امام کاظم را که از مدینه تبعید کردند عراق دم در خانه ایستادند رو به روی پسرشان گفتند: «رضاجان تا وقتی من زنده ام شبها همین جا بخواب.
اشک توی چشمان هر دو جمع شد همدیگر را در آغوش گرفتند.
همیشه کار امام رضا به همین بود مراقبت از اهل خانه پدر اکثراً زندان بود و علی اله مرد خانه اما این بار انگار فرق داشت. آخرین باری بود که امام همه چیز را به رضایشان سپردند.
***
چهار سال گذشت چهار سال رختخواب رضا الله را در دهلیز خانه پهن میکردند. بعد از نماز عشا می آمد تا صبح بعد وارد خانه می شد. (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج48 ص246، ح53 / بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ص71، ح94)