به سوی بهشت برین
امام در زمان ولایت عهدی بسیار در مضیقه بود و مأمون او را در تنگنای سختی قرار داده بود و مأموران بشدت از او مراقبت میکردند به طوری که امام از زندگی خسته شده بود و اگر خدا او را از این دنیا به عالم بقا انتقال می داد. راحت میشد دعای حضرت این بود که میفرمود: خدایا اگر فرج من در این وضعی که هستم در مرگ است پس در آن همین ساعت تعجیل فرما.
پس خدای متعال دعای ولی خود را مستجاب کرد و او را از دار دنیا که توام با درد و رنج بود به دار حق انتقال داد و ما چگونگی وفاتش را به شرح زیر بیان میکنیم:
امام رضا علیه السلام در نیمه شبی تاریک هرثمه بن اعین را خواست چون هر ثمه حاضر شد امام به او فرمود ای هر ثمه اکنون زمان مرگ من فرارسیده و باید به سوی خدا رحلت کنم و به جد و پدرانم ملحق شوم و عمرم به آخر رسیده و نامه عملم پایان یافته است و به تو میگویم این مرد ستمكار (مأمون) قصد آن کرده است که مرا با انگور و انار مسموم سازد و رشته ای را به زهر آلوده و آن را به سوزن کرده و در حبه انگور فرو برده و آن را زهر آگین نموده و اما طریقه آلوده کردن انار به سم بدین صورت بود که سم . را در کف دست یکی از غلامانش ریخته تا بدان بیالاید و با همان دست آلوده انار را حبه حبه کند و آن را چنگ زند تا سم به خورد آن رود و فردا مرا دعوت میکند و آن انار و انگور را به رسم پذیرایی نزد من می نهد و از من می خواهد که آن را بخورم و من آن را میخورم و سپس آنچه خدا تقدیر و حکم کرده انجام می شود. پس چون من از دنیا رفتم مأمون خواهد گفت: «من باید با دست خودم او را غسل دهم چون چنین گوید تو از قول من محرمانه در گوشش بگو به من گفته است تا به تو بگویم این کار را نکنی که عذاب الیمی که قرار است مدتی بعد بر تو نازل شود به جلو افتاده و بزودی فرود می آید و آنچه از آن حذر میکنی با شتاب به تو خواهد رسید. و او از تو می پذیرد و دست از این کار بر می دارد.
هر ثمه گوید عرض کردم ای سرور من به روی چشم!
فرمود: چون برای تغسیل من تو را بگمارد و خود در محل مرتفعی که مشرف بر جایی است که مرا غسل میدهی بنشیند که ناظر عمل تو باشد، اقدام به آن مکن و متصدی شستن من مشو تا اینکه خیمه سفیدی در کنار خانه ببینی چون آن خیمه را دیدی مرا با همان لباسم که در آن از دنیا رفته ام به درون آن خیمه بر و در پشت آن با همکارانت به انتظار بایست، و خیمه را بالا نزن که مرا ببینی چون هلاک خواهی شد. بعد مأمون نزدیک تو آید و گوید: ای هر ثمه آیا شما نمیگویید که امام را جز امام غسل نمی دهد؟ پس این ابو الحسن علی بن موسی را چه کسی غسل داد در حالی که فرزندش محمد اکنون در مدینه یکی از شهرهای حجاز است و ما اکنون در طوس هستیم؟ و چون چنین چیزی به تو گفت در پاسخش بگو امام را نباید و واجب نیست کسی غسل دهد مگر امام پس از او ولی اگر کسی تعدی کرد و این عمل را انجام داد امامت امام برای تجاوز کاری غسل دهنده باطل نخواهد شد و همچنین امامت امام پس از وی هم باطل نمیگردد با اینکه دیگری بر او غلبه کند و نگذارد او پدرش را غسل دهد و اگر علی بن موسی در مدینه بود و از دنیا می رفت پسرش محمد او را در ظاهر غسل میداد و این طور که اکنون شد او را در خفا و پنهانی غسل داده است. و چون خیمه برداشته شود تو مرا خواهی دید که در کفن پوشیده شده ام پس مرا بردار و در تابوت بنه و حمل كن. و چون بخواهد قبر مرا آماده کند میخواهد قبر پدرش هارون را قبله قبر من قرار دهد و این هرگز نخواهد شد و چون کلنگها را بر زمین کوبند هیچگونه بر زمین تأثیر نکند و به اندازه پشت ناخنی زمین را حفر ننمایند و هرگاه برای کندن زمین کوشش خود را نمودند و نتوانستند کاری از پیش ببرند از قول من به مأمون بگو به من امر کرده است که در قبله قبر پدرت هارون کلنگ را بر زمین بزنم و چون زدم قبری . ساخته و آماده آشکار می شود. و چون پذیرفت و قبر پیدا شد مرا در آن نگذارید تا از ته قبر آب سفیدی بیرون آید که قبر را پر کند تا آب مساوی با روی زمین گردد، سپس در آن ماهیی به طول قبر نمایان شود و به حرکت آید و تا ماهی در حرکت است مرا به قبر نبرید تا اینکه ماهی نهان گردد و آب فرو نشیند. پس مرا در قبر بر و لحد بگذار.(عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۷)
آنگاه امام علیه السلام به هر ثمه دستور داد آنچه را که به او گفته است. حفظ کند و هر ثمه به حضرت پاسخ مثبت داد.
در روز دوم مأمون به دنبال امام فرستاد چون امام وارد شد، مأمون برخاست و با او معانقه کرد و بین دو چشمش را بوسید و او را در طرف راست خود نشانید و شروع کرد با او صحبت کردن و به یکی از غلامان خود گفت که انگور و آثار بیاورد. هر تمه گوید نتوانستم صبر کنم و مرا ترس فراگرفت.
مأمون خوشه انگوری به امام د داد و گفت: ای پسر رسول خدا، انگوری بهتر از این ندیده ام.
امام آن را رد کرد و فرمود چه بسا در بهشت انگور بهتر از این است.
مأمون از امام خواست چیزی از آن را بخورد امام علیه السلام امتناع کرد.
مأمون فریاد زد: شاید ما را به چیزی متهم میکنی!
امام سه دانه خورد، سپس آن را افکند و از جای برخاست. مأمون پرسید به کجا؟
امام نگاهی به او کرد و فرمود به آنجا که مرا فرستادی(. همان مأخذ، ص ۲۴۳)
آنگاه امام شتابان به سوی خانه حرکت کرد در حالی که سم در تمام اجزاء بدنش اثر گذاشته بود و یقین کرد که بلا نازل می شود. مأمون کسی را فرستاد و از امام طلب وصیت و نصیحت کرد حضرت به فرستاده مأمون فرمود به او بگو سفارش میکنم تو را چیزی به کسی نده که بعد از آن پشیمان شوی (۲. عيون التواريخ، ج ۳، ص ۲۲۷)
و سم در تمام بدنش اثر کرد و دردی سخت او را گرفت و دانست که دیدار پروردگارش حتمی است پس به تلاوت قرآن مشغول شد در حالی که استغفار به سوی خدای متعال مینمود و به مؤمنین دعا می کرد. راویان گفته اند وقتی شرایط جسمانی امام بحرانی و حالش سنگین شد، اهل بیت و اصحابش را از خوردن و آشامیدن منع کرد و به سوی یاسر توجه نمود و از او پرسید: آیا مردم چیزی خورده اند؟
پس یاسر در جواب با صدای حزینی گفت چه کسی چیزی می خورد وقتی تو این گونه هستی؟
پس حضرت برخاست و فرمود: سفره را بیاورید.» و هیچ کس از خدمه اش نبود مگر اینکه بر سر آن سفره حاضر شد و امام یکی یکی از آنها احوالپرسی نمود و نسبت به آنها محبت کرد چون از صرف غذا فارغ شدند دستور داد او را به نزد زنان ببرند و چون آنها هم غذا خوردند، حالت غش بر حضرتش عارض شد.(۱. همان مأخذ، ص ۲۴۱)
و در تاریکی شب امام آیاتی از قرآن را میخواند و آخرین آیه ای که خواند این قول خدای متعال بود که فرموده است: «قُل لَو كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتلُ إِلى مَضاجِعِهِم»(۲. آل عمران ٫ ۱۵۴) (بگو اگر شما در خانه های خود باشید آنان که شهادت بر آنان تقدیر شده است رهسپار خوابگاههای خود خواهند شد)، «وَ كَانَ أَمْرُ اللهِ قَدَراً مقدوراً »(احزاب ٫ ۳۸) (و) امر پروردگار قضا و حکمی است انجام شدنی(عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۱) سپس جان پاکش به سوی پروردگارش رهسپار شد که به وسیله ملائکه رحمان محاصره گردید و در ریاض خلد، ارواح انبیا و اوصیا از آن استقبال کردند و دنیا با از دست دادن او تاریک و آخرت به قدوم او روشن شد وفات او برای علما و فقها و مردان متفکری که از علم او منتفع می شدند مصیبتی بود. مرگ او برای توده مردم مصیبت بود زیرا آنها کسی را که برای مصالح امور آنها سخت می کوشید از دست دادند.
پس از آنی که امام رسالت پروردگارش را انجام داد، به لقاءالله پیوست و این در حالی بود که در هیچ کاری در دولت مأمون شرکت نکرد و از هر نوع کمکی به او خودداری ورزید و به این ترتیب مشروعیت را از حکومت مأمون سلب کرد و اینکه حکومت او به حکم خدا برپا نبود و به این خاطر خود او مورد همه نوع شکنجه قرار گرفت تا سرانجام مأمون به زندگیش پایان داد.