9. پناهنده شدن آهو به حرم امام رضا علیه السلام
ابو منصور بن عبدالرزاق گفت :
من در اوان جوانی نسبت به کسانی که به زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام می رفتند خیلی بدبین بودم و با آن ها دشمنی می نمودم و به همین خاطر با خودم عهد بسته بودم که زوار آن حضرت علیه السلام را اذیت کنم؛ به گونه ای که سر راه زوار را می گرفتم و متعرض آن ها می شدم و پول و اسباب آنها را می گرفتم و آن ها را برهنه می کردم.
روزی به عنوان شکار بیرون آمده بودم که ناگاه آهویی را از دور دیدم؛ پس سگ تازی خود را برای صید آهو فرستادم و تازی، آن آهو را تعقیب کرد.
آهو متوجه تازی گردید و به دیواری که بر دور قبر حضرت رضا علیه السلام بود پناهنده شد. من دیدم که آن آهو، در کنار دیوار ایستاده و تازی نیز در برابر او ایستاده است و ابداً برای صید آهو پیش نمی رود هر کوششی کردم که تازی به صید آهو بپردازد نشد؛ و او قدم از قدم برنمی داشت لکن هر وقت آهو از جای خود که کنار دیوار بود. دور میشد به سمت آن آهو می رفت؛ اما آهو تا متوجه تازی می شد باز خود را به دیوار میرساند و تازی بر می گشت تا آن که بالاخره آهو از سوراخی که به حیاط مشهد شریف بود، داخل شد.
من هم از پشت آهو داخل حیاط شدم و در آن جا ابونصر مقری را ملاقات کردم و از او سراغ آن آهو را گرفتم و گفتم آهویی را که الان به این جا آمد، ندیدید؟ گفت: من ندیدم.
وقتی تفحص کردم جای پای آهو و فضولات او را یافتم ولی به هیچ عنوان از خود آهو خبری نبود پس فهمیدم که آن آهو در حرم است. ولی از نظر من غایب می شود.
پس از این قضیه با خدای خود عهد و نذر بستم که از آن تاریخ به بعد متعرض زوار قبر شریف آن حضرت نشوم و بلکه نسبت به آن ها خوبی و احسان کنم.
و بعد از آن قضیه هر وقت مسئله مهمی برای من پیش می آمد به صاحب آن مشهد شریف پناه میبردم و به زیارت آن بزرگوار می رفتم؛ و حاجت من برآورده می شد.(1) 1 - عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 285 ، ح 11. )