سخاوت و بخشش امام
سخاوت یکی از فضایلی است که از صفت عفت سرچشمه میگیرد و از مراتب متوسطه دهش شمرده میشود و آن این است که مال در مورد مناسب باندازه مقتضی مصرف شود
سخاوت وقتی مورد ستایش است که ناشی از حالت نفسانیه و به ملاحظه نفس سخاوت واقع شود زیرا ممکن است مردم بملاحظه اغراض نفسانی و هدف خارجی از قبیل خود نمائی و شهرت جوئی و يا بمقصود دفع ضرر از خود و خانواده خود سخاوت ورزند .
ای بسا امساك كز ا نفاق به
مال حق راجز با مرحق مده
و نیز کسانی بطمع جلب مال دیگری اقدام بدهش مینمایند چنین مردمی اگر چه عملا سخاوت دارند ولی سخی نامیده نمیشوند و کسانی از راه اسراف و ندانستن قدر مال سخاوت دارند مانند مردمی که بوسیله ارث مال فراوان پیدا کنندور نجی در جمع ثروت نبرده باشند البته اینان نیز سخی شمرده نشوند بنابر این سخاوت فقط در اشخاصی مورد تقدیر وستایش است که دارای ملکات فاضله و بلکه مظهر اوصاف و کمالات الهیه باشند معلوم است که اوصاف فاضله از چنین کسانی که نمونه کامل انسانیت هستند در مورد خود بکار برده میشود و ممکن است در عین اینکه خود در تنگنای احتیاج واقع شوند حاجت دیگران را بر خود مقدم شمارند .
سید او لیا علی ع در وصف پیغمبر اکرم ص میفرماید « كانَ رَسُولُ الله ص اجودَ النَّاسِ كَفَا وَأَكْرَمَهُمْ مُخَالَطَةٌ مِّنْ خَالَطَهُ فَعَرَفَة احبه » یعنی آنحضرت سخی ترین مردم بود و دست او بخشنده ترین دستها بود و گرامیترین مردم بود در معاشرت کسیکه با آن حضرت ارتباط و آشنائی پیدا می کرد بی اختیار او را دوست میداشت
حضرت رسول فرمود : «أَنَا أَديبُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ اديبي أَمَرَنِي رَبِّي بِالسَّخاءِ وَ الْبَرِّ وَنَهَا نِي عَنِ الْبُخْلِ وَالْجَفَاء وَ مَا شَى أَبْعَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ مِنَ النَّخْلِ وَسُوءِ الْخُلْقِ وَ إِنَّهُ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الطِّينُ العَسَلَ »
يعنى من ادب آموخته خدایم و علی ادب آموخته من است خداند مرا بسخاوت و نیکی امر کرده و از بخل و آزار نهی فرموده، و پیش خدا چیزی بدتر از بخل و بدخوئی نیست، زیرا بخل عمل را تباه میکند همانطور که گل و خاك عسل را فاسد مینماید .
صدوق در فقیه از حضرت رسول ص نقل میکند که آن حضرت فرمود: ( مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَفَقَةِ) يعني هر كس يقين به عوض داشته باشد در انفاق سخاوت میورزد که خدا میفرماید : (٣٤) آيه ٣٨) (وما انفقتم من شيئى فهو يخلفه وهو خير الرازقين) یعنی هر چیزی را که شما در راه خدا خرج کنید خدا پاداش آنرا میدهد و او بهترین روزی دهندگان است (۱) مجلسی اول در شرح من لا یحضره الفقیه میفرماید : و ظاهر خلف و عوض آنست که خداوند پاداش را در دنیا با وکرامت میفرماید بقرینه آنکه فرموده است خدا بهترین روزی دهندگان است و اگر شما روزی خود را بدیگران بدهید البته روزی شما را خواهد داد) و مولوی معنوی مضمون این حدیث را در مثنوی نظم فرموده که :
گفت پیغمبر که هر کو از یقین
داند او پاداش خود در یوم دین
که یکیراده عوض پیش آیدش
هر زمان جود دگرگون زایدش
ترك شهوتها و لذتها سخاست
هر که در شهوت فروشد بر نخاست
گفت پیغمبر که دایم بهر پند
دو فرشته خوش ندائی میکنند
که الهی منفقان را دوست دار
هر درمشان را عوض ده صدهزار
ای خدایا ممسکان را در جهان
تو مده الا زیان اندر زیان
سخاوت شاه اولیا علی (ع) و بذل انگشتر به سائل و نزول آیه معروف است.
حضرت رضاع پس از پدران بزرگوارش بالاترین درجه سخا را داشته است.
محدث قمی از صدوق و او از احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی نقل میکند که من نامه حضرت ابوالحسن رضا ٤ را خواندم که بحضرت ابو جعفر امام نهم نوشته بود و آن این است :
ای ابوجعفر شنیدم غلامان تو در موقع سواری ترا از درب كوچك خانه ات بیرون میآورند برای اینکه نمیخواهند بکسی از تو خیری برسد ، بحق خودم بر تو از تو خواهش دارم که ورود و خروج خود را همیشه از درب بزرگ خانه قرار دهی و همیشه همراه تو پول نقره و طلا باشد تا اگر کسی از تو چیزی بخواهد با و بدهی ، و هر کس از عموهای تو از تو پولی بخواهد از پنجاه دينار (۱) جرجی زیدان در تاریخ تمدن والاسلام میگوید : (ج ۱ ص ۹۷ ) دینار کلمه ایست از لاتین گرفته شده و اصلا بيك پارچه نقره گفته میشد که بمیزان ده آس باشد و آس یکدر هم از در همهای روم بوده است و اشتقاق آن از کلمه ( Deni ) دنی است بمعنی ده . ) کمتر باومده، و هر قدر زیاد باشد باختیار تو است ، و اگر از عمه های تو چیزی از تو بخواهند کمتر از بیست و پنج دینار مده و زیاد دادنش را اختیار داری، من میخواهم که خدا ترا بواسطه دهش و انفاق بلند کند و فانفق ولا تحش من ذى العرش اقتاراً بذل كن و مترس ، خداوندی که عرش را آفریده ، کار را بر تو تنگ نمیکند .
سبط بن جوزی (۱) ابو المظفر يوسف بن قزاوغلی بغدادی معروف بسبط بن الجوزي در ٨٦٤ در گذشته و در کوه قاسيون دمشق بخاک سپرده شده است وی نواده ابو الفرج عبد الرحمن بن على بكرى حنبلي مفسر محدث صاحب تألیفات معروفه است که وفاتش در ۶۷۹ هجری اتفاق افتاده است و بدین جهت معروف به سبط بن جوزی شده است)
در تذکره خود میگوید: حضرت رضاع در دوره خود سخی ترین و با تقوی ترین مردم بود و ابو نواس شاعر (۱) (۱) حسن بن هانی شاعر معروف، ابن الندیم در الفهرست می نویسد که پیش از حرکت مأمون از خراسان در سال ۲۰۰ هجرت در گذشت در منتهی المقال مینویسد که حکایات ذم و قدح درباره وی بسیار است لکن در کتاب معتبری نیست ) قرن دوم هجرت که مدیحه هایش اختصاص بهارون الرشید داشت در دربار مامون نیز سخن سرائی میکرد و بمناسبت ولايتعهد همايون آن حضرت در قطعه ای امام را می ستاید :
قيل لي انت أوحد الناس فی
كل كلام مِنَ الْمَقَال بِذِيهِ
لَكَ مِنْ جَوْهَرِ الكَلام بديع
يثمر الدرفي يدى مُجْتَنِيهِ
فَعَلَى مَا تَرَكْتَ مَدْحَ بن موسى
وَ الْخِصَالِ الَّتِي تَجَمَعَنَ فِيهِ
قُلْتُ لَا أَهْتَدَى لِمَدْحِ إِمَامٍ
كَانَ جِبْرِيلُ خَادِمًا لِأَبِيهِ
یعنی : بمن میگویند که تو در هر نوع از سخن میان سخنوران یگانه مردم هستی و در سخنوری فنونی را دارا هستی که گوهرهای گرانبها را در دست خوانندگان میریزی پس بچه جهت از ستایش پسر موسى (ع) و فضایل اخلاق او لب فرو بستی؟ در پاسخ گفتم مرا توانائی نیست بستایش امامی که جبرئیل از خدمتگزاران پدرش بود (1) محدت قمی گوید این شعر را ابونواس پس از انتصاب آنحضرت بولا يتعهد با امر مامون در مجلس مامون سرو دو مامون آفرین گفت و همان پاداشی که بشعراء دیگر میداد با بونواس هم داد ..
در بعضی روایات این فرد نیز در دنباله شعر ابو نواس ذکر شده است :
قَصُرَتْ السِّنُ الفَصَاحَةِ فِيهِ
وَلِهَذَا القَريضُ لا يَحْتَوِيهِ
یعنی زبان فصحا از رسیدن بکنه ستایش وی کوتاه است و از همین جهت ستایش و مدح از اوصاف او کوتاه میآید .
مولوی چه خوب میفرماید :
مدح تعریف است و تخریق حجاب
فارغ است از مدح و تعریف آفتاب )
کلینی (۲) شیخ اجل ابو جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق رازی در سال ۳۲۹ در بغداد وفات فرموده ابن اثیروی را در قرن سوم هجری مجدد مذهب امامیه شمرده است قبرش در بازار بغداد نزديك جسر معروف است . )
از الیسع بن حمزه نقل میکند که من در مجلس حضرت رضا ع بودم و آن حضرت سخن میگفتم مردم زیادی از امام مسائل حلال و حرام می پرسیدند در اینحال مرد در از قد گندم گونی نزد امام آمد و گفت : « السّلام عليك يا بن رسول الله، يكنفر از دوسندران تو و پدران بزرگوارت هستم از سفر مکه برگشته و خرج سفر را گم کرده و نمیتوانم به مقصد بروم ، اگر شما کمکی بمن بفرمائيد مرا متنعم ساخته اید و وقتی بشهر خود رسیدم چون مستحق صدقه نیستم عین همان مبلغ را بفقرا میدهم
امام ٤ فرمود بنشین و زمانی با مردمان صحبت فرمودند تا مردم رفتند من وسیلمان جعفری و خثیمه پیش آنحضرت بودیم فرمود اجازه میدهید که بروم؟ سلیمان گفت اختیار با شماست آن حضرت توی خانه رفت و ساعتی نگذشت و بیرون آمد و در را پیش کر دو دست از بالای در بیرون کرد و فرمود: خراسانی کجاست گفت اینجا هستم فرمود این دویست دینار را بگیر و بمصرف هزینه های ضروری برسان و این مبلغ را برای خود مبارك بدان وتصدق كن و بيرون برو که نه من تو را ببینم نه تو مرا ، بعد آنشخص بیرون رفت - سلیمان گفت قربانت شوم احسانی فرمودید ولی چرا خود را نشان ندادید؟ فرمود از ترس اینکه مبادا ذلت سؤال را در چهره او به بینم از جهت بر آوردن نیاز او مگر نشنیدی که پیغمبر اسلام فرمود :
(الْمُسْتَتِرُ بِالحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِينَ حَجَّةً وَالْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْدُولٌ وَالْمُسْتَتِرُ بِها مَغْفُورُ لَه) یعنی کسی که در پنهان بکسی نیکی و دستگیری کند یا نیکیها و اعمال حسنه خود را بمردم آشکار نکند و مخفی بدارد فضیلت آن برابر هفتاد حج است و کسی که گناه را آشکار سازد خوار و مخذول است و هر کس گناه خود را از چشم مردم بپوشاند خدا او را بیامرزد ..
***
مجلسی اول در شرح زكوة من لا يحضره الفقيه از صفوان بن یحیی نقل میکند :
که یکی از آزاد کرده های حضرت رضاع بر او وارد شد آن حضرت فرمودند آیا امروز چیزی در راه خدادادی ؟ گفت نه فرمودچون خداوند بما پاداش و عوض را میرساند ، بقدر يك درهم نیز باشد در راه خدا بده .
وقتی مامون حضرت رضا ٤ را ولیعهد خود کرد شعرا از طرف به دربار خلافت آمده و آن حضرت را ستایش میکردند و هر از جمله شعراء که بدربار مأمون آمد دعبل بن علی خزاعی (1) ابو جعفر دعبل بن علی بن زرین خزاعی ، نیای وی بدیل بن ورقا از دعا کرده های پیغمبر بود ، و او خود از نوابغ ادبیات عرب شمرده میشود ، از تالیفات او كتاب الواحدة در مناقب و ومثالب اعراب وكتاب طبقات الشعرا که در ادبیات از اصول معتمده شمرده میشود و مرزبانی در معجم الشعرا بیشتر از آن نقل میکند مراجعه شود ص ۲۲۷ و ٢٤٩ و ٢٤٥ و ٣٦٧) و در روایت از اصحاب حضرت كاظم و رضا عليهما السلام است ولادتش در سال ١٤٨ و در سال ٢٤٨ در سن ۹۷ سالگی بشهادت رسید ) بود که پیش حضرت رضاع آمد و گفت من قصیده ای ساخته ام و عهد کردم پیش از شما بهیچکسی نخوانم فرمود بنشین وقتی مجلس قدری آرام شد فرمود بخوان قصیده را پس قصیده خود را شروع کرد و گفت :
مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تَلَاوَةٍ
وَمَنْزِلُ وَحِي مُقْفَرُ الْعَرَصَات (2) یعنی آموزشگاههای قرآن و آیات از تلاوت خالی شده و عرصه جایگاه وحی از آب و گیاه خالی شده است و این قصیده در آندوره معروف به قصیده مدارس آیات بوده است . )
ابراهيم بن عباس صولی (۱) ابراهيم بن عباس صولی خواهرزاده عباس بن احنف در سال ۲۴۳ در سر من رآی فوت شده وی از نویسندگان عراق بود در جوانی مشغول شعر و شاعری شد و آن را وسیله کسب خود قرار داده و از امر او فرمانروایان بوسیله آن انعام و پاداش میگرفت بعد پیش فضل بن سهل و زیر مامون بخراسان رفت و در خراسان بوسیله وی نویسنده یکی از سران لشکر شد) نویسنده و منشی فضل بن سهل که با دعبل آمده بود این شعر را انشاء کرد
أَزَالَتْ عَزَاءَ القَلْبِ بَعْدَ التَّجَلْدِ
مَصْارِعُ أَوْلَادِ النَّبِيِّ مُحَمَّدِه (2) یعنی پس از نهایت تحمل و شکیبائی صبر و قرار از من رفته است از جهت اندوه بر کشته شدن فرزندان پیغمبر (ص))
حضرت رضا ع بیست هزار در هم از همان پولهائی که باسم آن حضرت مسكوك بود باین دو نفر بخشید، دعبل ده هزار درهم سهم خودش را به قم برد و هر در همی را به ده در هم فروخت، وصدهزار در هم برای او گرد آمد (۳) و این موقعی بود که دعبل میخواست بوطن خود عراق برگردد ولی بگفته صاحب مجالس المؤمنین این ده هزار درهم را در عراق فروخت وصد هزار درهم برای او گرد آمد ) ابراهیم همان پولها را نگهداشت مقداری را هم هدیه کرد و مقداری را بخانواده خودش تقسیم کرد تا در گذشت و او را از همان پول کفن و تجهیز کردند .