ورود امام علیه السلام به سرخس :
سرخس در ساحل رود تجن هوایش سالم و تابستان گرمتر از مناطق معتدل و از رود مزبور مشروب میشود گنبدی به سبک بقعه سلطان محمد خدابنده در ۳ کیلومتری شمالی شهر واقع است که بعضی آن را مدفن محمد بن امام جعفر صادق علیه السلام میدانند و برخی مدفن لقمان بابا و مشایخ دیگر می دانند در شرقی رود تجن بقعه ای مشهور به فضل بن یحیی برمکی است.
امام علیه السلام از شهر سرخس دیدن فرمودند و از سرخس که آخرین منزل عبوری امام علیه السلام است عازم مرو مقر سلطنت مأمون خليفة عباسی شد، در اینجا محدثین و بعض مورخین دچار اشتباه شده و امام علیه السلام را در سرخس زندانی قلمداد نموده و جریانی از عبدالسلام هروی
ذکر میکنند و بالاخره متوجه تناقضات کلامی نشده و این اخبار را در این زمینه ذکر میکنند اگر چنین اخباری صادر شده باشد و برای ما حجیت داشته باشد توجیه میشود که امام علیه السلام بعدها مدتی در سرخس زندانی و تحت نظر قرار داشته است ولی اکنون که همه جا امام علیه السلام با احترام تمام حرکت نموده و با عظمت و و احترام بی سابقه ای وارد مرو و مرکز سلطنتی می شود، معنی ندارد بگوئیم مأمورین مأمون در سرخس امام را زندانی نموده و از دید و بازدیدها ممانعت به عمل میآوردند و امام مدتی طولانی قریب یک سال در سرخس مشغول عبادت و ذکر و ورد بشود و جهات دیگری که شرح آن تصدیع وقت خود و خوانندگان عزیز را فراهم می آورد. چنانکه ذکر شد، ما معتقدیم امام علیه السلام در سرخس مدتی تحت نظر قرار گرفته است، اما پس از اینکه به مقام ولایتعهدی تشریف یافته بود و در مرو ساکن گردیده از نظر احترام به روایت و عدم رد.
مأمون در مدتی که امام علیه السلام در مرو شرف حضور داشتند، نمی توانست از اذیت و آزار خودداری نماید چنانکه در پیش نگاشتیم، تبه کاری را به جایی کشانید که امام علیه السلام از خداوند متعال طلب مرگ می کرد تا آنجا که امام علیه السلام را مدتی در سرخس در زندان و تحت نظر داشت.
عبد السلام هروی گفت: رفتم در سرخس به خانه ای که حضرت رضا علیه السلام در آن حبس و مقید بود از زندانبان اجازه خواستم، گفت راهی به سویش نمی یابی، گفتم چرا؟ گفت زیرا در شب و روز بسا هست هزار رکعت نماز میگذارد و از نمازش اگر در اول روز و پیش از ظهر و پیش از غروب فارغ باشد در این اوقات نیز در جای نمازش می نشیند و با خدایش مشغول مناجات و راز و نیاز است من به او گفتم در این اوقات برایم اجازه بگیر. بالاخره از امام علیه السلام اذن گرفت چون وارد شدم، دیدم در جای نماز خود متفکر نشسته عرض کردم: یابن رسول الله مردم از شما نقل می کنند که فرموده اید مردم بندگان شما هستند انكم تدعون ان الناس لكم عبید احتمال دارد راوی بستگی به سازمان «سیا» مأمون داشته. به هر جهت امام علیه السلام فرمود: «اللهم فاطر السموات والارض عالم الغيب والشهادة أنت شاهد بأنى لم اقل ذلك قط بارخدایا ای آفریدگار آسمانها و زمین دانای به غیب و شهود تو گواهی که من هرگز این سخن نگفته ام و نشنیدم از پدران ارجمندم هرگز چنین گفته باشند خداوندا تو بر حال ما و ستم های این امت به ما آگاهی این سخن از آنها است نه از ما، بعد رو به من کرد و فرمود: ای عبدالسلام زمانی که مردم همه بنده ما باشند چنانکه از ما حکایت کرده اند پس از چه کس آنها را بخریم گفتم: راست فرمودی یابن رسول الله بعد فرمود: ای عبدالسلام آیا تو مانند دیگران ولایت ما را که خداوند واجب فرموده است منکری؟ گفتم : پناه می برم به خدا معاذ الله بل أنا مقر بولا يتكم من اقرار به ولایت شما دارم. ( عيون ج ۲ .)