پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی ابن موسی الرضا جلد دو  ( صص 473-471 ) شماره‌ی 6883

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > مخالفت با ولايتعهدی امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

گروهی از مردم از بیعت کردن با امام خودداری نمودند زیرا نسبت به او کینه و نفرت داشتند و از مأمون نیز به دلیل بیعت ولیعهدی با امام رنجیده خاطر بودند و آنها عیسی جلودی، علی بن عمران و ابویونس بودند.(۲. عيون اخبار الرضا.) مأمون دستور داد آنها را در زندان بازداشت کنند.

متن

کسانی که با امام بیعت نکردند

گروهی از مردم از بیعت کردن با امام خودداری نمودند زیرا نسبت به او کینه و نفرت داشتند و از مأمون نیز به دلیل بیعت ولیعهدی با امام رنجیده خاطر بودند و آنها عیسی جلودی، علی بن عمران و ابویونس بودند.(۲. عيون اخبار الرضا.) مأمون دستور داد آنها را در زندان بازداشت کنند.

اجرای حکم اعدام درباره آنها

مأمون دستور داد آن سه نفر را از زندان خارج کردند و آنها که از بیعت کردن خودداری ورزیده بودند چون دیدند امام در کنار مأمون نشسته است. آن قدر خشمگین شدند که علی بن عمران به مأمون گفت: ای امیرالمؤمنین من تو را به خدا قسم میدهم که مانع شوی این امری که خدا برای تو مقرر داشته و تو را به آن اختصاص داده است از دستت خارج شود و به دستت دشمنانت بیفتد کسانی که پدران تو آنها را میکشتند و در مملکت بی خانمانشان می کردند.

پس مأمون بر او بانگ زد: ای پسر زن زنا کار چرا تو بر آن اصرار داری؟

آنگاه دستور داد گردن او را بزنند. پس او را اعدام کردند. و ابویونس را وارد کردند چون دید امام در کنار مأمون نشسته است و از عظمت و شکوه برخوردار است سخت ناراحت شد و خطاب به مأمون گفت: ای امیرالمؤمنین این شخصی که در کنار تو نشسته است بتی است که جدای از خدا پرستیده می شود. 

مأمون دستور اعدام او را داد پس او را کشتند و جلودی را وارد کردند. و او از دشمن ترین مردم نسبت به اهل بیت علیهم السلام و کسی بود که هارون الرشید او را برای غارت دختران رسول الله (ص) و مصادره لباسهای آنها از زیورآلات به یثرب فرستاده بود پس به خانه امام رضا علیه السلام وارد شد و قصد هجوم به خانه امام را داشت و اینکه لباس از تن زنان برباید. پس امام مانع شد اما جلودی توجهی نکرد پس امام به او التماس کرد و به او قول داد که خود داخل میشود و آنچه را که او می خواهد برایش می آورد جلودی قول امام را قبول کرد و امام داخل خانه شد و تمام لباسها و زیور آلات زنان را جمع آوری کرد و آنها را برای جلودی آورد و جلودی آنها را گرفت.

امام از مأمون درخواست کرد که او را ببخشد مأمون گفت: ای آقای من این همان کسی است که با دختران پیامبر (ص) چنین کرد.

جلودی به امام نگاه کرد که با مأمون صحبت می کرد و متوسل به عفو او شده بود اما آن احمق گمان کرد که امام درخواست انتقام از او دارد برای کارهایی که کرده است پس به مأمون گفت: ای امیرالمؤمنین، از تو درخواست میکنم به خدا و به آن خدمتی که من به رشید کردم که گفته او را قبول نکنی درباره من. 

پس مأمون به سوی امام رضا علیه السلام متوجه شد و به او گفت: ای ابو الحسن او از من خواست که عذرش را بپذیرم و من به قسم او رفتار می کنم.

آنگاه رو به جلودی کرد و گفت نه به خدا حرف او را درباره تو نمی پذیرم.

سپس رو به سوی جلاد کرد و گفت او را به رفیقش ملحق کنید.

پس او را آوردند و گردن زدند.(۱. عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۶۱ - ۱۶۲)

مخاطب

کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی