آنگاه که هر دسته ای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گرائیدند مأمون در می یابد مسندی که بر آن تکیه کرده است حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان میگردد و بعد امام فرمود: «وَلَا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمُ ....
بامداد دیگر امام به مجلس آنان آمد راس الجالوت عالم یهودی گفت: «ما از تو به جز از تورات و انجیل و زبور داود و صحف ابراهیم و موسی نمی پذیریم(راس الجالوت یهودی بود و به انجیل ایمان نداشت ولی به آن آشنایی داشت و میخواست از این راه نیز امام را در حضور مسیحیان
بیازماید لذا تقاضا کرد که امام به انجیل نیز استدلال کند.) آن حضرت قبول کرد و با آنان به تورات و انجیل و زبور برای اثبات پیامبر به تفصيل استدلال فرمود؛ آن گرامی را تصدیق کردند و نیز با دیگران بحث کرد و چون همه خاموش ماندند فرمود: ای گروه اگر در میان شما کسی مخالف است و پرسشی دارد بی شرم و بیم بگوید
عمران صابی که در بحث و علم کلام بی نظیر بود گفت ای دانشمند! اگر این نبود که خود به پرسیدن دعوت کردی پرسشی نمیکردم زیرا من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفتم و با متکلمان آن سرزمینها سخن گفتم کسی را نیافتم که وحدانیت خدای را بر من ثابت کند.
امام به تفصیل برهان اثبات خدای واحد را برای او بیان فرمود،( برهان مفصل و رزقی که امام در آن مجلس بیان فرمود در کتاب توحید صدوق ذکر شده است ) عمران قانع شد
و گفت: «سرور من دریافتم و گواهی میدهم که خدا چنان است که شما فرمودی و محمد بنده اوست که برای هدایت و با دینی درست برانگیخته شده، آنگاه به قبله رو کرد و به سجده افتاد و اسلام آورد. متکلمان چون سخن عمران صابی را شنیدند دیگر چیزی نپرسیدند و در پایان روز مأمون برخاست و با امام به درون خانه رفتند و مردم پراکنده شدند. (توحید صدوق، ص ۴۲۹-۴۲۷ و اتباة الهداة، ج ۶، ص ۴۹۴۵)