مسیحهای طوس  ( صص 53 - 56 ) شماره‌ی 7136

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام

خلاصه

مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین قمشه ای گفته است : من در اوایل جوانی که در مشهد مقدس رضوی مشغول تحصیل بودم بسیار مفلوک بودم و در کمال فلاکت و پریشانی به سر می بردم و به واسطه نداری به روزه استیجاری روی آورده بودم...

متن

 

17 . شفای دست آیت الله قمشه ای رحمه الله علیه

مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین قمشه ای گفته است :

من در اوایل جوانی که در مشهد مقدس رضوی مشغول تحصیل بودم بسیار مفلوک بودم و در کمال فلاکت و پریشانی به سر می بردم و به واسطه نداری به روزه استیجاری روی آورده بودم.

يک وقتی سه روز پی در پی روزه گرفتم و با غذایی اندک سحری و افطاری را میگذرانیدم؛ اما در روز سوم در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام به گونه ای گرسنگی بر من غلبه کرد که همان جا از حال رفتم.

آن گاه سید بزرگواری را دیدم که به بالین من آمد و فرمود: «برخیز و برو کار کن؛ روزه گرفتن بر تو حرام است.

پس من از جای خود برخاستم و به منزل خود رفتم و تعجب نمودم که آن سید بزرگوار، چه کسی بود که از حال من و روزه من خبر داشت.

پس در اطاق خود کاسه مسی داشتم بردم و آن را فروختم و با آن افطار نمودم و بعد از آن به دنبال پیدا کردن کار رفتم.

چند روزی که گذشت برشانه و بازوی من دردی عارض شد که آرام و آسایش مرا سلب نمود به چند طبیب رجوع کردم اما علاجی حاصل نشد؛ ولی یک نفر از اطبا گفت این مرض تو شقاقلوس است؛ و چاره و علاجش به جز بریدن کتف تو نیست

من چون تحمل بر درد و رنج نداشتم قبول نمی کردم اما سرانجام به ناچار برای عمل جراحی راضی شدم طبیب گفت: برو و چند نفر از علمای مشهور را ملاقات کن و قضیه خود را بگو و نوشته ای از ایشان برای من بیاور تا فردا برای من مسئولیتی نباشد.

پس من از مطب او بیرون آمدم و با نهایت پریشانی و حیرانی به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف شدم و خود را به ضریح آن حضرت چسبانیدم و شروع کردم به گریه کردن و درد دل گفتن .

در حین زیارت هر کس که میخواست نزدیک من بیاید فریاد میزدم که خود را به من نزن و ملتفت باش؛ زیرا هر انگشتی که به دست می خورد چنان بدنم درد میگرفت که گویا مرا می کشت.

در همین حال بودم که ناگاه سید جلیلی را دیدم که گویا همان سید بزرگوار سابق بود که به من فرمود: «روزه بر تو حرام است».

آن گاه من داد زدم آقا ملتفت باشید که خود را به من نزنید؛ چرا که دستم درد می کند.

اما آن آقا نزدیک آمد و دست مبارک خود را بر شانه من گذاشت و فرمود: دیگر درد نمی کند.

هر چه خواستم امتناع کنم نشد. او دست شریف خود را به سمت پایین دست من میکشید و بازوی مرا فشار می داد و می فرمود: «دردی ندارد».

به همه دست من دست کشید مگر سر ناخن ابهام با سبابه و گویا آن را برای علامت باقی گذارد و چون چنین کرد به برکت دست مبارکش تمام آلام و اسقام من رفع گردید و از مرض و درد شفا یافتم به گونه ای که وقتی دوباره نزد طبیب رفتم و دستم را به او نشان دادم گفت این کار کار عیسی بن مریم است و از طاقت بشر بیرون است.(1) 1- كرامات الرضويه، ص 274 - 276 )

صص 53 تا 55

18 . درمان پای محدث بیرجندی

علامه محدث بیرجندی حاج شیخ محمد باقر بن محمد حسن قائنی در کتاب کبریت احمر نوشته است:

در سفری که مشرف شدم به زیارت حضرت رضا علیه السلام پای من چند شبانه روز بود که به شدت درد میکرد به گونه ای که خواب را از من گرفته بود؛ و از شدت درد بدنم می لرزید.

من این درد و حال خود را از کسان خود پنهان میداشتم تا اسباب ناراحتی آنها نشود و بر آن صبر میکردم با آن که طاقت صبر نداشتم.

اما روزی در داخل حرم حال خودم را به امام رضا علیه السلام عرضه کردم و از خاک روی سنگهای روضه او اندکی برداشتم و بر پای خود و مواضع درد مالیدم؛ با کمال تعجب بلافاصله درد من زایل گردید و استراحت یافتم و الحمد لله بعد از آن دیگر عود نکرد.(1) 1- كرامات الرضويه، ص 273 (به نقل از کبریت احمر)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی