رفتار مأمون :
همان شب که خاتمه ماه رمضان و حلول ماه شوال سال ۲۰۱ هجری اعلام گردید و هنوز چند روز بیش از جریان ولیعهدی امام علیه السلام نگذشته بود، مأمون برای امام علیه السلام پیغام فرستاد، می خواهم شما فردا برای برگزاری نماز عید با مردم به مصلی روید و منظور از این عمل آن است که می خواهم مردم بدین وسیله از مقام فضل و بزرگواری آن حضرت آگاه شوند و دلها متوجه دولت جدید شود.
امام على الرضا علیه السلام در جواب پیغام مأمون به حاجب مخصوص او فرمود برو به خلیفه بگو تو خود از آنچه بین من و شما در قرارداد روی داده است بهتر از هرکس آگاه هستی چه اینکه من این امر را ضمن شرایطی چند پذیرفتم از آنجمله این بود که من از کارها برکنار باشم و در اینگونه امور دخالت نکنم.
مأمون دو مرتبه پیغام داد منظور اصلی من از اصرار در این امر این است که مقام و منصب جدید شما در میان مسلمانان روشن گردد و شما در قلب سپاهیان و زعمای قوم بلکه همۀ مردم جای باز کنید و آنها را از فضیلت و کرامتی که خداوند به شما عطا فرموده، آگاه سازیم و همانند این باشد که ما از همه مردم اعتراف گرفته ایم.
این قبیل پیامها و پاسخ ها هر یک مکرر بین امام علیه السلام و مأمون ردّ و بدل گردید و امام علیه السلام پافشاری و اصرار داشت در نخواندن نماز عید، اما مأمون هیچیک از معذرتهای امام را نپذیرفت و پیغام داد حتماً باید این کار انجام گردد.
امام علیه السلام چون چنین دید فرمود حال که ناچارم باید همانند رسول خدا و پدرم علی مرتضی نماز بگذارم مأمون پذیرفت و کلیه جهات امر را به نظر خود امام علیه السلام واگذار کرد و ابلاغ کرد به هر ترتیبی که مصلحت میبینی نماز بگذار دستور داد سران سپاه و صاحب منصبان و سایر رؤسای ادارات دولتی و طبقات مختلف برای اداء نماز به مصلی روند و نماز بخوانند.
سحرگاه عید فرا رسید از گوشه افق تاريك، سپيده دم نمایان شد، هوا روی به روشنی میرفت و خورشید اندک اندک با ناز و کرشمه خودنمائی می کرد مردم ،مرو زن و مرد پیر و جوان خرد و کلان فقیر و غنی از کلیه طبقات بسوی خانه امام على الرضا حرکت می کردند.
رجال و مأموران عالیرتبه صف کشیده بودند، سواره و پیاده در دو طرف به انتظار تشریف فرمائی امام علیه السلام ایستاده بودند، همه وضو گرفته
بودند، لباسهای پاکیزه و معطر پوشیده بودند وجد و نشاط بخصوصی در سیمایشان دیده میشد میدیدند امروز به نعمتی رسیده اند که تاکنون نه خود و نه گذشتگانشان دیده بودند دویست و اندی سال میگذرد که غاصبین بجای خاندان آل عصمت و طهارت نماز میخوانده اند. پیشوایان پیش از علی الرضا در خفقان و کناره گیری شدیدی بسر میبردند و برای حفظ اساس اسلام از حقوق خود دست برداشته بودند نماز عید را به ترتیب ابوبکر و عمر و عثمان و سپس معاویه و یزید و منصور و بالاخره پدران گذشته مأمون عباسی با مردم میخواندند و امام علیه السلام را از این حق مسلم محروم می داشتند اما امروز مردم میخواهند با فرزند موسی بن جعفر و نوه على مرتضی و فرزندزاده رسول خدا مانند زمان رسول خدا نماز بگذارند.(امروز بحمد الله در حکومت اسلامی ایران نماز عید فطر و بویژه نماز جمعه زنده شده و ائمه جمعه از ناحیه ولی امر نصب میشوند و نویسنده به سمت امامت جمعه شهر طرقبه از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی قدس سره در سال ۱۳۶۲ نصب شده و تاکنون در اقامه نماز جمعه انجام وظیفه نموده ام .)
اشک شوق به صورتها می غلطید و لبها برای ذکر خدا و یاد خدا به جنبش بود و برای رؤیت حجت خدا در روی زمین دقیقه شماری می کردند، امام علیه السلام در خانه مشغول انجام مقدمات نماز بود پس از اینکه غسل کرد عمامه بسیار نازک سفیدی با وضع خاص بر سر پیچید، به طوری که یک سر آن را روی سینه و سر دیگرش را به پشت انداخت خود را خوشبو و معطر نمود دامن جامه را به کمر زد تا نیمه ساق عصائی به دست گرفت و با پاهای برهنه خیلی آرام و متین و با نام خدا در عین حال خیلی باوقار و با عظمت و جلال با عده ای از غلامان که به دستور امام علیه السلام مانند امام پابرهنه و دامن به کمر زده و بند آستینها گشاده و به زبان تکبیر داشتند، از خانه قدم بیرون نهادند.
با این وضع شگفت انگیز امام علیه السلام را مردم دیدند، امام (ع) به محض اینکه از خانه خارج شد نگاهی بسوی آسمان صاف نمود، با صدائی که یک جهان شور و عشق معنوی در آن موج میزد و دلها را به لرزه در می آورد و جانها را به خود میکشید، چهار مرتبه فرمود:
الله اکبر، اندکی توقف نموده فرمودند: «الله اکبر، الله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام، والحمد لله على ما اولانا امراء لشگر و بزرگان شهر و تمام طبقات از مرد و زن کوچک و بزرگ بی اختیار کفشها را از پا بدر آوردند چه بسیار که چون کفشها به سختی بیرون می شد پاره کردند و به یکسو انداختند سواره ها از اسبها و مرکبهای خود فرود آمدند آنها که روی پشت بامها بودند به زیر آمدند، همه با امام هم آهنگ شدند و صداها به بانگ الله اکبر بلند شد.
شهر سر تا پا یک پارچه تکبیر و تسبیح و تهلیل شد، هنگامه ای به پا شد که تا آن زمان در هیچ جا دیده نشده بود مردم صداها را به تکبیر بلند کرده بودند، بعضی بلند میگفتند و عده ای زار زار می گریستند.
امام علیه السلام هر ده قدم که بر می داشت توقف میکرد و تکبیر را از سر میگرفت دلها از خوف خدا می لرزید چشمها اشک می ریخت، گویا همه چیز از در و دیوار زمین و آسمان همه و همه با امام همراهی میکردند به امام پاسخ می گفتند قلبها از مرکز حرکت نموده بود و به قلب و مرکز عالم امکان متوجه شده بود با آن همه صلابت و شکوه کبریائی در برابر آن مردم بی شمار و مسلمان آن هم بطرز رسول خدا، امام على الرضا عليه السلام حركت می کرد به راستی تماشائی بود غوغائی عجیب در شهر مرو به پا شده بود.
در همین اثناء اوضاع و احوال به مأمون گزارش شد و انقلاب و غوغای مردم را در متابعت امام علیه السلام به عرض رسانیدند، مأمون که فکر نمی کرد کار بدینجا برسد سخت اندیشناک شده و از همه بیشتر از آن همه توجه مردم به امام، متوحش شد در صدد چاره جوئی برآمد و با خواص و اصحاب سر و راز به مشورت پرداخت در این میان فضل بن سهل و عده ای دیگر شروع به سعایت نموده و خلیفه را بیش از پیش نگران ساخته.
فضل اظهار داشت: اگر رضا علیه السلام با چنین وضعی که دارد به مصلی برود و نماز بگذارد تردیدی نیست که محبت مردم چند برابر خواهد شد و آنگاه برای اخلالگران و آشوبگران فرصتی به دست می آید بخصوص از شورش سپاهیان و بعضی مردم دیگر خلیفه در امان نخواهد بود. بهتر آن است همین الساعه خلیفه کسی را بفرستد تا امام علیه السلام به منزل خود مراجعت کند و از خواندن نماز منصرف شود مأمون که آنقدر اصرار داشت امام علیه السلام به نماز برود بلافاصله حاجب مخصوصش را خواست و گفت هر چه زودتر برو و به حضرت رضا بگو رفتن به مصلی موجب ناراحتی شما شده و ما اسباب زحمت شما را فراهم آورده بیش از این راضی نیستیم رنج و آزار تحمل فرمائید آنکس که سال پیش برای نماز رفته، مأمور شد نماز عید را با مردم بخواند.
امام علیه السلام هنوز چیزی از منزل دور نشده بودند که با این پیام مأمون مواجه شدند، بدون تأمل کفش طلب نمودند و سواره به منزل برگشتند و مردم را در غمی پایدار و اشکی روان بجای گذاردند .( بحار، عیون ارشاد منتخب التواريخ و فصل الخطاب و محدثين عامه با مختصر اختلافی)
خواننده گرامی این اولین ضربه ای بود که از طرف مأمون ریاست طلب و مستغرق در مادیات به امام علیه السلام وارد آمد و تمام دو سال چنین سپری شد تا امام علیه السلام را مسموم نمود .
یاسر خادم امام علیه السلام میگوید در هر جمعه که آن حضرت از مسجد جامع بر می گشت به همان حالی که عرقدار و غبار آلود بود، دستها را
به طرف آسمان بر میداشت و میگفت پروردگارا اگر فرج و گشایش امر من در مرگ من است، پس همین ساعت در مرگ من تعجیل فرما. به حدی امام علیه السلام در این مدت در فشارهای سیاسی خلیفۀ عباسی قرار گرفته بود که از خدایش طلب مرگ می نمود.