میهمان طوس  ( صص19-20 ) شماره‌ی 6648

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > هنگامه خروج از مدينه

خلاصه

... جماعتی از اصحاب حضرت رضا (ع) از آن حضرت نقل می کنند که فرمود: زمانی که میخواستم از مدینه به سوی خراسان بروم خانواده خود را جمع کردم و دستور دادم بر من گریه کنند تا صدای گریه آنها را بشنوم. آنگاه بین آنان دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم دیگر به سوی آنان برنمی گردم. سپس دست فرزندم محمد را گرفتم و به مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله ـ بردم و او را به قبر چسباندم و به واسطه رسول خدا حفظ او را خواستار شدم. پس از آن همه پیروان خود را به شنیدن امر و اطاعت فرمان او سفارش کردم و خواستم از مخالفت با او بپرهیزند و بدانند که او جانشین من است

متن

روایت ۱

آن سال، علی بن موسی الرضا (ع) برای آخرین بار به مکه مشرف شد و پس ازئآن به خراسان رفت.

در این سفر من همراه او بودم و فرزند خردسالش محمد نیز با ما بود. امام ضمن طواف کعبه با آن خداحافظی کرد و در پایان طواف به مقام حضرت

ابراهیم (ع) برگشت و در آنجا دو رکعت نماز خواند.

فرزندش محمد نیز سوار بر دوش غلامش موفق، طواف می کرد. اما وقتی به حجر اسماعیل رسید از دوش موفق پایین آمد و زمانی دراز بر زمین نشست!

موفق گفت: «برخیز، فدایت شوم!

کودک گفت: «اراده برخاستن ندارم، مگر آنکه خدا بخواهد!

و این را که گفت آثار اندوه و نگرانی در چهره اش آشکار شد. 

موفق به حضور امام شتافت و جریان را باز گفت آن حضرت برخاست و نزد فرزندش آمد و به او گفت: «برخیز، نازنین من!»

کودک گفت: «اراده برخاستن ندارم!

امام فرمود: «چرا عزیزم؟»

فرزند گفت: «چگونه برخیزم در حالی که شما با خانه خدا به گونه ای وداع کردید که گویی دیگر بازگشتی در کار نیست!

پرده ای از غم و اندوه چهره امام را پوشاند. با لحنی دردمند گفت: «برخیز دلبندم!»

آنگاه محمد بن علی از جا برخاست...

امية بن على

روایت ۲

... جماعتی از اصحاب حضرت رضا (ع) از آن حضرت نقل می کنند که فرمود: زمانی که میخواستم از مدینه به سوی خراسان بروم خانواده خود را جمع کردم و دستور دادم بر من گریه کنند تا صدای گریه آنها را بشنوم. آنگاه بین آنان دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم دیگر به سوی آنان برنمی گردم. سپس دست فرزندم محمد را گرفتم و به مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله ـ بردم و او را به قبر چسباندم و به واسطه رسول خدا حفظ او را خواستار شدم. پس از آن همه پیروان خود را به شنیدن امر و اطاعت فرمان او سفارش کردم و خواستم از مخالفت با او بپرهیزند و بدانند که او جانشین من است.

شيخ يوسف بن حاتم

مخاطب

نوجوان ، جوان

قالب

کتاب داستان بلند و رمان