زندگانی امام هشتم علی ابن موسی الرضا علیه السلام-بانضمام کرامات و معجزات و فضائل و فاجعه ی عاشورای رضوی  ( 250-253 ) شماره‌ی 6859

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مسلمان شدن عمران صابی

خلاصه

عمران صابی : بلی فهمیدم شهادت میدهم که خداوند من بر این نوع است که تو وصف نمودی و اورایگانه ثابت نمودی و شهادت می دهم که محمد بنده خاص او است و مبعوث شده است به دین حق و به راستی و درستی اینجا عمران به سجده افتاد روی به قبله نموده و شهادتین گفت و مسلمان شد.

متن

پایان مناظره عمران صابی و اسلام او :

عمران صابی : ای سید من شهادت میدهم که خداوند این است که تو وصف نمودی او را ولیکن یک مسئله دیگر برای من باقی مانده است.

امام علیه السلام : سئوال کن آنچه را اراده نموده ای.

عمران صابی : سئوال میکنم از خدای حکیم که در چه چیز است آیا چیزی به او احاطه میکند و آیا تحوّل پیدا میکند از حالی به حالی و آیا احتیاج دارد به چیزی ؟.

امام علیه السلام : من خبر میدهم تو را ولیکن تعقل کن در این جوابی که به تو میدهم زیرا که این سئوال مشکلتر چیزی است که بر مخلوقین وارد می شود در مسائل آنها و نمیفهمد آن را کسی که عقل او متفاوت باشد یعنی حواس او جمع نباشد و کسی که او را نادانی فرا گرفته باشد و لکن صاحبان عقل که انصاف داشته باشند از فهم آن عاجز نباشند، اما اول سئوال تو پس اگر حق تعالی آفریده باشد آنچه را که آفریده است به جهت احتیاج آن، هر آینه برسد گوینده را که بگوید از کتم عدم به وجود می آورد به جهت احتیاج به آن و همیشه وجود او ثابت و برقرار بوده نه در میان چیزی بوده و نه استناد به چیزی نموده اما مخلوق بعضی از آنها بعضی دیگر را نگاهداری کنند و او در چیزی داخل نشود و از چیزی بیرون نیاید و بر او گران نباشد حفظ آن و عجز ندارد از نگاهداری آن و احدی کیفیت آن را نداند مگر حق تعالی و کسی که حق تعالی او را مطلع ساخته باشد از پیغمبران او و اهل سر او و کسانی که حافظ امر او باشند و نگهبانان امر او که به شریعت او قائم باشند و امر حق تعالی مثل یک چشم به هم زدن یا نزدیکتر باشد پس چون چیزی خواهد، خطاب نماید به لفظ «کن» پس فی الفور به مشیت و اراده او به وجود آید و چیزی از خلق او نزدیکتر به او از چیزی نباشد و نه چیزی دورتر به او از چیزی باشد، آیا فهمیدی عمران؟

عمران صابی : بلی فهمیدم شهادت میدهم که خداوند من بر این نوع است که تو وصف نمودی و اورایگانه ثابت نمودی و شهادت می دهم که محمد بنده خاص او است و مبعوث شده است به دین حق و به راستی و درستی اینجا عمران به سجده افتاد روی به قبله نموده و شهادتین گفت و مسلمان شد.

حسن بن نوفلی خبرگزار مناظره امام علیه السلام می گوید: چون متکلمین نظر به کلام عمران صابی نمودند و حال آنکه او مرد دانشمند جدلی بود و هرگز کسی او را در سخنوری محکوم ننموده بود، دیگر آنها جرأت نکردند خدمت امام علیه السلام بیایند و چیزی از آن حضرت سئوال کنند، چون شب شد، مأمون با حضرت رضا علیه السلام برخاستند و داخل خانه شدند و مردم متفرق گشتند و من با جماعتی از اصحاب بودم که ناگاه محمد بن جعفر فرستاد و مرا احضار نمود، من نزد او رفتم گفت :

ای نوفلی دیدی گفتگوی رفیق خود را به خدا سوگند که من چنین گمانی در حق علی بن موسی الرضا علیه السلام نمی بردم که هرگز تفکر نموده باشد در هیچیک از این مطالب که امروز بیان فرمود و عارف نبودیم که در مدینه تکلم کرده باشد و اصحاب کلام نزد او اجتماع یافته باشند.

من گفتم : که حاجیان نزد او می آمدند و از مسائل حلال و حرام خود می پرسیدند و او جواب آنها را میداد و بسا بود که نزد او می آمدند و با او محاجه می کردند.

محمد بن جعفر گفت : ای ابا محمد من بر او می ترسم که این مرد «مأمون» بر او حسد برد و او را زهر دهد یا اینکه در بلیه ای او را گرفتار کند تو به او اشاره کن که خود را از امثال این سخنان نگاه دارد و اینگونه مطالب نفرماید، من گفتم از من قبول نمیکند و مراد مأمون امتحان او بود که بداند نزد او چیزی از علوم پدران او هست یا نه؟

گفت : به او بگو که عم تو ناخوش دارد این حرکات تو را و بجهت چندین مصالح دوست میدارد که خود را از اینگونه سخنان نگاهداری کنی.

چون برگشتم به منزل حضرت رضا علیه السّلام آنچه عم او محمد بن جعفر گفته بود، به او خبر دادم حضرت تبسم نمود و فرمود: خداوند عم مرا محافظت کند چه خوب میشناسم او را که از چه سبب ناخوش دارد این طور سخنان مرا و فرمود: ای غلام برو نزد عمران صابی و او را حاضر کن.

من عرض کردم: فدای وجودت گردم من می دانم در کجا است او در نزد بعضی از برادران ما است از شیعیان .

امام علیه السلام فرمود : باکی ندارد و مال سواری برده او را بیاورید من رفتم و او را حاضر نمودم حضرت به او فرمود: مرحبا و او را خلعت نمود به لباس و اسب و به او عطا کرد ده هزار درهم .

من عرض کردم : فدایت شوم عمل جد تو امیرالمؤمنین «حیدر» چنان به ما رسیده «شاید مراد این باشد که جد تو این مقدار به مردم نمی داد بلکه تقسیم میکرد به فقراء هر چه داشت یا اینکه مراد این باشد جد تو در واقعه مخصوصه مثل تو کرد امام علیه السلام فرمود این نوع دوست میداریم ما یعنی عطای ما چنین است پس آن حضرت فرمود: شام آوردند و مرا در طرف راست خود نشانید و عمران را در طرف چپ خود تا اینکه از شام خوردن فارغ شدیم، حضرت به عمران فرمود:

به مصاحبت و همراهی نوفلی برو در منزل خود و صبح نزد ما حاضر شو تا تو را اطعام کنیم به طعام مدینه و بعد از این عمران چنین بود که متکلمین از اصحاب مذاهب نزد او اجتماع مینمودند و امر آنها را باطل میکرد تا اینکه از او دور میشدند و اجتناب میکردند و مأمون نیز ده هزار درهم به او داد و فضل قدری مال و اسب سواری به او داد و حضرت رضا علیه السلام او را متولی صدقات بلخ نمود که ضبط آن صدقات با وی بود تا اینکه به عطای بی شماری رسید و به عنایت امام علیه السلام در سلک رستگاران دنیا و آخرت در آمد. (بحار الانوار ج ۱۰، عيون ج ۱ - احتجاج طبرسی و تحف العقول و چند کتاب معتبر دیگر.)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی